۱۱ پاسخ

نه والا تک فرزندی ظلم به بچه هست الان میگن برای رشد کامل فرزند اول باید حداقل دوتا فرزند بعدش بیاد. بعدم من که همیشه پیشش نیستم لااقل خواهربرادر داشته باشه همدمشه همبازیشه

من دوتا َشیر به شیر دارم خیلی راضی هستم باهم بازی میکنن پشت هم هستت

اره دارم..ولی دخترم انقد خوشحاله که یه نی نی داره میاد هی میاد شکممو بوس می‌کنه هی می‌ره ازمایشامو نگاه می‌کنه ..لباس بچه میبینه میگه برا نی نی بگیر اصلا دنیایی شده براش الان میگم خوب شد یکیو باردار شدم و دوسم داره دختر بشه منم دوست دارم دختر بشه چون خودم خواهر نداشتم دوس دارم دخترم داشته باشه

مادر من میگه بچه دوم نمی‌خواسته ،و من بارها خداروشکر میکنم که برادرم رو بدنیا آورد 💗

منم سر دومی وقتی باردار بودم اینجور بودم و بیشتر هم بخاطر جنسیتش ناراحت بودم ولی الآن میگم چ خوب ک موند و با خواهرش دوست شد و چون هم جنس هستن باهم جورن
من بازم ب بچه بعدی فک میکنم البته پسر دیگ میخام اونم دوتا میخام ،دو تا دختر دوتا پسر خوبه
فقط قبلش باید اوکی بشیم انشالله

من دخترم خیلی خوشحال تر از قبله اولش براش سخت بود الان که یکم بزرگ تر شده حسابی باهم خوشن حالا بزرگ ترم بشه که بتونن باهم بازی کنن دیگه هیچی😄خونه رو میزارن رو سرشون

این حسو تا چند وقتداری عزیزم طبیعیه هورمونات به هم ریخته و حساس تر شدی تازه تا یک ماه بعد از زایمان بدتر هم میشه من خودم هر روز گریه میکردم سر این موضوع که دلم واسه ی بچه اولم کباب بود... ولی کم کم درست میشه و میفهمی که باید چکار کنی که تعادل برقرار شه... فقط بدون که تنها نیستی و خیلیا این حسو داشتن و قرآن بخون... فرآن خیلی خیلی آرومت میکنه❤️

نه کی گفته دوست داشتنت نصف میشه؟!
دخترای من که خداروشکر خیلی با هم خوبن
بزرگه همش میگه مامان زودتر خواهرجونم بزرگ شه که بازی کنیم با هم
همین الآنم همبازی شدن انکار😅

منم وقتی بچه دومم بدنیا اومد این حس و داشتم میگفتم به بچه اولم ظلم کردم اون هنوز به محبت و توجه صد در صدم نیاز داشت نگاش میکردم ناخواسته گریم می‌گرفت خلاصه افسردگی شدیدم گرفتم ولی خداروشکر به مرور درست شد الانم خیلی خیلی راضیم که دوتا هستن

من دومی ناخواسته شد. دخترم بنده خدا خونه نشین شد بخاطر شرایطم که استراحت مطلق شدم. روحی و جسمی هم خودم داغونم

بلههههه دوهفته دیگه میاد بغلم 😍🥹
بهترین و قشنگترین کاری بود که خدا برامون صلاح دید، من با وضعیتی که داشتم اصلا راضی به باردار شدن نداشتم فعلا ولی خواست خدا بود و بهترین کار
پسرم واقعا عاشقشه
کل روز باهاش حرف میزنه خیلی خوب ارتباط گرفته باهاش فعلا
هرچی که بخریم براش میگه برا آبجی پس چی🥹
این مدت خرید اینترنتیم زیاد بوده هر سری گفته واسه آبجی چرا نمیخری 🙂
روزی چندبار شکممو بوس می‌کنه
اینجوری بگم که اوایل همه این حس دارن ولی قطعا فاصله سنی پایین خیلی بهتر ارتباط میگیرن باهم

سوال های مرتبط

مامان بهراد و برسا مامان بهراد و برسا ۴ سالگی
وقتی بچه دومم رو باردار بود همش به خودم قول میدادم پسر بزرگم رو دعوا نکنم کلا توی این ۴ سال خیلی کم پیش اومده بود دعواش کنم.
الان پسر کوچیکترم یک ماهشه و من خسته ترین مادر دنیام.
شب خوابی کافی ندارم و روز ها مجبورم تمام توانم رو بزارم برای بچه ها و کارهای خونه نمیدونم خسته باعث میشه از کوره در برم یا واقعا حق دارم .
امروز چند بار زدم توی سر خودم برای که عصبانیتم رو سر بچم خالی نکنم.
نمیدونم پماد کالاندولای برادرشو کجای خونه خالی کرده فقط دیدم دیگه چیزی توش نیست.😵‍💫
یه بار دیدم قوطی کبریت رو برداشته و جیوه دوتا کبریت رو خورده🥴
کلی آب ریخته پشت یخچال😅
و.....
نمیدونم حق داشتم عصبی بشم یا نه.
درکل پسرم خیلی عاقل هست و با برادر کوچکترش خیلی خوب کنار اومد .
منو خیلی در میکنه بخاطر اینکه مثل قبل نمیتونم براش وقت بزارم.
ولی خب شیطنت هم داره.
خیلی خوشحالم که اختلاف سنی بچه هام کمه.
ولی خودم گاهی کم میارم.
همش میگم یه روز دلم برای ریخت و پاش و شیطنت های بچه هام تنگ میشه.
ولی گاهی با خودم میگم دیگه هیچوقت ۳۰ ساله نمیشم که بتونم برای خودم وقت بزارم.
انگار خودمو فراموش کردم