۴ پاسخ

چقدمن حالم بدشده😭😭😭😭😭

دمنوش یا آناناس خوردی یا ن

عزیزم میشه بگی ورزش یا پیاده روی میرفتی که انقد زود زایمان کردی

ماما همراه داشتی؟

سوال های مرتبط

مامان 𝔸𝕞𝕚𝕣🤰🤍 مامان 𝔸𝕞𝕚𝕣🤰🤍 ۳ ماهگی
پارت ۲
ساعت ۵ صبح بستری شدم تا ۸صبح دردام همون جور بود ن شدید میشد ن هم تایم کم میشد همون ۱۰ دقه مونده بود..ماما اومد دوباره معاینه م کرد گف ۲ سانتی..گف فایده نداره باید امپول فشار رو شروع کنیم 😬خلاصه ی دونه زد تو سرمم ،ساعتا ۱۰ دوباره معاینه کرد میگه همون ۲ 😑بازم فشار زد این دفعه دردام شدید شد و شد هر ۵ دقه..ساعت ۱۲ معاینه کرد گف ۴ سانتی و زنگ زدن ماما همراهم...،توی حینی ک اون بیاد کنار تختیم فول شد بردنش تخت زایمان ،زایمان سومش بود..صداش میومد وای چقد زور زد، زورررررها 💔بچش دنیا اومد،اینجا بود ک‌من روحیه خودمو باختم ،چون هرچی فکر میکردم نمیتونستم همچین زورایی بزنم 😭رفتم ب پرستار میگم میشه ی دقه برم شوهرمو ببینم ،رفتم بیرون تا دیدمش زدم زیر گریه ،ک من نمیتونم برو با دکتره حرف بزن بیاد سزارین کنه منو...اونم بخاطر دلداری من گف باشه ولی میدونستم ک نمیشه و هیچ راه برگشتی ندارم باید تحمل کنم😑💔
رفتم توی زِایشگاه ،ب ماما ها گفتم زنگ بزنین دکتر خودم التماسش کنم بیاد سزارین کنه من خیلی استرس دارم نمیتونم زایمان کنم اونم گف نمیشه برو تو وسط این استرسا دردامم داشت بیشتر میشد همش ،ک ماما همراهم رسید
ب حدی درد داشتم ک دلم میخاس زمینو چنگ‌بزنم ،اگ ورزشا و ماساژ کمر ماما همراهم نبود نمتونستم تحمل کنم..خلاصه از ۱۲ تا ۴ عصر ،ک‌اومدن معاینه کردن منو رسیده بود ب ۱۰‌سانت و فول بودم، اینجا بود ک ماما گف هر وق درد داشتی فقط زور بزن ،ی نفس بگیر زور بزن ،جوری ک وقتی یبوست هستی و زور میزنی اون حالتی ،هرچی توان داری زور بزن 🥲
مامان شازده خانوم👑 مامان شازده خانوم👑 ۷ ماهگی
پارت ۲ _زایمان طبیعی

دیگ اوردن دستگاه ان اس تی وصل کردن برا ضربان قلب جنین دیگ ساعت نزدیک سحر یود و ماماها رفتن برا سحری دیگ تا سحری کردن و اومدن و اینا شد ساعت ۴ ک ماماها جا ب جا شدن و چن تا ماما جدید اومدن دیگ ماما جدید اومد بالا سرم معاینه تحریکی انجام داد و خب درد ناک تر از معاینه ساده بود گف ۳ سانتی ساعتای ۴ ونیم زنگ بزن ماماهمراهت بیاد دیگ دستگاه و ازم جدا کرد و گف پاشو ورزش کن
دیگ از تخت اومدم پایین و شرو کردم ورزشایی ک ماماهمراهم بهم داده بود و شروع کردم اونجا هیچ کس بجز من ورزش نمیکرد همه داشتن رو تخت درد میکشیدن 😑تخت بعلیمم ک یجوری ناله میکرد ک من گرخیده بودم ۵ سانت بود اومدن براش اپیدورال زدن ولی بازم ناله میکرد و تا زمان فول شدنش کلی طول کشید دیگ ساعت ۴ونیم شد گفتم ب همسرم بگن زنگ بزنه ماماهمراهم بیاد و تا زمانی ک ماماهمراهم اومد من ورزش کردم و با تنفس دردامو مدیریت کردم و همش منتظر بودم ماماهمراهم سریع بیاد پیشم چون دردام بیشتر شده بودن و دیگ داشتم میترسیدم ک نکنه فول بشم و ماماهمراهم نرسه😬 دیگ ساعتای ۶ صبح شده بود و دکتر اومد تو زایشگاه همه رو چک میکرد و ب من ک رسید ب همون مامایی ک معاینه تحریکی برام انجام دادع بود گف براش امپول فشار تزریق کنین ک من ی لحظه ترسیدم ک خداروشکر ماماعه نجاتم داد و گف دردای خودش خوبه و دکترم گف پس نیازس نیس همون لحظه ماماهمراهم اومد ولی اون ماما همراهی ک باهاش قرارداد بسته بودم نبودن ماماهمراهم خانوم عادله حسینی بودن و چون تو تایم زایمان من سر ی زایمان دگ بودن دوستشون خانوم زهرا دیده بردل و فرستادن
مامان آرسام🩵 مامان آرسام🩵 ۷ ماهگی
پارت سوم زایمان طبیعی
ولی بیشتر از زایمان از این میترسیدم ک زوده بچم نره ان آی سیو چون پرستار ب همسرم موقع تشکیل پرونده میگف ممکنه بخاطر نارس بودن بچتون بره ان آی سیو دیگ استرس داشتم و دعا میکردم نره
خلاصه بعد معاینه ک گف ۶ سانتی سریع لباسامو گف عوض کن لباس آبی ک پشت بند داره داد پوشیدم بردم رو تخت زایمان سرم وصلم کرد و امپول فشار و وارد سرم کرد ب محض اینکه دو دقیقه رد شد دردم زیاد تر شد و دیدم ریختن بالاسرم😂سه تا ماما و یدونه دکتر گازو گذاشتن رک دماغم معاین کرد گف ۹ سانت فول شده با ی میله پلاستیک بود کیسه آبو میخواست پاره کنه گف برید کنار برید کنار😑من گفتم بسم خدایا خودمو ب تو سپردم کیسه رو زد پاره کرد کلی آب خارج شد و گرم شدم دکتر وایساده بود ضربان قلب بچمو چک میکرد مامایی ک کیسه آبو پاره کرد وایساد کنارم دوتا دستشو گذاشت رو شکم شروع کرد ب فشار دادن وای نگم چ دردی داشتم عرق سرد بهم نشست یکی دیگ از ماماها از واژن فشار می‌آورد حس میکردم دستش داخله یا با ی وسیله سعی میکنه گشاد تر کنه سر بچه بیاد بیرون داد میزدم میگفتن فقد زور بزن چشمتون روز بد نبینه بار اول زور زدم دکتر گف چیزی نمونده داریم بهت کمک میکنیم خودت همکاری کن زورتو بده ب وازن انگار میخوای مدفوع کنی صدام گرف با همون دوتا جیغی ک زدم انقباض قطع شد دکتر گف بهش استراحت بدین دوباره با انقباض بعدی زور بزن همینو ک گف خوشحال شدم
مامان گیلآس بانو🍒👧 مامان گیلآس بانو🍒👧 روزهای ابتدایی تولد
اومدم پایین داشتم ورزش میکردم،یهو ریه ام سوخت،سوزش بدی داشت و اینقدر سرفه ام گرفته بود.. منم زور میزدم سرفه کنم ک یهو ی چیز داغ ریخت از‌پام..کیسه آبم پاره شده بود..
دیگه‌نمیتونستم باایستم،سرفه شدید میکردم.. دراز کشیدم سرم رو قطع کردن ،nst گرفتن خوب بود ،باز آمپول فشار رو گذاشتن نزدیکای ۴‌سانت شده بودم.. درد های ارومی داشتم‌کم کم ،تقاضا بی دردی کرده بودم ..
گف ۴‌سانت‌برات میاریم ،ی کپسول بود دادن توش نفس بکشم،ی چیزی ام‌زدن تو رگم.. خمار شده بودم‌حسابی ،سرگبجه‌گرفته بودم
رفته رفته دردام خیلی می‌میشدددد همسرم پیشم بود هی ماساژ میداد کمرم رو..
دردم ب قدری شد ک نمی‌فهمیدم دیگه مامانم ماما رو صدا زد معاینه کرد گف فول شدی ..
زنگ‌زدن دکترم، من تقاضا ماما همراه هم‌کرده بودم‌ک دیر اومد دقیقا وقتی فول شده بودم .. ولی بی تاثیر بود 🤷‍♀️ دیگه دکترم سر ۱۰ دیق اومد و دختر قشنگم با کمک ماما ک زور میزد رو شکمم و پارگی 😁 ساعت ۸ و نیم ب دنیا اومد و شد عشق زندگیمون💖😍😍😍..
در کل زایمان‌با امپول فشار اوکیه من راضی بودم ،
مامان آیهان 🩵 مامان آیهان 🩵 ۵ ماهگی
تجربه زایمان ۵
دیگ ۶ ب بعد غیر قابل تحمل شده بود دردام زیاد بود و معاینه شدم ۲ سانت بودم
دیگ میگفتم زنگ بزنین ب ماماهمراهم بیاد میگفتن زوده ۴ ۵ سانت بعد ولی مگه من حالیم بود کمردرد امونم و بریده بود و داد میزدم و دستشویی هم داشتم گفتم برم دستشویی گف نمیشه سوند میذارم گفتم نمیخوام پس گف نه میذارم ب زور گذاشت و واقعا سوخت دیگ گلایه هم میکردم میگف سوسولی درد نداره ک خلاصه شیفت عوض شد و دکتر اومد گف هنو ۲ سانتی کیسه ابشو بزنین کیسه ابمم و زدن و واقعا درد نداشت یهو زیرم خیس خیس شد و تمام
دوز ۵ قرصمم گرفتم ک زایشگاه ۳ بار پر شد و خالی شد و من نزاییدم ساعت ۹ شب دیگ داد میزدم ولی کسی توجهی نمی‌کرد هر ۱ دقیقه دردا میگرفت ۴۵ ثانیه و ول می‌کرد و تو همون ۱ دقیقه خوابم می‌برد و باز دوباره شروع می‌شد دیگ رفتم با هزار خواهش دستشویی و اومدم دکتر اومد ساعت ۹:۵۰دقیقه گف بخواب معاینه کنم منم التماس ک توروخدا منو ببر سزارین گف بخوای خوابیدم و بازهم دوساعت بودم گف آماده اش کنین ببرین اتاق عمل
مامان 🩵رایان🩵👶 مامان 🩵رایان🩵👶 ۱ ماهگی
تجربه ام از سزارین🫡پارت اول
من دوشنبه رفتم ویزیت دکترم بعد دوسه روز بچد دلپیچه داشتم‌ به مقعدم فشار میومد ب دکترم گفتم معینه ام کرد ۲ سانت بودم گف فردا بیا عملت کنم بمونه خطرناکه..چون دیابتی بودم طبیعی خطرناک بود ...خلاصه‌ سه شنبه صبح ساعت شش و نیم رفتیم برا پذیرش یساعت اینا طول کشید اتاق خصوصی و پمپ درد کلا برامون شد ۱۵
رفتم تو بلوک و یکم منتظر موندم اومدن ان اس تی گرفتن .بیشورا یجوری انژیوکتو‌زدن رو دستم کلی جیغ زدم گریه کردم قبلشم گفتم‌توروخدا یواش برگشته میگه خانم چرا توهین میکنی هم زمان اومدن ‌سوند بزنن سوند رو دیدم دیگه همه جای بدنم بشدت میلرزید دستشوییم داشت میرخت سوندم زدن درد نداشت ادرارم فوری خالی شد ولی بشدت میلرزیدم دیگه همشون رفتن خودم خودمو اروم کردم .ی ماما دیگه اومد گف بیا بریم ...رفتیم وارد فضای شلوغ اتاق عمل شدیم صدا کردن شوهرم بیاد تو برا خدافطی
بغل و بوس و‌حلالیت گرفتم و رفتم ...یکی از اتاقای عمل 😬کمک کردن رفتم رو تخت دکترم اومد گف این چ قیافه ایه چی شده گفتم میترسم ...همون لحظه ک دستگاهو وصل کردن فشارم ۱۶ بود دکترم بغلم کرد دلداریم داد فشار اومد ۱۳ خلاصه دستگاهارو وصل کردن
ی پسره خمم کرد کمک کرد امپول رو زدن خدایش هیچی متوجه ندم .انقد ک اون انژیوکت اولی ک ماما زد درد داشت امپول بی حسی هیچی نداشت...خلاصه بعد بی حسی انگار فلفل رفت تو پاهام اقاهه کمک کرد دراز کشیدم دکترم اومد گف نترس دارم شکمتو ضد عفونی میکنم و دیگه ی پارچه کشیدن جلوم .دکتر بیحسی و اونی ک کمکم میکرد گرفته بودن ب حرف منو جنسیت بچم چیه و اینا یهو دیدم دکتر شکممو فشار میده و صدای گریه بچه اومد گفتم بچه منه گف اره گفتم حالش خوبه گفتن اره .
مامان اورهان👶🏻💙 مامان اورهان👶🏻💙 ۴ ماهگی
مامان موچولو🤤😍 مامان موچولو🤤😍 ۶ ماهگی
پارت۳:زایمان من
صوروم فشار دوم وصل کردن دردام بیشتر شد هی معاینه ۳سانت اخر گفتم بسه طاقت ندارم سرم داره میترکه بزارید بیام پایین تخت اومدن شیاف دادن و اومدم پایین توپو بهم دادن منم نشستم شروع کردم ب ورزش بشین پاشو شد ۶شب و من تازه دهانه رحمم نرم شده بود و ۵سانت شیفت داشت عوض میشد یا پرستاره دید گریه میکنم گف چیشده گلم ی پرستار بلوچ بود گفتم خانوم تورو خدا کمکم کن میترسم این بچه طوریش شه کسی پیگیرم نیس همش گمن بعد معاینه و میرن اومد کمرم ماساژ داد گف بسم الله بکن خدارو صدا بزن چشم من هستم نگا کرد گف عالی شدی گفتم پس عمم بگید بیاد گف چشم عمم اومد چون بزرگه با تجربس اومد شکمم ماساژ میداد ب پایین میگف ابت ریخته بچه بالاس خشکه ناتوانه و عز کلیه هامو نگه میداشت هی کمرم قر میداد موقع درد تا ک تحملم رفت گفتم نمیتونم خودشه خودشه پرستاره گف جانم گفتم خودشه گف بخاب رو تخت ببینم گف عالیه زور نزن تا من وسایل بیارم عمم هی مبگفتم صداش بزن اومد بچه ادرارم یکسره مبریخت میسوخت عمم میگف باشه ولی صدا نمیزد و شکمم و کمرم ماساژ میداد خیلی خوب بلد بود ک بچه تا عمم اومد ب طرف پایین اومد ی خانومه زجه هامو میدید دعا میکرد فوت میکرد بهم وسایل اوردن گفتن زور بزن گفتم نمیشه اصلا توان زور زدن نداشتم بخدا اصلا بلد نبودم تا ک بچه اومد پشتم گفتم دسشویی دارم گف نیس خودشه گفتم از مشت گفتن اره زور زدم بچه تا نشف اومد من بس کردم شاید دلیل نفس تنگیش همین بوده بعد گفتن واینستا زووور عزیزم زور گفتم تورو خدا کمکم کن گفت نفس زور خیلی کمکم کرد تا بچه اومد گف پاهات حرکت مدی ک پاریدگی میدی منم از بخیه ترسیدم و همکاری کردم تا پسرم بدنیا اومد
مامان شاهان🩵👶🏻 مامان شاهان🩵👶🏻 روزهای ابتدایی تولد
پارت ۲
تو زایشگاه بستری شدم بیمارستان دولتی بود و منم از قبل ماماهمراه گرفته بودم
اول گفتن بچه تو لگنه و طبق اخرین سونو بچه کامله امپول فشار میزنیم بزایی
ولی ی مامایی ک شیفتش بود هی تو گوش دکتر میخوند ک یروزم یروزم نگهش داریم بچشو تا بشه ۳۷ هفته منم ک کمر درد اذیتم میکرد اونجا رو تختا بخوابم هی نوار بگیرن گفتم توروخدا بزار بزاعونن منو اینقد انرژی منفی نده همش میگفت خوشت میاد بزایی بچت بره دستگاه خوشت میاد بچه نارس بیاری و هیییی انرژی منفی تااینکه دعوام شد باهاش و ب ماماهمرام زنگ زدم ک این رو اعصابمه زنگ زد ب همکاراش ک اجازه ندید فلان ماما مزاحم مریض من بشه و داره بهش انرژی منفی میده دیگ بش‌گفتن اومد عذر خواهی کرد و گف قصد اینچنین نداشتم و بخاطر خودت میگم و رفت
منم ماما همرام گف نکران نباش بزار شیفت بعدی ک همکارم هست امشالله اونوقت زایمان میکنی کارش عالیه
خلاصه دکتر سولفات نوشت و امپول ریه گف تاجایی ک میشه باید نکهش داری منم خوابیدم و منتظر قیدش زدم دیگ
شیفت عوض شد و‌اون ماما اومد معاینم کرد شده بودم ۳ سانت با اینکه دارو زدن و استراحت بودم
گف انشالله ک تو شیفت خودم بزایی ماماهمرات دوس داره خودم باشم
چون از قبل کفته بودم کاش یکی باشه ک زیبایی برام انجام بده و تو زایمان هم کمکم کنه
خلاصه گذشت ساعت شد ۱۰ ۱۱ شب من درد داشتم همچنان دهانه داشت باز میشد ماماهمرام گف پاشو‌ورزشاتو شروع کن تا وقتش بشه من بیام چون دیگ دارو هم جلوشو نگرفت پس بچه داره میاد
مامان حلماوحسین😍 مامان حلماوحسین😍 ۶ ماهگی
سلام من اومدم بعد از چند روز تجربه زایمانم رو براتون تعریف کنم ۴۰هفته شدم بدون درد رفتم بیمارستان گفتن برو۴۱هفته بیا منم گفتم من طاقت ندارم نمیتونم دیگ راه برم اگ میشه منو معاینه تحریکی کنید اوناهم گفتن باش ولی چون دو سانتی بمون تربت نرو روستاتون برام سونو بیوفیزیکال نوشت رفتم انجام دادم همه چیز خوب بود وزن بچه رو خیلی بالا زد ک سونو گرافی هم گف بچه باید دیگ دنیا بیاد منم شبش موندم تا صب درد داشتم و لک دیدم صبحش رفتم دوباره بیمارستان معاینه شدم اونم تحریکی بازم ک دیگ لخته خون ازم نیومد دردام شدت کرده بود میگف هنوز ۳سانتی منم طاقت نداشتم ماما گف برو خونه دوباره بعد از ظهر بیا منم رفتم خونه دوش گرفتم تا ظهر دیگ بی طاقت شدم داشتم از درد میمردم رفتم بیمارستان دوباره ماماهای بدجنس میگفتن تو قیافت ب زن زاعو نمیخوره مامانم دیگ عصبانی شد گف بچمو کشتین چرا انقد معاینه میکنیدش دیگ گریم گرف گفتم میرم بیمارستان خصوصی خیلی گریه کردم یکی از ماماها گف تو ۴سانتی بیا آن اس تی بده دیگ دادم انقباض شدید داشت بچه دیگ خیلی شکمم سفت بود حرکاتش کم شده بود بلاخره بستری شدم ب هزار بدبختی 😭😭