پارت سوم
دکتر ک رسید اومد پیشم و یکم صبر کردن که جفت بیاد هی بهم میگفت سرفه کن چندتاییی سرفه کردم خودش هم جفتو کشید بیرون ی عالمه خون ریخت رو دکتر🫠😂خیلی خونریزیم شدید بود همش لخته میومد دیگ بزور جلوی خونریزیم رو گرفته بودن ک بخیه بزنن خیلی زیاااد خون میومد
دیگ بخیه زدن خیلی طول کشید دکتر گفت دارم خوب بخیه میزنم که بد نشه معلومم نباشه
خلاصه دیگ من ساعت ۱۶:۲۰دخترمو بدنیا اوردم و خروج جفت و لخته های خونو و بخیه زدن هم یه ۴۰دیقه ای یا بیشتر طول کشید
دیگ همش شکممو فشارمیدادن خیلییییییی بد بود 🥺🥺سختراز زایمان همین فشار بود اوف
بعدش افتادم رو لرزززز خیلی زیاد تمام بدنم میلرزید چندتا پتو انداختن روم بخاریم گذاشتن پیشم
دیگ همه اینا گذشت خیلی بهتر شدم و راااحتت
و کل شکمم وهمراه با ورم دست و پا و همه جا رفت😂😂ی کوچولو شکم دارم اینم نرمههه😂😂
خلاصه خونریزی دارم یکمم جای بخیه ام میسوزه
ی روزم بیمارستان بستری بودم ظهری مرخص شدم

۸ پاسخ

مبارک باشه انشالله قدمش پر‌خیر و برکت عاقبت بخیر باشین
گلم شما تحرکت چطور بود تو حاملگی

الهی ب سلامتی گلم. حالا راضی بودی از طبیعی یا ب نظرت اگه سزارین میرفتی بهتر بود؟

عزیزم ممنون که تجربتو گذاشتی قدمش پراز خیر باشه😍

خوش قدم باشه برات گلم😍🥹

خداروشکر خوشبحالت ک زایمانت سخت نبوده کاش برا منم قابل تحمل باشه 🥺

مبارک باشه عزیزم خداروشکر زود زایمان کردی اذیت نشدی

آی جانم به به مبارکه خدا شادی هاتو زیاد کنه و جوجت رو برات حفظ کنه 😍😍😍

عزیزم خوشا به حالت که راحت شدی برای منم دعا کن خیلی از زایمان میترسمممممم 😬🥹

سوال های مرتبط

مامان پناه کوچولو🐣 مامان پناه کوچولو🐣 ۱ ماهگی
پارت ۳ _زایمان طبیعی
هرچی از ماماهمراهم بگم کم گفتم بشدت صبور مهربون و همراه بودن و واقعا حرفه ای دیگ از لحظه ای ک اومدن شروع کردن طب فشاری برام انجام دادن و از ۴ سانت شدم ۵ و درخاست اپیدورال کردم اومدن برام اپیدورال زدن و واقعا دردام هیچ شد فقط حس فشار داشتم ک حسش مث وقتیه ک ادم میخاد مدفوع کنه دیگ با کمکای ماماهمراهم در عرض ۲ ساعت فول شدم و ساعت ۸ رفتم اتاق زایمان و با چند تا زور قوی دخترم ساعت ۸:۲۰صبح بدنیا اومد ک وااااس نگم از لحظه ای ک بدن داغشو گذاشتن تو بغلم بهترین حس دنیا رو داشتم گریع میکردم و میبوسیدمش خیلی حس شیرین و نابی بود
دیگ دکتر شرو کرد ب بخیه زدن ک اصلا درد نداشت حتی وقتیم برش زدن اصلا دردناک نبود کل پرسه زایمان من راحت بود ولی موقع زور دادن یکم اذیت شدم ک واقعا ارزش داشت تو کل زمان زور دادن ماماهمراهم با حرفاش بهم انرژی میداد و دستامو محکم گرفته بود حتی زمان بخیه زدن رف بچه رو اورد پیشم ک سرم گرم باشه دکترم با این ک دکتر شیفت بودن خیلی حرفه ای بودن و با حوصله برام بخیه زدن دیگ تقریبا ی نیم ساعتی طول کشید بخیع زدن و شکمم فشار دادن ک دردش قابل تحمل بود ماماها اومدن کمکم کردن و نشستم رو ویلچر و بردنم همون جایی ک اول بودم ماماهمراهم بهم خرما و ابمیوه داد یکی از دانشجوهایی ک بالا سرم بود از اول تا اخر پیشم بود هرکاری داشتم برام انجام میداد باهام حرف میزد دیگ نیم ساعتیم تو زایشگاه بودم و ماماهمراهمم ی زایمان دیگ داشت تو همون بیمارستان ولی گف تا زمانی ک ببرنت بخش پیشت میمونم و موند دیگ وقتی اومدن چکم کردن و شکمم دوبارع فشار دادن دیدن مشکلی نیس گفتن میتونم برم بخش دیگ اونجا از ماماهمراهم خدافظی کردم و رفتم بخش ..
مامان تودلی مامان تودلی ۴ ماهگی
یه ماما خیلی مهربون بود ازش اب خاستم اجازداد آبجیم بیاد آب بیاره کمی سرگرم شدم دیگ 6دردهام خیلی زیاد شد حین درد کلیه هم درد میکرد که دردش از زایمانم بدتر بود خواهش میکردم بهم آمپول مسکنی چیزی بدین مردم از دردکلیه شیاف گذاشتن و یه آمپول زدن آروم شد دیگ بیخاراینکه شکمم بزرگ بود قبلشم سونو وزن نگرفت بودم یه دکتر اومد گفت این بچش درشت باید بره سونو که بفرستیم سزارین دردهامم دیگ خیلی زیاد بود ساعت10اومدن که بزای سونو ببرن که دیگ آخرهای دردم بود بردن تو راه روتخت بودم چهار دردگرفته بود به پرستارمیگفتم حساس زور دارم نگو پرستار فهمیدکه آخرشه سریع سونو کردن گفتن نه وزن بچه 3/500سریع ببرین کع داره زایمان میکنه دیگ با سرعت برق منها رسوندن تو اتاقم از درد صدام رفت بالها روتخت که گذاشتنم دیگ آخرش بود چندتا زور زدم دیگ توان نداشتم مجبورشدن قچی بزنن به یه زور دیگ دختر گلم به دنیا اومد گذاشتنش رو شکمم بد جفت را بیرون آوردن وبخیه زدن متاسفانه بخیه هام عفونت کردن و باز شدن الان قرص خشکن میخورم که عفونت خشک بشه برم دوباره بخیه بزنم برام دعاکنید
مامان 𝑨𝒓i𝒂❤️ مامان 𝑨𝒓i𝒂❤️ ۲ ماهگی