۷ پاسخ

و اینکه بگم آخرش دیدن باز نمیشم بیشتر 6 سانت آمپول فشار زدن بهم و کیسه ابم پاره شد

خب مگه معاینه نشده بودی از قبل ک لگنت مناسبه یا نه؟
و از کجا فهمیدن پلاکتت اومده پایین

من همینجوری خون ازم میومد دست کردن داخلم تیکه جفت مونده بود اون و ک دراوردن خونریزیم قطع شد

مبارکه عزیزم

🥲🥲چقدر استرس کشیدی دختر
بازم خداروشکر که تموم شد ❤️

بسلامتی عزیزم نی نی و‌بغل کردی چه حسی داشتی؟ شکم اول بودی؟ برا ما هم دعا کن زایمان راحتی داشته باشیم

مبارکه گلم
معاینه لگن نشده بودی؟؟

سوال های مرتبط

مامان پناه مامان پناه ۶ ماهگی
پارت ۳

تا گفت وسایل استریل فهمیدم ک میخوان برش بزنن
قبل برش امپول بیحسی زدن به اون قسمتی ک قرار بود برش بخوره بعد برش دادن ک من از برش هیچی نفهمیدم فقط موقعی ک دخترم سرش داشت فشار میاورد به دهانه واژنم یکم حس سوزش داشتم
ساعت ۱۸ و ۱۰ دیقه تقریبا دخترم دنیا اومد و گذاشتنش رو شکمم ک واقعا بهترین حس دنیا بود تا موقعی ک تو بغلم بود همه دردام تموم شد ک بعدش ازم گرفتن و گذاشتنش رو تخت مخصوصش و اونور دخترمو تمیز کردن این سمت هم مامایی ک عامل زایمانم بود دوباره یه بی حسی به قسمت برش خورده زد و شروع کرد بخیه زدن ک خب حرکت رفت و امد نخ و سوزن بخیه رو حس میکردم ولی درد و سوزش اصلا فقط یکی از بخیه هام یکم سوخت
بعدش گفتن همسرم اومد بالا سرم و بعد اون مامانم و مادرشوهرم اومدن بالا سرم یکی یکی بعد بچه رو بردن بخش نوزادان و ماما هایی ک بالا سرم بودن شروع کردن به فشار دادن شکمم ک خوب اینم یکم درد داشت ولی قابل تحمل تر بود برام
دوساعت بعدش هم منو انتقال دادن به بخش و دخترمو اوردن پیشم
من اصلا دوست نداشتم طبیعی زایمان کنم چون واقعا بعدش مراقبت از بخیه ها یکم برام سخت بود و تا حدودا یه هفته هم موقع نشستن و بلند شدن حس سوزش تو قسمت اخرین بخیه داشتم ولی الان کاملا خوب شدم فقط خونریزیم تا قبل ده روز کم بود ولی الان دوباره شدید شده و امروز اندازه یه کف دست ( اندازه خود کف دست به غیر انگشت ها ) ازم لخته خون اومد
در کل بد نبود برام زایمان طبیعی اونقدری ک فکر میکردم سخته و نمیتونم نبود
همه سختیش برای من همون لحظه ک گفتن فول شدی و زور بزن بود تا لحظه دنیا اومدن دخترم بعدش دیگه سختی نداشتم
مامان امیر حسین مامان امیر حسین ۸ ماهگی
سلام مامانا من دیروز درد داشتم زیر شکمم و کمرم یکم درد میکرد ساعت شیش صبح رفتم خونه مادرم تا ساعت ۱۰ درد کشیدم بعد رفتم بیمارستان اونجا معاینه شدم گفت سه سانت دهانه رحمت باز شده بستری شدم اینقدر درد کشیدم بعدش یه سیخ پلاستیکی زد کیسه آبم پاره شد بعد گفت هر موقع دردت زیاد شد بشین زور بزن تا سر بچه بیاد پایین منم همین کار رو میکردم اما فایده نداشت دو ساعت زور زدم تا بلاخره منو بردن اتاق زایمان اونجا برام برش دادن یه نفر محکم با دستاش رو شکمم رو با تمام زور فشار میداد تا سر بچه اومد بیرون بچه شروع کرد به گریه کردن بعد بچه رو بردن که تمیز کنن بعد از اون شکمم رو فشار میدادن تا جفت بیاد بیرون نزدیک به ۱۰ بار فقط شکمم رو فشار دادن چون جفتم تیکه تیکه شده بود هعی دست مینداختم در بیارن یه تیکه آخر جاموند گفتن همراه خونت میاد بیرون بعدش ۱ساعت فقط خانومه داشت بخیه ام میکرد تا ساعت ۶ رفتم بیرون بعد بخیه هم اومدن دیدن که جایی که بخیه زدن ورم کرده یه دارویی زدن بهم که جای بخیه هام می‌سوخت ولی بلاخره به هر سختی بود زایمان کردم اینم از جوجه من 🥺💖
مامان نورا مامان نورا ۶ ماهگی
حینی ک من زور میزدم دوتا بی حسی بهم زد بعد با قیچی بریدش
دردش در حد سوزش بود در مقابل دردی ک برا زایمان میکشیدم هیییچ بود
برش ک زد یه زور دیگه زدم ک بچه رو در اورد و جقد لحظه خوشی بود اون لحظه
کل دردام یادم رفت ب کل
اتگار از اول دردی نداشتم اصلا
بخیه هم دردی نداشت فقط 3 تای اخری یه مقدار سوز میداد وقتی نخ رو میکشید
بردنم تو بخش
ماما اومد شکمم رو فشار داد ببینه خونریزی دارم یا ن.ک نداشتم
ولی بعد 4 ساعت بلند شدم برم دسشویی ک همینجوری انگار شیلنگ آب بود ک اینجور خون ازم میرفت
اومدن معاینه کردن و شکممو فشار میدادن واااای از دردش نگم
کل اون سه جهار ساعت درد زایمان ب اندازه یک صدم این هم درد نداشت
منی ک با درد زایمان گریه نکردم شکمم رو ک فشار میدادن مث چی گریه میکردم و از درد دست و پاهام میلرزید
دیگه شکمم رو کامل خالی کرد و زیر انداز گذاشت زیرم و رفت نیم ساعت بعد دوباره اومد فشار داد ولی اندفعه زیاد فشار تداد دیگه خونریزیم قطع شده بود
اینم تجربه من
توصیه من بهتون اینه ک نفس بکشید جیغ نزنید
با ماماتون همکاری کنید تا زودتر و راحت تر زایمان کنید
اگه خونریزی داشتید حتما حتما بهشون بگید ک بعدا براتون مشکل ساز نشه
مامان هانا مامان هانا ۵ ماهگی
تجربه آخر زایمان
بعدش بچرو سریع بردن از پیشم و باز گفتن زور بزن😐جفتت هنوز نیومده پایین هم زور بزن هم سرفه کن ولی من صدام ک در نمیومد ب خاطر اینکه صدام و مینداختم تو گلوم ب خاطر زور توانم نداشتم ک زور بزنم، بیخیال دراز کشیدم گفتم نمیتونم دکتر و صدا کردن اومد دست انداخت تو و یکی شکمم و بدجور فشار داد جفت اومد بیرون و دیگه واقعا دردی نداشتم جز ی درد پریودی ساده، رسید ب قسمت افتضاح بخیه😅بی حسی زدن و قسمت داخلی و بخیه زدن هیچی نفهمیدم منم خیلی زیاد بخیه خوردم چون دکتر قشنگ با قیچی پاره کرد و میگفتن واژنت اصلا بافت خوبی نداره، بخیه واقعا خیلی دردآور بود نمیدونم چطوری بقیه میگن ما اصلا نفهمیدم درد بخیر، قسمت بیرونی و ک بخیه میزد گفت اینجا اصلا بی حس نمیشه و قراره دردارو بفهمی، هر بخیه ای ک میزد من دقیقا می‌فهمیدم، بدبختی دیگه این بود ک هر 10دیقه یکی میومد شکمم و فشار میداد، بخیه ها نیم ساعت طول کشید و رفت و هر ی ربع میومدن شکمم و فشار میدادن ولی دیگه دردی نداشتم، فقط هنوزم بعد دو روز بخیه هام خیلی درد میکنه در حدی ک نمیتونم بشینم و خیلی سخت راه میرم و یاد دردایی ک کشیدم میفتم حس میکنم قرار نیست دیگه بچه بیارم😅😂ولی ب هانا ک نگاه میکنم میبینم چقدر این دردا می‌ارزید، زایمان چ سزارین چ طبیعی سختی های خودشو داره ولی واسه من واقعا طبیعی خیلی سخت بود، الانم ک بچم تو دستگاهه ب خاطر زردی دعا کنید فردا مرخص بشه من بعد ی هفته درد و بخیه و فلان آرامش بگیرم، امیدوارم همه ب سلامتی و با درد کمتر زایمان کنید ♥️
مامان نوهان❤ مامان نوهان❤ ۷ ماهگی
پارت ۶
خلاصه شیکموو فشار دادن جفتو کشیدن و دوساااعت نشستن به بخیه ک خیلی درد داشت چون زیاد بخیه خوردم، بیشترشون هم داخلی.. پرسیدم چقد بخیه خوردم ک نگفتن هیچی.. هی با هم پچ پچ میکردن ک مطمئن شدم خودشون میدونن مقصرکارن.. هر چی امپول میزدن من بی حس نمیشدم قشنگ درد فرو رفتن سوزن بخیه رو حس میکردم..بعدش ابجیمو صدا زدن دستمو بگیره ببرتم بخش و بعدشم بچمو اوردن پیشم.. بعد در اوردن بچه دیگه زیاد دردی باقی نمیمونه فقط درد بخیه و همون ضعفی ک داری.. من ک عین بید میلرزیدم همش.. درد استخون لگن هم داشتم همش.. البته هنوزم دارم ک کلا باعث میشه نتونم بشینم.. همش مامائه میومد شکممو فشار میداد ک این خیلی دردآوره منم همش به بخیه هام فشار میومد و مقعدم خیلی درد میکرد.. الان ک دست میزنم متوجه میشم خیلی بد بخیه خوردم از بالا تا پایین اومدت بخیه ها.. برا بقیه اریب با قیچی میبرن ک اونجوری راحتتره ولی برا من چون کسی سر نزد بهم خودم خودمو پاره کردم ک حس میکنم کلا سوراخام یکی شده😐
مامان علی آقا 🩵 مامان علی آقا 🩵 ۳ ماهگی
پارت هشتم

بعد از دین سرش جوووری انرژی گرفتم که حد نداااره
دکتر لبه ها رو دو دستی گرفته بود و بازم کرده بود
از بالا هم ماماهمراهم فشار میداد بچه رو
همزمان خودمم دو تا زور قوی زدم
بچه اومد بیرون 🥲 سریع گذاشتنش رو سینم
نمیدونین چه حسیه
وقتی سنگینیش رو روی قفسه سینتون حس می کنین 🥺❤️
داشتم از ضعف میمردم ولی چشم ازش برنمیداشتم
مامانمم اومد کنارم
دست میکشید رو سرم و نوازشم میکرد
بعد بچه رو بردن روی یه تخت کنارم و کاراشو میکردن
دکتر گفتش ببین خیلی خوب بوده همچی
دو سه تا سرفه بزنی جفتتم دراومده
که با دست خودش کمک کرد و جفتمم در اومد
مامام هم شکممو فشار میداد تا رحمم تا حد امکان تخلیه بشه
من مچ دستاشو محکم میچسبیدم فشارش زیاد بود یخورده اذیت بودم ولی چشمم کامل رو بچه بود

موقع بخیه زدن کلی بی حسی برام زدن
میخندیدن و میگفتن اینم بی حسیه سفارشی واسه دختر صبوری ک خوب همکاری کرد
ورود و خروج نخ های بخیه رو دونه دونه حس میکردم ولی فقط بیرونی ها یکم درد داشتن
داخلی رو نمیدونم بیرونی پنج تا بخیه خوردم
برخلاف انتظارشون پسرم سرش بزرگ بود و تو کانال زایمان یکم فشار اومده بود بهش واسه همین یخورده ورم داشت که تقریبا بیست و چهار ساعت بعد ورمش رفع شد