۱۱ پاسخ

🤣🤣🤣🤣🤣ای جان مبارکه چه همسر خوبی

بخیر گذشت پس😂

عزیزم شوهری ک بچه میخواد که دلیل نمیشه شوهر خوبی باشه
منم یه بار نامزد بودم شوخی گفتم اینم ترسید ناراحت شد شرایط زندگی رو باید نگاه کرد دیگ

چه شوهرخوبی داری که اگرالان باردارباشی ناراحت نمیشه من شوهرم میگه بچه نمیخوام فعلا یه روزالکی بهش گفتم حاملم ناراحت شد البته خب منم بانظرش موافقم واقعاالان شرایط بچه دوم رونداریم

🤣🤣🤣🤣🤣چند روز کشش میداد قشنگ استفاده میکردی از موقعیت ،عزیزم این تابلو نی نی رو از کجا گرفتی یا سفارش دادی منم یه تیکه از اولین کوتاهی موی دخترم نگه داشتم میخاستم همچین چیزی بسازم باهاش

خخ من بودم تاسالیان سال میگفتم حامله هستم

چه خوب که شوهرت دوست داره بچه بیاری
من خودم دوست دارم اما شوهرم میگه فعلا نه

خوش بحالت من که پریود نشدم الان چند ماه هست

چقد الکی جودادین حتما اینم عکس بچه دومتونه😂🥴

خدا برات نگهش داره

خوش بحالت ماشالله

سوال های مرتبط

مامان گوجه سبز🍈 مامان گوجه سبز🍈 ۱۵ ماهگی
بچه ی سه سالم اومد گفت مامان اون دست زد به زشت و تونم زشت یعنی همون آلت تناسلی و تون همون معقد گفتم کی فقط میگفت اون ترسیدم بعد باباش اومد خونه یهو گفت اون دست زد به زشتم بعد گفتم کجا دست زد به زشتت میگه تو دسشویی🤣🤣🤣 میگم خب بابا شستت من خودم گفتم بشورتت یاد گرفته بکسی اجازه نمیده بشورش حتی خودم میگه در دسشویی رو باز نکنید زشته🤣🤣🤣 خودم پریودم به شوهرم گفتم توروخدا برو آب گرم بشورش من حالم خوب نیست میگم خدایا از دسشویی صدای جیغ و داد میاد نگو داشتن دعوا میکردن 🤣🤣🤣🤣 🤣🤣🤣🤣🤣 خیلی خوبه که اجازه نمیده کسی بشورش شوهرم میگه اصلا نتونستم غذا بخورم میگه هی یادم میومد عوق میزدم بهم میگفت تو چی میکشی آخه 🤣🤣🤣🤣🤣بی حال افتاده بود شوهرم عوق میزد میگه دیگه نمیرم هیچوقت به من نگو کلا شوهرم خیلی خیلی حساسه بیمارستان بعد زایمان به شوهرم گفت بخیه های خانومتو بشور و سشوار بگیر 🤣 شوهرم اومد حموم تا منو دید آنقدر عوق میزد میگفت نمیتونم گفتم برو خودم میتونم کلا میگم تو چجوری خودت میری دسشویی خودتو میشوری میگه از مجبوری🤣🤣🤣🤣🤭🤭🤭🤭 شوهرای شما هم اینجوری حساسه یانه
مامان 🌛ماهلین خانم مامان 🌛ماهلین خانم ۱۵ ماهگی
صبح یه کاری کردم الان عذاب وجدان گرفتم
ابجبم برا شب یلدا میخواد فردا بیاد راهش دوره بعد خواهرزاده ام سرماخورده قبل از رفتن خونه مامانم قرار بود شام بیاد خونه ما شب بخوابه فردا بره
داشتم باهاش حرف میزنم دیدم خواهرزاده ام ده سالشه شدید داره سرفه می‌کنه هی دل دل کردم آخر گفتم یه چی بگم بدت نمیاد گفت نه بگو گفتم پارسا سرماخورده اگ ویروسیه مستقیم برو خونه مامان بخدا میترسم ماهلین هم بگیره یعنی هربار مریض میشه انقد بد دارو هم هست بخدا سه چهار بار باید ببرمش دکتر دارو هم بخوره بالا مییاره احساس میکنم بهش برخورد گفتم اگر تا فردا خوب نشد برو اونجا بعد موقع برگشتن تون بیا یک شب بمون تا رفتنت خوب میشه دیگ
چون می‌ره مدرسه رعایت هم نمیکنه اکثرا تو پاییز و زمستون سرماخورده
شهریور اومده بود خونمون مریض بود بعد بچس حسادت می‌کنه ب ماهلین من هی بهش گفتم پارسا جان نزدیکش نشو حساس شده بود پستونک اینو گذاشته بود دهنش بعد از اینکه رفتن دخترم مریض شد دوهفته بخدا گرفتار بودم بعد ابجیم گفت پارسا پستونک ماهلین رو اومد خونه گفت گذاشته دهنش عوض کن گفتم دیگ مریض شد چ فایده
نمیدونم چیکار کنم والا
مادر شوهرم اینا حتی یه دونه سرفه هم کنن نزدیک ماهلین نمیشن هفته پیش رفتیم خونشون خواهر شوهرم مریض بود نمیدونستیم رفتیم فورا رفت تو اتاقش در رو هم بست از پشت در با ماهلین حرف میزد
اصلا هم بوس اینا نمیکنن باباش هم بوسش می‌کنه هی بهش میگن نکن بچه حساسه ولی خانواده خودم اصلا رعایت نمیکنن