۴۰ پاسخ

غصه نخور همه‌ی ما حداقل یه شب برای بچمون بدترین مامان دنیا بودیم
از فردا تو میشی بهتریم مامان براش 🤩

کارتون درست نبوده چون عصبانیت رو سر بچت خالی کردی اما قابل جبران اون دختر احتیاج با مادر قوی داره نه یه مادر بی حوصله به خودت اعتماد کن تو یه زن قویی تا اینجا بسلامتی بچتو رسوندی بزرگ شده به حول و قوه خدای بزرگ تو قطعا حرف هایی کع زدی از عصبانیت بوده وگرنه میدونی اون بچه یه فرشته هس که خدا داه بهت حتمن لیاقت دیده تو وجودت که بهت این نعمت داده

دلم براش سوخت🥺این چیزا واس هر مادری پیش میاد دست تنها ادم خسته میشه ولی دیگه سعی کن درستش کنی اون بچه جز آغوش تو پناهی نداره

عزیزم آروم باش
این چیزهایی که گفتی برای همه ما پیش اومده
همه ما یه لحظه هایی عصبانی شدیم و دست خودمون نبوده حتی بچمون نفرین کردیم به جونش قسم خوردیم عمل نکردیم ...
خلاصه بیخیال این حرفا شو
استغفرالله خدا که بچه نیس لج کنه ..
خدا هر کاری رو از روی عدالت و حکمت و رحمت خودش انجام میده و میگه باش .. میشه
من خودم عصبانی که میشم به هر دلیلی ...
بعدش سعی میکنم خودمو آروم کنم چون الان دیگه مادر شدم ...
شما هم سعی کنید آروم بشین ..
و کلا این دلخوری و چی شد و چی گفتین رو و فراموش کنید ..
انرژی مثبت به خودت و همسرت و بچه آت بده ...
از راهش وارد شو در مورده همسرت

ما همه ادمیم و امکان عصبانیت برای هممون هست اما نه دعای بد برای طفل معصوم، بزار یه مثال بهت بزنم ک خودمم از جایی خوندم.. ببین وقتی با شوهرت یا هر کسی دعوات میشه، وقتی که گریه میکنی اون بچه نه دعوات میکنه نه قضاوتت میکنه.. یا میاد دست میزاره رو دستت یا چشمت یا اسباب بازی مورد علاقشو بهت میده، حتی نمیپرسه چرا.. بچه ی خودم امروز گریه میکردم سریع اومد سمتم دستای نازشو گذاشت روی چشام. وقتی اونم گریه میکنه عصبانی میشه جیغ میزنه توام همین رفتارو باهاش داشته باش، همون رفتاری ک وقتی گریه میکردی بچت باهات داشت.. تو مامان خوبی هستی همونی ک وقتی پاهای بچت دچار مشکل شد زمین و زمان و بهم میدوختی و دغدغت شده بود خوب شدن بچت.. فقط زود از کوره در میری و من از تاپیکات اینو فهمیدم.. منم مادر خوبی نیستم، ان شاءالله بتونیم مادرای خوبی بشیم برای این طفل معصوما ک توی این دنیا هیچکسو جز ما ندارن، اگه ما نباشیم، هیچکس مثل ما ارزوی خوشبختیشونو نداره

الهی عزیزم میدونستی واسه هممون پیش اومده هفته های پیش همگی مریض بودیم منم شوهرم رو مخم بود خیلی نویان اذیت شد اصلا اعصابم نمیکشیدش توام خق داری به خدا ادم به جنون میرسه زیر بار اینهمه مسئولیت فقط بدون کم نباید بیاری به خاطر بچت همه چیو ول کن حوصلتو صرف دخترت کن

منم شوهرم همینجوری بود یه مدت بود خیلی بد شده بود .بعد که نشستیم حرف زدیم دیدم از نامرتبی خونه و آماده نبودن سروقت غذا و لباسهای اتو نشده دلخواه... کلا مردا گاون عزیزم چه میفهمن دغدغه مادر بودن رو

منم امروزسربچم دادزدم خیلی ناراحتم اخه خیلی عصبیم کردکاش بشه خونسردباشیم

قوی باش عزیزم
هرچقدر بد باشی بازم هیشکی جای خودتو براش پر نمیکنه
تو یه مادری از ته دلت ک نگفتی گلم

خداانقد بزرگِ انقد رحيمِ انقد مهربونه ك ميدونه ته دل شماي مادر چيه ميدونه حرفي ك زدي از روي عصبانيته وميدونه ك فرزندتو عاشقانه دوست داري
فقط يه چيزي حرفامون تو ضمير ناخودآگاه بچه ها ميمونه بايد خيلي مراقب حرفامون باشيم هرچند ك خييييييلي سخته ولي چاره اي نداريم براي اينكه در آينده مشكلات روحي نداشته باشن بايد محتاطانه پيش بريم

خواهر قشنگم اینکه عصبانی شدی داد زدی خب نمیشه بهت خرده گرفت چون توام مثه هر آدمی یه وقتایی خسته میشی عصبانی میشی بهم میریزی،و آدم باید خودشو خالی کنه تا اینجا حق داری ولی از اونجا که ما مادریم یه رسالت بزرگ داریم و اون پرورش یه انسان ،این فرشته که تو بغلت خوابه همه اتفاقات خوب و بد رو تو ضمیر ناخودآگاهش ذخیره می‌کنه پس این حرف که یادش می‌ره صحیح نیست،وقتی عصبانی هستی بچه رو بذار جایی برو بیرون خودتو خالی کن ولی جلو بچه داد نزن بخدا همه این فریادها تو ضمیر بچه میمونه و بعدا جبرانش سخت میشه

ناراحت نباش عزیزم همه گاهی عصبی میشیم
از فردا به خودت قول بده هیچوقت سرش داد نزنی و بهترین مامان باشی براش
و
هیچوقت بخاطر دعوا با بقیه سرش داد نزنی مامانی ❤️
بوسش کن بوش کن ازش معذرت خواهی کن اون یه فرشته کوچولوعه همین🥺😍 بعد بگیر بخواب فردا خوب میشی

منم امروز سرش داد زدم کلی گریه کرد بچه
خدا لعنتم کنه الهی براش بمیرم

ببخشید میشه یه سوال بپرسم
ایرانی هستید

من وقتی عصبانی میشم و ناراحت حتی تو بدترین شرایط تنها کسی که میتونه منو آروم‌کنه بهم آرامش بده پسرمه وقتی بهش نگا میکنم اون نگاه معصومش آرومم میکنه انگار مورفین منه شده عصبی شم ولی وقتی میخوام سرش عصبانی شم اول بغلش میکنم تا خشمم فرکش شه

بمیرم‌واسه دل خودمون‌ببمیرم
منم‌ازامروز ازدست این خولی دوباره قرص اعصاب‌میخورم

زهرا جون یکم صبورر باش رو اعصابت مسلط باش عزیزم ایشالله این به بعد بهتر بشی ببخشید که این سوال رو میپرسم تو عرب هستی

یه مطلبی بود میگف که زن ها بعد مادر شدن یا مهربونتر میشن یا خشن تر
و این بستگی به شوهر طرف داره
عزیزم
منم شوهرم بدرفتاری کرده سر بچم خالی کردم
بعدش گریه کردم عذاب وجدان گرفتم
ولی یه قولی می تونی بدی که حق نداری حرصتو سر بچه خالی کنی
اعصابت خرده یه زنگی به کسی بزن یا بیا گهواره درد و دل
سعی کن کنترل کنی
عذاب وجدان بدتره

من یه مادر شاغلم با هزار تا گرفتاری بدون مامان های از تو گرفتار تر هم هست به خودت روحیه بده و قوی باش تو پناه و الگو بچه ات هستی حتما لیاقتشو داشتی که خدا بهت بچه داده پس از پسش برمیای

فضولی میکنه؟؟؟منم مثل تو ام خواهر غصه نخور بزرگ میشه مشکلات حل میشه چیکار کنیم دیگه همه ای مسیرو باید برن

منم بعضن ازخودم تنفر دارم ازدسش اخلاق بد میشه داد میزنم گریه میکنم عصبی میشم بعدازبدنیا اومدن پسرم خیلی زود رنج شدم خیلیااا

نه عزیزم شما بهترین مامان دنیایی همین که دلت به حالت بچت میسوزه که نکنه باهاش بدکردی یعنی بهترینی
منم عین شما خیلی از مامانا از کوره درمیرن این طبیعیه
باخودت حرف بزن خواستی سرش داد بزنی یه لحظه مکس کن تصور کن چقدر دوسش داری نسبت به خراب کاریاش بی اهمیت باش ریخت و پاشید و کثیف کرد به جهنم ارزش نداره به بچم تندی کنم
به جایی که بگی خودمو بکشم آینده رو تصور کن کوچولوت بزرگ شده ازدواج کرده درس خونده
فقط انرژی مثبت فکر کن عزیزم و اصلا خودتو سرزنش نکن

مادر خوبی نباش
مادر معمولی ای باش
مادری که به خودش حق ناراحت شدن و عصبانی شدن میده

دکتر اعصاب خیلی خوبه من رفتم تو هم حتما برو

منم دقیقا همین شرایط برام پیش اومده و بعدش عذاب وجدان خفم می‌کنه خودتو سرزنش نکن منم وقتی بچم خستم می‌کنه و نمی‌ذاره به کاری برسم دیگه نمی تونم خشم خودمو کنترل کنم همیشه هم گفتم خدایا حرفهایی که موقع عصبانیت میزنم رو نشنیده بگیر.....🥺🥺🥺🥺
می دونی یه جا خوندم که مادر آرامش و محبت رو از پدر خونه میگیره و تو خونه بین بچه هاش پخش می کنه منی که همسرم اصلا منو نمی‌بینه و محبت نمی کنه گناهم چیه....خدا خودت بهمون صبر و تحمل بده

این رفتار طبیعیه همه ادما کم میارن منم گاهی اوقات خسته میشم

چقدی قیافه خوشگلی داری شمااا
گلم اگ مشکلت جزیی خودت اینجوری اذیت نکن
تایپیکاتو خوندم ک خووووب بودین باهم یهو

میدونم درکت میکنم حالت خیلی بده
تحت فشاری
ولی میتونستی داد بزنی یه چی دیگه بگی
این نفرینت واقعا خوب نبود
حالا گذشت سعی کن تکرار نکنی
و ب خودت بیا
قوی باش عزیزم . قوی باش:)

عزیزم همه ما یه بار این حرفارو زدیم. همش از روی خستگی و عصبی بودنه. وگرنه هیچ مادری از ته دل نمیگه.

تو این حرفو زدی خدا خودش میدونه که از ته دلت نیست.همه ما عصبی میشیم از دست شوهر و بچه .منم بعضی وقتا همین حرفی رو که زدی میزنم ولی الان میگم خدا منو بر داره

عزیزم درکت میکنم ما مامانابعضی موقع هاخیلی تحت فشاریم عصبی میشیم ولی اخرش دلمون نمیادخاربشه توپای بچمون نگران نباش خداونقدمهربونه ک بایا حرف تو که ازته دل نبودهیچکاری نمیکنه

عزیزم خیلی بچه‌داری سخته مخصوصا اگ دست تنها باشی ولی سعی کن از هرچی که هست لذت ببری به چیزای خوب و قشنگش فکر کن باور کن یسال دیگ بگذره بچت بزرگ شده خودش میخوابه خودش بازی میکنه دیگ باهات کاری نداره حق داری عصبی بشی ناراحت بشی ولی ب این فکر کن ک بعدا دیگ اینجوری نیست میخوای حسرت اینک چرا کوچیک بود بیشتر کنارش نبودی
سختی برای همه مامانا هستش مخصوصا بچه اول ک باشه ولی همش میگذره

ببین خدا چقد دوستون داشته این همه زیبا شمارو آفریده

نگو عزیزم یکم اروم باش همه اینا به خاطر سن کمته

فکر کن دور از جونت مردی کی بهتر از خودت برا بچت مادری میکنه حتی با داد اما داد زدن راه حل داره برو پیش روانپزشک اطلاع و اگاهیتو بالا ببر خیلی اروم میشی بعدشم از من خواهر به تو نصیحت روی خداشناسی کار کن و شکر گذار خدا باش بعد نتیجشو میبینی

نفرین نکن توروخدا
نه خودتو نه بچه رو
حق داری ناراحت میشی عصبی میشی ولی سعی کن خودتو آروم کنی
آب بخور نفس عمیق بکش

آرووم باش مامان خیلی خوشگل منم گاهی کم میارم سربچم داد میزنم خدا خیلی مهربونه میبخشه ماشاالله هزار الله اکبر دخترت هم مث خودت جیگره 🧿🧿🧿

عزیزم منم همینم اما خودت نفرین نکن همه چی میگزرد

منم حال تورو دارم
از شدت عصبی بودنم
دستام دچار لرزش شدن
دیگه حوصله خودمم ندارم😭😭

چقد مثل خودمی ..
همیشه بعد بحثا همچیو سر بچم خالی میکنم از بس فشار رومه اگ‌ پسرم نبود تا الان خودکشی میکردم فقط بخاطر اون که نمیوفته دست این اشغال و خانوادض

عزیزم اینطوری نگو چرا خودتو نفرین نکن ولی سعی کن بری پیش روانشناس منم مث تو بودم الان خدارو شکر خیلی بهتر شدم

سوال های مرتبط

مامان شهریار مامان شهریار ۱ سالگی
سلام مامانا وجدانا کسی هست که بچه اشو زده باشه؟
دیروز شهریار با باباش بردیم پارک ،،،با ی خانومی اونجا هم صحبت شدم اون خانم بچه اش 18 ماهش بود...
بعد من وشهریار رفتیم پیش باباش یهو دیدم صدا گریه بچه اون خانم دراومد...
چشمتون روز بد نبینه این خانم انقدر این بچه رو زد که نگو انقد منو شوهرم حالمون گرفته شد...من فقط بچه رو از مامانش جدا کردم اوردم پیش خودم بهش گفتم یا زنگ میزنی باباش بیاد یا زنگ میزنم پلیس بیاد با اینکه خیلی حرف بارم کرد و جیغ و داد ولی من کوتاه نیومدم تا شوهره اومد جریان به شوهرش گفتم شوهر گفت هرچی دق و دلی داره سر بچم خالی میکنه سرش داد میزنه من ناراحت میشم هرچیم میگم با بچه درست حرف بزن سرش داد نزن فایده نداره ولی دیگ نمیدونستم دست رو بچه امم بلند میکنه....
یعنی من انقد گریه کردم ک خدا میدونه...
ولی نمیدونم کار درستی کردم یانه
؟
اگ اون پدر و مادر بینشون اختلاف و جدایی بیفته تقصیر منه؟
ولی اگ من نبودم اون بچه خدایی نکرده جنازه اش میرسید خونه...
واقعا کسایی هستن ک دست رو بچه اشون بلند کنن؟
من خودم حتی اگ خونم به جوش بیاد یا به حد انفجار برسم یکی میخوابونم تو گوش خودم یا میزنم تو سرم خالی شم ولی سر شهریار خالیش نکنم یا حتی داد بزنم ...
مامان نی نی مامان نی نی ۱۳ ماهگی
خانما یه سوال
شماها هیچکدومتون مثل حال روحی منو دارین!!!.
الان نزدیک یکساله از موقع زایمانم تا الان حساس تر و از لحاظ روحی خیلی اذیتم....هیج جا ارامش ندارم حتی خونه مادرو پدرم...همش حس میکنم مادر بدی ام یا خوب از بچم نگهداری نمیکنم و ی اتفاق کوچیک براش میوفته همش خودمو سرزنش میکنم و وسواس روانی گرفتم
یطرفم از اول بخاطر هشدارهای بقیه و اطرافیان و خانواده ها ، مثلا همش مثل پتک تو سرت میزنن مراقب بچه باش، یهو نیوفته، یهو فلان نباشه، همش دخالت و تذکر..جوری ک ادم حس نامادری بودن بهش دست میده..جوری ک حس میکنم منو دست کم گرفتن یا بعنوان مادر فکرمیکنن خیلی خام و بچم و بلد نیستم از بچم چجوری مراقبت کنم....هیچکی نمیگه تو چقدر خوبی یا مادر خوبی هستی....همش همجا هی بهم تذکر هی بهم هشدار...همش فلان کارو بکن و نکن یا چرا فلان کردی‌‌....دیگه خیلی خستم..یکسال بچمو ب اینجا رسوندم دست تنها...حتی همون ادما حتی مادر خودم یبار تو واکسن زدن بچم یا مریضیش یا هیچیش نبوده کنارم....غم و درد و بیماری بچم و همچیشو خودم دست تنها دیدم و کشیدم حتی شوهرمم اونقدرا نبود کنارم
الان تا ی کوچولو اتفاقی برای بچم میوفته همه اذیتم میکنن با حرفاشون...حس های قشنگ مادر بودنمو بااین چیزای بیهوده گرفتن....حالم خیلی بده از درون داغونم
فقط دلخوشی زندگیم و امید ادامه زندگیم شده دخترم
حتی شوهرمو بزور تحمل میکنم

همه منو رنجوندن ولی نگفتن این ادمی ک رنجوندین و اینقدر سنگ بچشو ب سینه میزنین ، همین ادم باید شیر این طفل رو بده با تن رنجور و گریون