خیلی اعصابم خورده و ناراحتم
از صبح هرچی میارم که با پسرم بازی کنیم همکاری نمیکنه همیشه همینطوره
بالشت چیدم که مثلا سرسره بازی کنیم بپر بپر کنیم نمی ایسته که بازی کنیم هرچقدر من هیجان و ذوق نشون میدم فایده نداره ذوق میکنه ها اما اصلا همکاری نمیکنه
بالشت هارو جمع کردم هوش چین آوردم ( کلی هم انرژی و هیجان و ذوق میذارم وسط) فقط همه‌رو پرت کرد و هرچیو باهم می‌ذاشتیم خراب میکرد
بعدشم همه رو پخش کرد و ول کرد رفت جمع کردم نقاشی آوردم دوباره یک ثانیه رو دفتر نقاشی کشید بعد مدادهارو برداشت و شروع کرد دور تا دور خونه رو خط خطی کردن (قانون نقاشی کشیدنمون رو همیشه واسش با آرامش گفتم) حواسشو پرت کردم لگو آوردم شروع کردم لگو ساختن با هیجان و کلمه ها و جمله های باحال ترغیبش میکردم اونم بسازه ولی فقط همه رو پرت کرد تو آشپزخونه و زیر مبلا هرچی هم من میسازم همیشه خراب می‌کنه و میخنده
ناراحتیمو نشون دادم و گفتم تو با من بازی نمیکنی
پس سطل لگو رو میذارم همه ی لگو هارو بیار بنداز تو خونشون
سطل رو هم پرت کرد و رفت سراغ کنترل تلویزیون روشنش کرد شبکه هاشو عوض کرد بعدشم خاموش کرد و کنترل رو پرت کرد روی سرامیکا
منم دیگه اعصابم خورد شد جوش آوردم تماااام اسباب بازی هایی که تو خونه و کمد و .... هرجا اسباب بازی چشمم دید جمع کردم بردم تو انباری
گفتم دیگه هیچیییییی نداری باهاش بازی کنی برو ببینم میخوای دیگه چکار کنی
ادامه داره

۱۳ پاسخ

خودتو ناراحت نکن عزیزم حالا پسر من برعکس از خدامه با همسناش بازی کنه ولی همین ک می‌بینتشون میگه من با اون بازی نمی‌کنم دوست داره فقط من یا باباش باشیم اینم خیلی سخته آدم هیچ جا نمیتونه بره

شاید از خونه و این بازیا خسته شده هیچ کدوم ب وحد نیاوردتش ببرش بیرون.بعش بگو چه بازی دوس داری کنیم چی میخای ازش بپرس

اگه میتونی با یه تاکسی ببرش پارک . لباس گرم بپوشون یه نیم ساعتی خودشو تخلیه کنه . بعدم دوباره برگرد خونه

انرژیش زیاده نمیتونه بمونه یجا ببر بیرون انرژیش تخلیه بشه

عزیزم‌بحال خودش رهاش کن بزار خودش هر بازی دوس داره انجام بده.فقط دست به چیزایه خطرناک نزنه

دختر منم اوایل هرچی من میومدم بازی کنم باهاش همکاری نمیکرد تا بهش گفتم خودت بگو چه بازی کنیم اونم میگه یا نتونه بگه نشونم میده منم همون بازی میکنم ولی زود کلن خسته میشه و خیلی دنبال تنوعه و همه اش دلش میخواد یه همبازی داشته باشه که فقط باهم بدوان شیطونی کنند که متاسفانه تو فامیل نداریم کسیو طرف خودم که هیچکسی نداره همبازی طرف شوهرمم دختر خواهرشوهرمه که یک سال از نلین بزرگتره ولی اونام بیشتر وقتا نیستن سرگرم کارا خودشونن منم برا همین برا دومی تو تکاپو افتادم

ببرش بیرون شاید رو مود خونه بازی کردن نیست دوست داره بره بیرون

پسر منم اصلا بازی نشستنی انجام نمیده خودمو کشتم و تا نشست اسم حیوانات و صداهاشون رو یاد گرفت اصلا هرجقدر میخوام براش داستان بخونم یا جورچین و پازل یادش بدم نمیمونه یه جا اصلا رنگارو گوش نمیده اصلا کتاب غصه نمیزاره بخونم براش منم موندم چیکار کنم واقعا اصلا علاقه نشون نمیده به اسباب بازی هاش پسر منم همش سمت قابلمه و ادویه های منه ...

چه مادر خوبی هستی
چقدر باصبر و حوصله‌ای
انشاءالله منم مثل تو مادر با حوصله‌ای باشم برای بچم

الهی عزیزم
کاملا درک میکنم
خب بزار هر بازی دلش میخواد بکنه شاید اون بازیا رو دوست نداره

ببرش پارک احتیاج ب دویدن داده شاید

یکی از بزرگ‌ترین دلایلی که چند ماهه توی اقدام برای بچه دومم همینه که بچم فقط با بچه ها بازی میکنه بازی کردن با مارو اصلا قبول نداره

الان خوشحاله رفته سراغ سطل آشغال و کابینت و میز آرایش و .....😞😞😞😞😞😞 داغونم بخدا
تمام سر و صورتم زخمه
یه رفتاری داره که انگار با چنگ زدن آروم میگیره دلش همینجوری که تو بغلمه ، قبل از خواب ، موقع هیجان و خوشحالی از وقتی از شیر گرفتمش عادت داره هی چنگ بزنه و این داره منو روانی می‌کنه
با روانشناس هم درموردش حرف زدم گفت یجور حرکت تسکین بخشه واسش
تو بعضی از بچه ها با ناخن جویدن خودشو نشون میده تو بغضیا با گرفتن مو یا دست گذاشتن رو سینه مادر یا دست زدن به آلت تناسلی و ....
گفت نباید یه کاری کنی این رفتار پر رنگ بشه راه کنترلشو بهم گفت که کم کم این رفتار دیگه خاموش بشه و تبدیل به یه عادت تسکینی دیگه نشه
ولی من دیگه صبرم سر اومده دیگه نمیخوام اجازه بدم بهم دست بزنه و نمیخوام هم با آرامش و حواس پرت کردن اینکارو بکنم
می‌خوام بهش بگمممم 😭

سوال های مرتبط

مامان شاهان مامان شاهان ۳ سالگی
مامانا لطفا جواب بدید خیلی بهم کمک می‌کنه🙏🙏
من امروز صبح پسرم صبونه خوردیم و یکم آهنگ براش گذاشتم ولی بازی نکردیم تا ظهر بردمش پارک ۲ساعت تو پارک بودیم بعدش ناهار خورد و گفتم بخاب یبار هم بهونه گرفت منم با زور بغلش کردم گفتم بخاب که گریه کرد و رفت و اصلا نخوابید
بعدش میوه دادم کمی با عروسک بازی کردیم و توپ بازی و ۲۰دقیقه با گوشی بازی کرد وقتی میام خونه مادرم میمونم همش تلویزیون روشنه و هی نگاه می‌کنه از ترس بابام نمیتونم تلویزیون رو خاموش کنم
بعدش هم ماشین بازی کرد پسرم و محکم زد تو پهلو مادرم منم عصبانی شدم و اخم کردم گفتم نزن ماشین رو برمیدارم آخه خیلی چنگ میزنه یا آسیب می‌زنه به منو مامانمم فقط
بعد با زور بلندش کردم و گریه کرد ولش کردم
شام خورد دوباره دستشویی رفتیم فقط دست میزنم شلنگ دستشویی یا دست می‌کنه تو توالت فرنگی...منم گفتم اجازه نداری دست بزنی آلودست با داد
الان خوابیده و کلی عذاب وجدان که مامان خوبی نیستم عصبیم😭😭😭بچمم اذیت کردم
این جا پدر اصلا وجود ندارد چون تا غروب سرکارش و بعدش تو گوشی حتی خونه مادرم اینا که باشم