۳ پاسخ

پس چرا زدی ۲۹ سال؟

من ۱۵ سالگی آوردم و طبیعی خیلی راضی بودم اینم ۱۹ سالگی آوردم بازم طبیعی بازم راضی از انتخاب

منم اولین بچم 18سالگی دنیااومد 😁به همین شدت دردو داشتم

سوال های مرتبط

مامان مامان فندوق🌰👼🏻 مامان مامان فندوق🌰👼🏻 ۱ ماهگی
ادامه زایمان پارت ۵
🥰بعدش دخترمو آوردن جسبوندن ب صورتم 🥹🥹 ی دختر سفید و ناز 🙁 بخیه اینا هم شاید ۱۰ دقیقه طول کشید
😍یعنی دکترم عالی زایمانمو انجام داد
🥲بعد منو بردن ریکاوری 🤦🏻‍♀️ ماساژ میدادن ۲بارشم نفهمیدم بار سوم فهمیدم درد داشت کم. کم
🥹بین این ماساژ ها دخترمو گذاشتن رو شکمم بعش شیر بدم
😁کپی خودم بود مو نمیزد بعد میخاصتن انتقال بدن بخش از ریکاوری ک اومدم بیرون تو سالن ریکاوری در ورود خروج 🥲فشارمو گرفتن 🤦🏻‍♀️بازم شکممو فشاز دادن ک درد داشت کمی ب نظرم
بعدش اومدم بخش پرستار میخاصت شیاف بزارع من نمیتونستم پهلو ب پهلو شم درد داشتم 😭 گفتم ترو خدا دست ب من نزن 🥲درد دارم دیک ب ی نحوی با درد اونو ب من زد و هعی پشت سر هم سرم میزدن پاهام هنوز بی حس بود
🤦🏻‍♀️ ساعت ۶ نیم ۷ بود. گفتن بیا راه بریم گفتم من از شب ناشتام گفت خب ما میوه غذا آوردیم باید بخوری دیک کفتم باش میخورم بعد بیا راه بریم
😕 ب زور از تخت اومدم پایین ب پرستار کفتم زیاد دست نزن ب من خودم بیام پایین متوجه نمیشم دردو 🥲 همه صاف راه میرفتن من کج و کوله و پا باز 😃😃 کفت پاهات چرا بازه گفتم پوشاک نمیزاره ببندم پامو 🥲
کمرم صاف نمیشد حس میکردم بخیه کش داره میاد 🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
ب زور راه رفتم اومد رو تخت نشستم بعد اون ب سختی بلند میشدم میشستم با کمک مامانم البته شیر میدادم 😁 خب خلاصه شد فردا
#بارداری #زایمان
مامان نی نی کوچولو مامان نی نی کوچولو ۲ ماهگی
پارت سوم.
دردم شروع شدددددددددد ی درد ک قابل تحمل نبود تب لرز کردم کلا دندونام میخورد به هم که دست پاهام شروع کردن ب لرزیدن وحشتناکککککککککککککک که تو راهرو جیغ میزدم تا بیارن تو اتاق منو سریع ۴ تا پتو انداختن روم باز سردم بود گفتم مسکن بزنید با پمپ درد .واقعا پمپ درد بگیرید اون نبود من از درد زیاد بیهوش میشدم.آروم شدم ولی شببب دوباره دردا اومدن گشنگی کشیدم از ۱۲ شب قبل زایمان تا فردا ۱۲ شب ک زایمان کرده بودم .تهوعم شروع شد سرفه شروع شد وقتی اینا شروع شد بخیه هام انگاار داشتن پاره میشدن دردم اینقدر زیاد بود ک نتونستم راه برم تا صبحم بچم بیتابی میکرد و من همراه درد بچه داری کردم یهو دیدم دوشم شروع کرد ب تیره کشیدن چشمام سیاهی رفت دادم زدم پرستاررررر دوشمممم خیلی درد داره میزنه ب دنده هامممممم واقعا هیچ دردی منو نکشت الا این درد 😭😭😭 مسکن زدن آروم شدم ولی راه نرفتم ک دیدم حالم بدتر داره میشه شروع شد دردای دیگم دکترم دعوا کردم ک چرا راه نرفتم شروع کردم راه رفتن ولی دولا دولا شدن .درصورتی ک همه توواون روز خیلی حالشون بهترررررر از من بود😑😐
ولی درد شونه ی طرف درد سوند ک اومدن ی طرف دیگه اونم برام خیلیییییی بد بود بعدش دیدم ن سیاتیکم‌ دردش شروع شده خلاصه من خیلی درد بعد زایمان کشیدم فقط جیغای من بود تو سالن چون بدنم مقاومت نداره سریع خالی میشه ک اومدم بخیه هامو پانسمان کنن دیدم دیر جوش خورده و خون میاد گفتن خیلی مراقبت کن منم ب دردم اضافه شد اومدم خونه کلا ۲ روزه ک درد شونع و بخیه زندگیمو گرفته 😑😔 ولییییییییییییی من تحمل میکنم واسه پسرم فدای تار موهاش پسر سفیدو مو طلایی و چشم رنگی و صورت گرد من😍😍😍😍 راستی وزنش تو سونو گفتن ۲۹۰۰ ولی بدنیا اومد ۲۸۰۰ بود کوچولو 💋💋💋💋
مامان محمد ایلیا مامان محمد ایلیا ۷ ماهگی
پارت دو تا ساعت هشت صبح درد میکشیدم ولی قابل تحمل بود بد بزور مامانم رفتم بد معاینه شدم گفت چهارسانت بازی رحمتم خیلی نرم شده بستری بشو تا کارا بستریم کردم رفتم اتاق زایمان شد ساعت نو گفتن نیاز ب امپول فشار نداری یگ سرم تقویتی زد بهم گفت راه برو نیم ساعتی را رفتم بد اومد کیسه ابمو پاره کرد ولی درد نداشتم زیاد هی ول میکرد میگرفت بد دوبار اومد معاینه کرد گفت شدی شیش باز یکم راه رفتم دوبار معاینه کرد گفت شدی هفت هشت وقتی درد داری زور بزن من بازم دردام قابل تحمل بود باز معاینه کرد گفت نو شدی زور بزن از نو سانت ب بد دردام خیلی شد دیگ هرچی زور میزدم رحمم تنگ بود باز نمیشد پارع کرد باز گفت زور بزن منم چون بی دردی بهم زده بودن گیج بودم و زیر اکسیژن بودم بد میگفت سرش دیده میشه زور بزن منم نمیتونستم بد یکی اومد شکممو فشار میداد یکی از پاین رحممو باز میکرد بد بچه اومد بیرون ک ساعت یک نیم بود کلن من چهار ساعت درد کشیدم اونم قابل تحمل بود فقط اخرش درد داشت و الان بخیه هام درد میکنه و خیلی ب دردش ارزش داشت اینم از ترحبه من ایشالا همه مثل من زایمان راحتی داشته باشین
مامان 🌸دیان من🌸 مامان 🌸دیان من🌸 ۳ ماهگی
قسمت 4
اما من هنوز حس نداشتم و حس بدی بود..
یکی از پرستارا اومد گف از من بتو نصیحت دکمه پمپ دردت نزن اگ غیر قابل تحمل بود بزن بذارش بمونه برا شبت این خودش همینجور کم کم میاد
ک خدا خیرش بده همینکار کردمو
سه ساعتی درد پریودی داشتم ک اونم رف
دگ کمو بیش ب بچم شیر میدادم ب سختی..
دکترم اعتقاد ب نخوردن چیزی نداشت چون تو ریکاوری بمن گف بخور اول اب بعد بابونه و عسل و.. ک خدا خیرش بده نمیگف من از تشنگی هلاک بودم پرستارا میگفتن چیزی خوردی میگفتم نه ک دعوام نکنن..
دگ رسید به اولین قدم اومدن شیاف برام گذاشتن و رب ساعتم لب تخت نشستم ک عمل کنه شیافا اثرشون..
و بلندشدم ب کمک شوهرم و دردشم قابل تحمل بود میشد تحمل کرد رفتم یدور زدم تو سالن برگشتم ...
اما یهو خونریزیم زیاد شد.. با کمک شوهرم شورت گذاشتم و نوار و خودم شستم.. اومدم بیرون..
نفخ داشتم خیلی ک بایسی راه میرفتم.. هر بار راه رفتن راه رفتن بعدیم راحت میکرد ک دگ خودم نصف شب شوهرم خواب بود رفتم راه رفتم دسشویی رفتم.. و دکترم بخیه هام اینقد خوب زده بود ک من تا الان اصلا کمرم خم نشده و درد خاصی ندارم اما روز اول گرمه ادم من اومدم خونه داشتم اتاقم جمو جور میکردم😑
ک شوهرم جلوم گرف خداروشکر
چون روز بعدش بدن درد شدمَ☺️
و استراحت کافی داشته باشید حتی اگ بگید من ک درد ندارم کم کم اگ استراحت نکنید بدن دردین..
مامان هیلدا مامان هیلدا ۱ ماهگی
زایمان سزارین پارت ۲
بعداینکه بچه ب دنیا اومد و صداشو شنیدم ی حسی داشتم ک اصلا نمیشه توصیف کرد فقط اشک بود ک از چشمام میومد..تو اون لحظه همه رو دعا کردم..بعدش اوردنم ریکاوری یکم سردم بود هیچ دردی نداشتم اصلا حس میکردم فلج شدم😅 ساعت ۶ اوردن بخش منو.تا ساعت ۱۰ ۱۱ هیچ دردی نداشتم بعد کم کم بی حسی رفت و من دردام شروع شد ولی قابل تحمل بود در حد درد پریودی..اوردن بهم چای عسل دادن گفتن بخور اگ حالت تهوع نداشتی کم کم غدا بخور.اونو ک خوردم چنددیقه بعد گلاب ب روتون یهو بالااوردم فقط اون لحظه خیلی اذیت شدم و بخیه هام تیر کشید.دگ لباسام و همه چی کثیف شد پرستار اومد گف باید پاشی بریم عوض کنم همه چیتو.منم بلندشدم اروم راه رفتم.اونقدری ک من ازاولین راه رفتن شنیده بودم وحشت داشتم ولی واقعا دردش واس منی ک خیلی کم طاقتم قابل تحمل بود.خلاصه ک همه چیمو عوض کردن و اومدم دراز کشیدم دردم زیاد بود شیاف گذاشتن یکم بهتر شدم دگ کم کم غذا خوردم خیلی کم خوردم میترسیدم باز حالم بد شه.خرما و ابمیوه خیلی خوبه حتما بخورید.اخرشب ام سوند رو کشیدن یک لحظه درد داشت فقط.فرداشم ساعت ۱۲ مرخص شدم.
مامان آوین کوچولو🩷 مامان آوین کوچولو🩷 ۶ ماهگی
مامان فراز مامان فراز ۵ ماهگی
تجربه زایمان سزارین ۷

به هزار بدبختی بلند شدم و نگم از راه رفتن بعدش
یعنی من مرگو جلوی چشمم دیدم از بسسس ک درد داشتم
فاصله ی من تا سرویس بهداشتی حدودا دو متر بود و این دو متر یکساعت طول کشید ک من رفتم
وقتی راه میرفتم سمت راست بخیه هام احساس سوزش شددددید میکردم انگاری ک چندتا ذغال داغ گذاشتن اون قسمت
خلاصه که بعد یکساعت اومدم دراز کشیدم
و بگم که شکمم کار نداد و الکی رفتم دستشویی و همش توهم بود و اصلا دستشویی نداشتم🤦🏻‍♀️
خلاصه که شب شد و تخت بغلی من حدودا بعد از ۱۴-۱۵ ساعت بلند شد ک راه بره و اصلاااا دردی ک من کشیدمو اون نکشید و خیلی راحت رفت دستشویی تازه وزن اون ۱۱۰ کیلو بود و من ۸۰ کیلو
و اونجا فهمیدم هرچی دیر تر راه بری دردت کمتره
اون شب گذشت و فرداش من بلند شدم برم دستشویی و اصلااا درد دیشبشو نداشتم و خیلی دردم اروم شده بود جوری ک بدون کمک کسی چندبار پاشدم راه رفتم
اما پرستار اومد و گفت باید پانسمانتو عوض کنم😭😭
حسابی با بتادین و پنبه روی بخیه هارو کشید و بعدشم محکم با گاز استریل تمیز کرد اونجا دردشو تحمل کردم گفتم اشکال نداره حداقل عفونت نمیکنه
اما نگم از بعدش که اومدم راه برم دوباره همون درد دیشب اومد سراغم و حسابی درد کشیدم