به نظرم بهشت الکی نیست که میگن زیر پای مادران هست به همین چیزاست جلوی ی عالمه باید وایسی برای تربیت بچه هاموم که هرچی رشته کردیم که من ی بار میبرمش خونه مامان خودم پنبه میشه باید بلد باشیم با سیاست جلوشون وایسیم باید از وقتی که مادر شدیم تا عمر رنجشو استرسشون رو بخوریم دیگه هیچ وقت اون ادم قبل از بچه دار شدن نمیشیم همیشه درگیرشونیم نگزانشونیم همیشه و همه جا. و اینکه سعی کنید همیشه اعتماد به نفس داشته باشید جلوی بچه ها وا مدید کم نیارید اونا میفهمن کم اوردن مارو .من خودم خیلی جدی ام مادرشوهرم همینجور راذمهر جلوی ما نمیتونه به بچه نزدیک شه یاد بدرتشو به رخ بکشه اما مادر خودم اومده بود اینجا هی استرس داشت میگفت که ای وای افتاد روی بچه ای وای اینجوری شد ای وای بچه رو نزنه رادمهر هم با اینکه کوچیکه سواستفاده میکرد و نگاه توی چشمای مادرم میکرد و بچه رو اذیت میکرد به مادرم گفتم کمتر ضعف نشون بده یکم دل توکل داشته باش تا بچه انقدر ازت سواستفاده نکنه اینه رمز مادری کردن من گفتم به شناهم یاد بدم ببخشید حرفامو توهم میزنم اما این حرفاروکه نوشتم خیلی قبول دارم و باجونو دل عملیشون میکنم .گفتم بنویسم از تجربه هامکه شماهم مثل من باشید و انجام بدید .
خدا قوت عزیزم منم باردارم و چیزی دیگه نمونده از یه طرف میترسم از پسش برنیام از طرفم میگم توکل به خدا بلاخره خدا خودش داده خودشم مواظبشون هست نمیدونم چیکار کنم حالا به امید خدا
و اینکه من همیشه فکر میکنم یعنی فکر نیست واقعا هست و من ایمان دارم که خدا از رنگگردن به ما نزدیک تره .موقعی رادمهر دنیا اومده بود من بدون کمکی بودم این بچه هرموقع زمین میخورد هیچیش نمیشد من همیشه به شوهرم میگفتم مبدونی این بچه های کوچیک خدانگهدارشونه فرشته ها مواظبشونن ما که بزرگشون نمکنیم خدا بزرگشون میکنه چون خیلی سخته این سن بچگی که میخورن زمین کدام بدونید که حتما خدا و فرشته ها مواظب بچه هامون هستن .وقتی هم رادوین باردار بودم همبنجور با ایمان قوی و حرفای مامانای گهواره گفتم خدا هست اون مواظب منو بچه ها هست که انقدر زود توی غربت و تنهایی من بهم بچه داده از موقعی رادوین دنیا اومده که چندبار رادمهر وسیله های سنگین و خطرناک پرت کرده به بچه که اصلا مثل یک نیرویی از طرف خدا و فرشته ها جلو اومده که هیچ وقت به این بچه نخورده که من ی بارش واقعا گریه کردم و خداروشکر کردم که هوامو داره.
منم واقعادیشب ب طورخیلی وحشتناکی خسته شده بودم دلم خواست جیغ بزنم موهاموبکنم ازبس خسته بودم دلم آغوشی میخواست بگه توبغلم فقط گریه کن بعدک سبک شدم تاخودصبح بشینم حرف بزنم ازدرداموغصه هام اخه چرابایدیه مادربریزه توخودش بخاطربچه هاش سرپاباشه ک تواینستارفتم دیدم روزمادروبازشکرکردم بچه هاموبغل کردم بوسیدم هزاربارشکرکردم ک مادرشدم دوتافرشته دسته گل دارم یادم افتادخداروالتماس میکردم مادرشم بچه هام سالم باشن ولی خب ماهم خسته میشیم مگه ازاهنیم بچه هاهیچ گناهی ندارن ماخواستیم اوناباشن وهمه روزای سختم میگذره
روزت مبارک مامان قوی وهمه مامانای مهربون وقوی
اینم بگم این روزاهوای شوهراتون داشته باشیدوضعیت سختی شده درآوردن یه لقمه نون گرونی فشارزیادی داره میاره
ولی من هرچی که میگم خ ب باشم و اینا چون نهادینه نیست در من و دارم اداشو در میارم وقتی خسته یا مریض یا عصبانی ام یا با شوهرم دعوا کردم خراب میکنم و بدترین رفتار هارو انجام میدم.......دعا کن اخلاقم درست بشه
احسنت بهت و منم بهت افتخار میکنم.....
چه قدر منم درگیر این خراب کردن تربیت توسط بقیه هستم....بعضیا میگی میفهمن یه سری ها مثل برادر شوهرت که تعریف کردی و مثل برادر شوهر کوچیکه خودم رو اعصابن....ان شالله خونه خودمون رو بسازیم دورتر بشیم ازشون
روزت مبارک مامان قوی 🫶🏻 چند سال فرق نی نیاته؟
بیاید شماهم بنویسید از تجربه هاتون از کاراتون از مادری کردناتون
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.