پارت ۷
نشستم تو ماشین با هر باز چاله چوله و پیچ های ماشین من اه ناله میکردم 🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️ اومدیم خونه ب زور کلی پله اومدم بالا 🥲🥲🥲 و رفتم حموم پانسمان کندم حموم ک رفتم بعتر شدم
😁ساعت ۵ نیم اینا بود رسیدم خونه و من از ۵ صبح ک صبونه خورده بودم ناشتا بودم😭😭😭 ب زور تونستم ساعت ۷ اینا کاچی بخورم ی قاشق میخوردم دلارام کریه می‌کرد دیک نمیخوردم شیر میدادم دیگ سرد شده بود نخوردم
😃 قرض های دردمو خوردم بهتر شدم
😁الان وارد روز سوم شدم خودم ب تنهای پله میرم بالا راه میرم😍😍😍 و تنها کاری ک نمیتونم کنم سختمه‌پهلو ب پهلو شدن هست اونم میشم اما درد لگن ک از قبل داشتم نمیرازاره سخته 🥲 ب کمک مامانم از حالت دراز کش بلند میشم و میشینم بعد اون خودم بلن میشم و راه میرم
😁 در کل جز روز دوم درد زیادی نکشیدم عالیه 😁راضیم از انتخابم
😍❤️و راضیم از دکترم
و پانسمان همون روز ک اومدم خونه کندم
🥹❤️در کل دوسش داشتم دردم داشته باشم درد خودم یادم میره وقتی دخترم گریه میکنه🥲🥲🥲🥲
#بارداری #زایمان

۶ پاسخ

برو راضی باش از شوهرت که نزاشت طبیعی بیاری مبارکه قشنگم😂🤗😍😘

عمل سزارینت چقدر شد عزیزم

آره سزارین بهتره
من اول رفتم طبیعی ،۴ ساعت دردشو کشیدم نشد رفتم سز
همه این ماجراهایی ک گفتی رو داشتم و بهت میگم این دردای سزارین یک هزارمه دردای طبیعی هم نیست

بسلامتی گلم انشالله خدا حفظش کنه برات

دقیقا سزارین بنظر من خیلی بهتره
با اینکه من دوتا بچه طبیعی دنیا آوردم دخترم چون وزنش ۲ کیلو بود درد زیادی نکشیدم سرش
ولی واسه پسرم ۳ونیم کیلو بود مردم و زنده شدم خیلی درد کشیدم کلی خونریزی داشتم سرش
اگر قرار باشه بچه سومی دنیا بیارم حتما میرم سزارین
کل بدنم نابود شد سر پسرم
خوب کردی ک رفتی سزارین
با اینکه من آستانه تحمل دردم خیلی بالاس ولی هنوز نمیتونم اون درد هارو فراموش کنم
خواهرشوهرام میگن طبیعی بهتره ولی اصلا بهتر نیست اونا فکر میکنن چقدر خوبه و بدون درد زایمان میکنن ولی نمیدونن جون آدم در میاد تا زایمان کنه

چه حس خوبی🥺

سوال های مرتبط

مامان دلارام💕✨ مامان دلارام💕✨ ۳ ماهگی
ادامه زایمان پارت ۵
🥰بعدش دخترمو آوردن جسبوندن ب صورتم 🥹🥹 ی دختر سفید و ناز 🙁 بخیه اینا هم شاید ۱۰ دقیقه طول کشید
😍یعنی دکترم عالی زایمانمو انجام داد
🥲بعد منو بردن ریکاوری 🤦🏻‍♀️ ماساژ میدادن ۲بارشم نفهمیدم بار سوم فهمیدم درد داشت کم. کم
🥹بین این ماساژ ها دخترمو گذاشتن رو شکمم بعش شیر بدم
😁کپی خودم بود مو نمیزد بعد میخاصتن انتقال بدن بخش از ریکاوری ک اومدم بیرون تو سالن ریکاوری در ورود خروج 🥲فشارمو گرفتن 🤦🏻‍♀️بازم شکممو فشاز دادن ک درد داشت کمی ب نظرم
بعدش اومدم بخش پرستار میخاصت شیاف بزارع من نمیتونستم پهلو ب پهلو شم درد داشتم 😭 گفتم ترو خدا دست ب من نزن 🥲درد دارم دیک ب ی نحوی با درد اونو ب من زد و هعی پشت سر هم سرم میزدن پاهام هنوز بی حس بود
🤦🏻‍♀️ ساعت ۶ نیم ۷ بود. گفتن بیا راه بریم گفتم من از شب ناشتام گفت خب ما میوه غذا آوردیم باید بخوری دیک کفتم باش میخورم بعد بیا راه بریم
😕 ب زور از تخت اومدم پایین ب پرستار کفتم زیاد دست نزن ب من خودم بیام پایین متوجه نمیشم دردو 🥲 همه صاف راه میرفتن من کج و کوله و پا باز 😃😃 کفت پاهات چرا بازه گفتم پوشاک نمیزاره ببندم پامو 🥲
کمرم صاف نمیشد حس میکردم بخیه کش داره میاد 🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
ب زور راه رفتم اومد رو تخت نشستم بعد اون ب سختی بلند میشدم میشستم با کمک مامانم البته شیر میدادم 😁 خب خلاصه شد فردا
#بارداری #زایمان
مامان ارشا مامان ارشا ۲ ماهگی
خلاصه ماجراها درد انچنان غیرقابل تحملی ک میگن نداشتم واقعن عالی بود سزارین برام یا کل اتفاقات فقط سختی من همون راه رفتن بعدعمل بود
نصف اذیتی ک تو طبیعی شدم تو این نشدم

خلاصه رفتم خونه توراه مردم 😐تا می‌رفت دست انداز بخیه درد می‌گرفت
رسیدم خونه خونمون طبقه دومه از ماشین پیاده که شدم باژ همون لرز بیمارستان اومد سراغم پاهام باز نمیشد پلع هارو بالا برم ب زور زفتم لرز شدید گرفتم دهنم قفل شده بود رفتم خونه چندتا پتو بغل شوفاژ ب زور درست شدم حالم سرجاش اومد دیگه خونه ک رفتم روزسوم بود اوکی شدع بودم میتونستم بشینم پاشم دردم کم شده بود ازروز۵ دیگه اوکی بودم براهمه چی جز خم شدن بخیه ام کشیدم یه حس سبکی داشتم😂 انگار سه بار بزرگ از دوشم برداشتن چون برا کشیدن بخیه دیررفتم اذیت سدم بخیم۷روزه بوده من روز ۱۰ رفتم ک بخیه خشک شده بود کنده نشد نصفش موند نصفش کشید چقدر اذیت شدم تا اخر شب سوزش داشتم فرداش اوکی شدم دیگه ن دردی ن چیزی کاهس اوقات رحمم تیرمیکشه کمردردم ک از اول دارم
مامان معین کوچولو☺️ مامان معین کوچولو☺️ ۴ ماهگی
پارت ۳
تحمل نکردم نتونستم یعنی
دکترا ام گوش نمیدادن زجر کش میکردن
خلاصه ی آشنا داشتیم ت اتاق عمل ب واسطه ایشون
دکترم قبول کرد ک سز بشم
معدمم پر بود ب خاطر نوار قلب بچه باید می‌خوردم
لباس اینا آماده شدم سون وصل کردن
ویلچر نشین رفتم ☹️🥲
با همسری و مامان خداحافظی کردم و رفتم تو نشستم رو تخت از کمرم بی حسی زدن
شانسو نگاه بی حس نشده تیغو ک کشیدن جیغ محکمی زدم 😮‍💨
گفتن چیزی خوردی گفتم آره
ب خاطر اون بود ک بی حس نشده بودم دوباره بلندم کردن بی حسی
زدن
😭😭😭😭😭دوباره متوجه می‌شدم بچرو ک از شکمم میخواستم بیرون بکشن وای خدا 🥴😫😫😫
دکتر اومد بالا سرم دوباره کلا خودمو بی هوش کردن دیگه نفهمیدم چی شد رفتم 🥲🥲
ب هوش ک اومدم داشتم میلرزیدم دندونام ب هم میخورد
اما اما پسرمو ک دیدم باورم نمیشد 🤔🤔این کیه از کجا اومد 🫣
بردنم بخش ی کیسه شنم گذاشتن روشکمم
خیلی درد داش
بعد ۶ساعت گفتن بلند شو امان از اون لحظه
نمیشد توانشو نداشتم ب زور و کمک مامان بلند شدم لباسامو عوض کردن اومدم خوابیدم
خلاصه با همه اون دردا الان پسرم پیشمه روزی هزار بار شکر میکنم و
شکر میکنم ☺️☺️☺️☺️