دخترم وقتی بدنیا اومد. بخاطر آلرژی که داشت هر روز مریض بودی جوری که چندبار. فکر کردم مرده ازبس حالش بد بود. با گریه رسوندمش بیمارستان. بچه اولم بود تو شهر غریب تنها بی کس. صبح تا شب مطب بیمارستان بودم. دکتر هر روز روزای جمعه میبردنش بیمارستان 😭 دکتر بهم گفت بو هیچ نباید حس کنه. خودمو زندونی کردم تو یه اتاق دوماه. وقتی خواب بود غذا درست میکردم حموم میزدم. تا بو غذا حس نکنه. بدتر بشه. جای نرفتم. ب چقدر حرف شنیدم که خودتت زندونی کردی بشین تا خوب بشه😭😭 خیلی سخته بود تا یکم دود یا بو چیزی بود جای همون لحظه حالش بد میشد. شبا گریه میکردم تا صبح یه روز تو مطب دکتر زدم زیر گریه یه زنه اومد دلداریم داد. گفت نگران نباش میگذره. چقدر باهام حرف زد خیلی درد کشیدم. اونای که بچه هاشون آلرژی دارن میدونن من چی میگم. هرروز بخور سرم آمپول دارو. اسپره. تا یکم راحت بخواب. نفس بکشه یکم بهتر بشه. همیشه میگفت گله میکردم پیش خدا ولی یه بار خیلی کم آوردم گفتم اینقدر گریه کردم من معجزه رو دیدم امام زمانم جوری دخترم شفا داد که. هیچ وقت به اسم آلرژی نبردمش دکتر دیگ اسپره استفاد نکرد انگار اصلا الرژی نداشت خدا دید چقدر گریه کردم چقدر درد کشیدم. 😭😭 گذشت ولی یادم نمیره. لحظه به لحظه اون روزا رو یادمه. الهی بحق همین شب هیچ بچه ای مریض نشه❤😭🙏

۱۰ پاسخ

چه معجزه ی زیبایی پس دیگه نگو تنهام ،ما تنها نیستیم چون تهش امام زمان (ع)یاریمون میکنه،تنها ایشونه که هیچ یاری کننده ای ندارد😔

منم پسرم ۷ ماهش الرژی داره نفسش تنگ میشه همش تو بیمارستان هستم نمیتونم چیزی سرخ کنم ادکلن بوی دود نفسش رو تنگ میکنه منم خونه نشین شدم هیج جا نمیرم حتی خونه مادرم نمیرم بخاطر بچم تا یکم هوا سر میشه سریع ریه هاش عفونت میکنه همش بخور سرد میدم اسپره براش استفاده میکنم همش بخاطر نفس تنگی گریه میکنه بچم حتی بخاطر نفس تنگی توی ای سی یو هم بستری بوده 😔😔😔

الهی امیننننن خداروشکر ک خوب شده الهی ب حق امام زمان هیچ کس مریض نشه

خداراشکر عزیزم

خداروشکر ان اشالله همه تو این ایام مبارک از اقا عیدی بگیرن عزیزم برای حسین کوچولو تو همین گهواره هست دعا کن مامانش خیلیی بی تابه پسرش بعد عمل قلبش فلج مغزی شد انگار😭😭😭

خداروشکر دخترنازت خوب شد ❤️

ای خدا😭الههههههی شکر😭یا صاحب الزمان😭

خدارو هزاران مرتبه شکرش
الهی آمیییین

متوجه نشدم آخرشو، چطور شد که یهو خوب شد؟

خداروشکر که برات معجزه شده و مشکلت حل شده گلم 🤲❤
الهی آمین عزیزم 🤲😥

سوال های مرتبط

مامان کیان مامان کیان ۳ سالگی
مامانا خیلی خسته ام پسرم بشدت لجباز هست خدا نکنه من یا باباش باهاش با عصبانیت حرف بزنیم یا اینکه دستمون بهش بخوره تا یک ساعت گریه میکنه که چرا اینجوری گفتی یا چرا اینجوری چشماتو واسه من در اوردی وقتی هم به گریه بیفته هیچ جوره نمیتونیم ارومش کنیم بخاطر همین تا الان هر کاری کرده حرف بدی هم که زده بی توجهی کردم امشب دیگه رو ماشینش وایستاده بود هر چی گفتم بشین میفتی گوش نکرد یهو افتاد فقط یک ساعت گریه میکرد چرا من افتادم یک جوری رو مخم بود که اعصابم را خورد کرد زدم در کونش حالا از اون گریه خلاص شد یک ساعت دوباره گریه را شروع کرد چرا منو زدی دیگه واقعا بریدم نمیدونم چکار کنم صبح هر لحظه که من بیدار بشم این بنده خدا با من بیدار مییشه و گریه میکنه تو چرا بیدار شدی بخدا چند صبح که دیگه از ترس این واسه نماز صبح بیدار نمیشم من اگه تا دو ظهر بخوابم این هم میخوابه ولی فقط اخساس کنه که من نیستم کنارش بشدت گریه میکنه تو چرا بیدار شدی اگه دم دمهای ظعر بیدار شیم چیزی نمیگه خسته ام نمیدونم چکار کنم
مامان جوجه هام 🐥🐣 مامان جوجه هام 🐥🐣 هفته بیست‌وهفتم بارداری
کسایی که دلش رو ندارن نبینن یه خواب عجیب دیدم ⛔️خیلی میترسم .کسایی که تعبیر خواب بلدن یا اگر کسی رو میشناسین بلده تروخدا معرفی کنین حالم خیلی بده لطفا ببینین تاپیک رو : من بعد از اذان صبح خوابم برد . خواب دیدم تو یه خونه که طبقه پنجم یا ششم بود دخترم از الان یکم بزرگ تر بود و یه پسر هم داشتم بودم و دخترم رو دیدم که من هواسم نبود و از بالکن پرت شد پایین برف میومد و شب بود رفتم جلو دیدم جنازشو . دور از جونش ‌. یکم گذشت و باورم نمیشد فقط میگفتم یا حسین نه نکن من میمیرم . رفتم بالا سرش مرده بود خودمو میزدم و گریه میکردم دو سه روز گذشت و مراسم ختم بود و دخترم رو با کفن آورده بودن بغل گرفته بودم و لالایی میخوندم و گریه میکردم (همچنان توی خواب گیر کرده بودم ) اومده بودم تو پذیرایی و همچنان میگفتم من میمیرم از این داغ . چند نفری هم دور خونه نشسته بودن یهو دیدم یه موجود مهیب ترسناک بالا سر دخترم بود یچیز بین زن و مرد خیلی بزرگ هیکل و ترسناک روح دخترم در بدنش ول بود و من میدیدم. همه ی آدم های اطرافم محو شدن دویدم طرف اون موجود التماس کردم نبر نبرش . اومده بود روحش رو ببره . یهو حمله کرد بهم و چسبوند با یه دست منو به دیوار . گفت تو کی هستی که دخالت میکنی . گفتم منو ببر ترو. به خدا از دخترم بگذر من میمیرم بدون اون (ادامه اش و تو بخش پاسخ ها میزارم ) یا تاپیک بعدی بخدا دارم خلاصه میگم
مامان ايمى مامان ايمى ۳ سالگی
سلام دوستان

یه سوالی ذهنم رو درگیر کرده. یکی از دوستان خانوادگی ما پسرش ۶-۷ سالش هست پنج شنبه جایی رفته بودیم که اینها هم بودن پسرش یه توپ داشت دختر منم توپ اورده بود همون مدل همون رنگ..
فقط خیلی کم توپ دختر من کم بادتر بود دخترم بهونه کرد و کلی گریه کرد که اون یکی توپ رو میخواد من بهش گفتم این واسه شماست..
بعد همسرم مه دید دخترم خیلی گریه میکنه به پسره گفت موقت توپ رو عوض میکنی؟ بعد دوباره پسش بدیو پسره گفت نه.
مامان پسره که دورتر وایساده بود گفت واسه خودشه حالا چهه فرقی می کنه.
به نظرم درسته که هرگز نباید وسیله بچه رو به زور گرفت ولی مثلا تو سن اون پسره میشد زراش توضیح داد که مثلا این کوچولو و داره گریه میکنه حالا یه کوچولو توپت رو عوض کن.
یه جورابی بچه های الان همدلی بلد نیستم البته نه همه مثلا یه دختر دیگه تو همون سن و سال بود خیلی بچه عاقلی بود و ربتارش با کوچکترها عالی.
به نظر شما تا کی باید به بچه ها گفت این واسه خودته و به کسی نده
مامان دلیل زندگیم مامان دلیل زندگیم ۳ سالگی
مامان گل پسر مامان گل پسر ۳ سالگی
سلام خانما خوبین توروخدا بخونین و اگه میتونین کمکم کنید خواهش میکنم🙏🙏من چهارشنبه هفته ی پیش غذای بیرون رو خوردم و رفتیم مهمونی که یه خانواده دیگه ام اومدن که همشون مریض بودن از فرداش دیگه غذا دلم نبرد و تا دوروز هرچی میخوردم حالت تهوع شدید داشتم و میاوردم بالا رفتم دکتر ۵تا امپول و یه سرم نوشت و قرص دمیترون۴ بهتر شدم تا ۱۱ فروردین بود ساعت ۳ نهار خوردم و ساعت ۵ یه دل درد و دلپیچه وحشتناکی گرفتم که انقد داد زدم و گریه کردم بردنم دکتر بهم دوتا امپول و قرص مترونیدازول داد سه شنبه شب بود که اول سردرد گرفتم بعدش بدنم تب کرد و عرق کردم چن دقیقه بعدش شدیدا لرزیدم یدفعه حالت تهوع شدید گرفتم دوباره رفتم دکتر امپول پنتوپرازول ۴۰ و دگزا نوشت دیروز زدم اومدم خونه ۲ قاشق برنج خوردم یدفعه معدم بشدت سنگین شد و اوردم بالا تا ۲ ساعت حالم بد بود بعدش خوب شدم تا امشب قیمه گذاشته بودم ۴ قاشق برنج خوردم بازم اوردم بالا همچنان معدم بشدت سنگینه و نفسم تنگ میشه حالم خرابه چیکار کنم یه دکتر میگه ویروسه یکیش میگه مسموم شدی حالا خودمم موندم از چی میتونه باشه کارم شده گریه فقط😭😢