یه ماما خیلی مهربون بود ازش اب خاستم اجازداد آبجیم بیاد آب بیاره کمی سرگرم شدم دیگ 6دردهام خیلی زیاد شد حین درد کلیه هم درد میکرد که دردش از زایمانم بدتر بود خواهش میکردم بهم آمپول مسکنی چیزی بدین مردم از دردکلیه شیاف گذاشتن و یه آمپول زدن آروم شد دیگ بیخاراینکه شکمم بزرگ بود قبلشم سونو وزن نگرفت بودم یه دکتر اومد گفت این بچش درشت باید بره سونو که بفرستیم سزارین دردهامم دیگ خیلی زیاد بود ساعت10اومدن که بزای سونو ببرن که دیگ آخرهای دردم بود بردن تو راه روتخت بودم چهار دردگرفته بود به پرستارمیگفتم حساس زور دارم نگو پرستار فهمیدکه آخرشه سریع سونو کردن گفتن نه وزن بچه 3/500سریع ببرین کع داره زایمان میکنه دیگ با سرعت برق منها رسوندن تو اتاقم از درد صدام رفت بالها روتخت که گذاشتنم دیگ آخرش بود چندتا زور زدم دیگ توان نداشتم مجبورشدن قچی بزنن به یه زور دیگ دختر گلم به دنیا اومد گذاشتنش رو شکمم بد جفت را بیرون آوردن وبخیه زدن متاسفانه بخیه هام عفونت کردن و باز شدن الان قرص خشکن میخورم که عفونت خشک بشه برم دوباره بخیه بزنم برام دعاکنید

۳ پاسخ

ماشالله ۳و نیم خیلی وزنش خوبه و خوب شد به ۴۰ هفته نرسیدی وگردنه هلاک میشدی برای زایمان

مبارک باشه و خوش قدم

دوباره بخیه نزن پماد الفا با اسپره نیواشا بگیر استفاده من بخیه هام باز شدن از همینا دکترم برام نوشت الان خداروشکر دارن بسته میشن بیشترش بسته شدن

سوال های مرتبط

مامان نفسی مامان نفسی ۴ ماهگی
پارت اخر

و اما رفتیم رو تخت زایمان برام سرم وصل کردن برام امپول فشار زدن درد های خیلی زیاد امد سمتم ولی دیگ من جونی نداشتم چون دوست روز نخوابیده بودم غذا درست حسابی نخورده بودم تنها چیزی که میخاستم فقط اب بود هی بهشون میگفتم اب بدید چون گلوم کاملا خشک شده بود
تقریبا ساعت 2شذ معاینم کردن گفتن رحمت 10سانت بازسر بچه پیداست فقط زور بزن خانم و من دیگ نمیتونستم زور بزنم از اینورم کیسه اب پاره کرده بودن بچه خشک شده بود دیگ هی بهم میگفتن خانم بچت داره خفه میشه زور بزن و هی من نمیتونستم زور بزنم دیگ خود دکتر به ماما گفت شکمش فشاره بده بچه رو هل بده سمت پایین تا خفه نشه خود ماما بچه رو به سمت پایین هل داد و خیلی پاره پورم کردن دوتا زور زدم و نفسم به دنیا امد وقتی دیدمش کل دردهام فراموش کردم انگار ن انگار این همه درد داشتم همه رو فراموش کردم خداروشکر نفسم به دنیا امد ولی بعدش خیلی خیلی خیلی بخیه خوردم که تا 1ماع من هنوز درد بخیه دارم اما خداروشکر الان خوبم دخترم خوبه همه چی هم میگذره.

اینم از زایمانم در تاریخ 1403/7/15
مامان پوریا💙😍 مامان پوریا💙😍 ۴ ماهگی
پارت سوم
تجربه زایمان طبیعی
همین که گفت کیسه ابو میبینم یهو کلی اب ازم اومد روتخت معابنه همه جا خیس شد ،سریع بستریم کردن نوار قلب گرفتن گفتن دردات نا منظمه و سه سانت شدی یه ساعت گذشت دوباره معاینه کردن گفتن هنوز سه سانتی نمیشه اینجوری ،تقریبا ساعت چهار بعداظهر بود،بعد یه معاینه تحریکی وحشتانک کردن باید تحنل میکردم تا پروسه زایمانم طولانی نشه،شدم چهارسانت زنگ زدن ماما همراهم ولی درد نداشتم همچنان ،سروم فشار زدن بهم ردادم شد هر چهار دقتیقه یه بار یهو شد هر دو دقیقه یع بار یهو داد زدم جیغ میزدم گریه میکردم خدا میدونه چقد درد کشیدم،دیگ ماماهمراهم اومد ورزش رو توپ انجام دادم،حموم بردتم ،میسه اب گرم داد بهم،روکمرمو با روغن زیتون ماساژ میداد هربار درد میگرفت نقاط فشاری کار میکرد زیارت عاشورا گذاشت با گوشیش خیلی کمک کرد واقعا در اخر هم ورزش سجده رفتیم که فول شدم همه اینا تا ساعت دوازده طول کشید
دیگ ساعت دوازده شب بود که گفتم حس زور دارم گفتن بزن وقتی دردت میگیره زور بزن تا جای که تونسم زور زدم یهو موقعه زور زدن نفسم رفت برام اکسیژن وصل کردن دوباره زور زدم کفتن داره میاد بردنم روتخت زایمان یکم دیگ زور زدم یهو گذاشتن بچه رو رو شکمم وای وایی تموم دردم رف وقتی دیدمش هیچ دردی نداشتم گریه میکردم بردنش رو تخت نوزاد منم بخیه زدن بردن بچه شیر دادمو رفتیم بخش🥹🥹🥹😍😍🥺🥺
اون لحظه بدنیا اومدن قسمت همه مامانا و اقدامیا🥹😍❤️❤️
مامان سامیار💙 مامان سامیار💙 ۷ ماهگی
دیگ خیلی دردام عجیب بود اصلا نمیتونستم تحمل کنم مثل دیوونه ها شده بودم حالم بد بود دوست داشتم بلند شمممم خیلی خراب بودم اومدن معاینه کردن ۳ ونیم سانت بودم ساعت ۱۲ ظهر دیگ دیدن خیلی خرابم اپیدورال زدن برام که هم وقتی دارو وارد کمرم شد خواب عجیبی اومد سراغم در حد یه ربع هن خوابیدم ولی خب گه گاهی هم درد داشتم که دیگ سوزش خیلی خیلی کمی شده بود
بلند شدن به ورزش کردن با ماما همراهم نزدیک یک ساعت ورزش کردم و معاینه شدم شده بودم ۶ سانت ساعت ۲ ظهر و خب باز دردام شروع شده بود و یکم تحمل کردم وقتی باز غیر قابل تحمل بود یه دوری دیگ اپیدورال گرفتم و باز ورزش کردم ولی خی این دفعه دردام سکزشی نبود شدتش کم شده بود فقط ولی تند تند دردم می‌گرفت
دیگ ساعت ۳ونیم معاینه شدم ۹ سانت بودم و سر بچه هم پایین بود و خب به باسنم فشار و زور میومد همش حس دسشویی داشتم و بشدت درد داشتم ولب خب حس میکنم اگر اپیدورال نبود دردام بیشتر بود دیگ با هر توانی که داشتم زور میزدم وقتی سر بچه قشنگ اومد پایین و دیده می‌شد بردنم رو تخت زایمان و خب با دو تا زور ساده پسرم و بغل گرفتم 🥰😍
پارت ۲
مامان آریا کوچولو🩵 مامان آریا کوچولو🩵 روزهای ابتدایی تولد
فاز فعالم خیلی طول کشید گاز بی حسی میدادن داشتم گیج میشدم تند تند سرم وصل میکردن جوونی برام نمونده بود میگفتن موقع انقباض زور بزن هر چی زور میزدم میگفتن زور خوب نمیزنی بچم خیلی تو کانال زایمان بود دیگ اکسیژنم رفت برام اکسیژن وصل کردن فشارم افتاده بود سر شده بودم کم گم داشتم بیهوش میشدم دیگ دردم نمیومد سر شده بودم نمیتونستم زور بزنم دکترمم میگفت باید زور بزنی من کم کم انگار داشت خوابم میبرد دیگ فهمیدن من توان زور زدن ندارم دو نفر افتادن رو شکمم شروع کردن ب فشار دادم تمام بدنم داغون میشد چن بار تکرار کردن تقریبا بیهوش میشدم تا اینکه سربچه مشخص شد دکترم گفت تا یک ربع دیگ زایمان نکنی میبرمت اتاق عمل...بعد اون همه زجر ...دیگ توان نداشتم زور آخر رو زدم با تمام توان دکتر شروع کرد ب قیچی زدن اصلا حس نکردم دوباره ریختن رو شکمم با تمام توان داد زدم یهو حس سبکی کردم دیدمش ک دنیا اومد تمام دردم رفت یهو همگی دویدن بچه رو بردن گفتن نفس نمی‌کشه داشتم میمردم یهو تو راه رو گریه کرد خیالم راحت شد
منتقلش کردن ان آی سی یو ب خاطر اوکسیژن...
مامان احمد مامان احمد ۱ ماهگی
دیگ دکتر وقتی منو دید گفت چه لگن بدی داری کی بهت گفته بیایی طبیعی دیگ ساعت ۹:۳۰ دقیقه گفت الان فقط باید زور بدی منم طاقت نداشتم خیلی بد بود انرژی نداشتم که با یه دستگاهی به اسم وکیوم زایمان واردم کرد و هی بچه رو میکشید و من زور میزدم پرستار اومد بالا و شکممو همزمان فشار میدادن منم هر لحظه داشتم میمردم زنده میشدم که گفت ببرینش سزارین که یهو گفت نه وایسین دوباره یه تلاش دیگ شاید سرش اومد که منم با کامل طاقتم زور زدم که گفت دارم موهاشو میبینم اونم دوباره اون وکیوم گذاشت میکشید وای که نگم از درد این وکیوم که یهو برش زد همینکه بچه خودش در اومد منم از واژن تا مجاری ادرار پاره شدم و خونریزی شدید اینجا دیگه من هیچیو حس نمی‌کردم بی‌حال افتادم که دکتر ترسید و شروع کرد به قطع کردن خون بود داد میزد سر پرستاره که الان میمیره بچمم از بس تو شکمم موند اکسیژنش کم بود بردنش تو شیشه دکترم بالا سرم داشت بخیه میزد که خدا فقط می‌دونه چقد درد داشت بدون آمپول سر کننده بخیم میکرد که میمردم زنده میشدم که دیگ وقتی بخیه تموم شد واسم شیاف زدنو منو به بخش منتقل کرد بچمم فرداش بهم تحویل دادن الآنم یادش میفوفتم بدجور دلم میلرزه
خواستم بگم درد با آمپول فشار بیشتر از درد خودت باشه و اینکه خواهشاً حواستون به ترشحات آبکی یا هرچیزی باید به دکتر بگین خطرناکه من اگه سونو نمی‌دادم نمی‌فهمیدم که بچم داره خفه میشه وقتی بدنیا اومد خشک بوده بدنش
اینم از تجربه زایمان من ولی بازم خداروشکر منو خودش صحیح سالم هستیم🥰
مامان نخود🩵 مامان نخود🩵 ۴ ماهگی
((پارت دوم))
ورزشارو انجام میدادم نزدیکای ساعت چهار معاینه کردن به شیش سانت رسیدم دیگ دردام خیلی خیلی زیاد شده بود دکتر اومد برام بی حسی استفاده کردن که واقعا عالی بود دردام آروم شد تونستم بیشتر ورزش کنم دیگه اخراش به نه سانت که رسیدم دکتر اومد بالاسرم معاینه کردن ساعت هشت اینا بود فول شده بودم یه دوز دیگه بی حسی زدن همون اتاق LDRآماده کردن دکتر گف دردات ک شروع شد سرتو ببر توی قفسه سینه زور بزن آروم شد نفس عمیق بکش دیگ اخراش ماما بالای سرم شکمم فشار میداد برش ام خوردم دیگ ساعت ۸:۳۵ دقیقه شب بدنیا اومد دکتر وقتی کشید بیرون بچرو خیلی راحت شدم یه حس عجیبی بود ولی واقعا وقتی بدنیا اومد گذاشتنش بغلم همه چی یادم رفت اینقدر ک شیرین بود بعد دیگ بخیه اینارو زدن یکساعت اینجوریا توی همون اتاق LDRبودم بچرو تمیز کردن لباس تنش کردن باید دستشویی میرفتم که ببرنم بخش یکساعت بعد باز اومدن چک کردن همه چیز بعد بردنم بخش بیمارستان آرام کرج زایمان کردم خیلی راضی بودم از بخش زایمان از ماما پرستار همه خیلی خوش برخورد خوب بودن دکترمم مریم آقایی بود بعد یچیز دیگه مایعات خیلی میگفتن مصرف کن من چند تا آبمیوه همراهم داشتم خرما مغزیجات بهم گفتن شربت زعفران غلیظم خوبه استفاده کنی

اینم پسر اخموی ما آقا مهراد🩵
مامان دخترکوشولو🥰 مامان دخترکوشولو🥰 ۲ ماهگی