امروز ابجیم با دوستاش جشن کریسمس گرفتن
و منی که مامان بابام نمیزاشتن خونه دوست ۱۳سالم برم فقط اون میومد خونمون😮‍💨🙄
برا آبجیم قلبا خوشحالم ولی خب مگه من دلم نمیخواست برم خونه دوستام جشن بگیریم😕😐
ولی منم تولد دوستام بود تو خونمون میگرفتم ولی خب منم دلم میخواست برم خونه اونا ولی نمیزاشتن😕😒

مگه جشن کریسمس مال ایرانه که بخوان جشن بگیرن

عزیزم
حق داری
کلا بچه های اول پدر مادرو تربیت میکنن

مثل مامان من که الان میدونه خواهرم دوست پسر داره باهاش میره بیرون و خیلی راحت به مامانم میگه من با امیر میرم بیرون ،
اونوقت زمان من مامانم میگفت بابات میکشتت اگه با پسری دوست بشی 😐😐😐

عزیزم دقیقا منم دختر بزرگم نذاشتن جایی برم ،ولی آلان سر خواهرم همش من دعوا میکنم همه جا میره هرچی دوست داره می‌پوشه همه کار می‌ذارن بکنه انقد من جنگ کردم بخاژرش🤣🫠

منم همین طور بودم
کلا ما بچه اولا بدبخت عالم بودیم هرچی واسه ما عیب بود برای بقیه واجباته اصلا پدر مادرا عوض میشن
خوشبحالشون کیفشو ببرن

اخی جه باذوق

دقیقا مامان بابای من رو منم حسابی سخت گیر بودن... منم ب بهونه کتاب خونه رفتن میپیچوندم🤣🤣
ولی ابجیم راحته و همه جا میره😂

دقیقا 🥲همین چیزای کوچیک میشه حسرت

دیگ نسلای جدید چش و ابروشون مشکیه خخخ