پارت سوم:

به کارآموز گفتم توروخدا برام یه چیکه آب بیار اونم آورد ولی نصفش ریخت رو لباسم و یکی دو قطره تونستم بخورم نیم ساعت پروسه زایمانم طول کشید من واقعاا یعنی مرگو جلو چشمام دیدم با اینکه زایمان دومم بود ولی به شدت وحشتناک بود دردش،موقع دوخت بخیه هم خیییلی اذیت شدم یعنی دردشو حس میکردم واقعا ،۱۲ و ۴۵ دقه دخترم دنیا اومد و یه ساعت تمام مراحل دوخت بخیه م طول کشید چون دست کارآموز بودم و ماما داشت بهش یاد میداد 😐بعد زایمان هم دو تا از پرستارا به نوبت اومدن و شکممو محکم فشار دادن یعنی از دردش مردم و آخر سر هم اومدن دوباره معاینه م کردن ببینن رحمم جمع شده یا نه با وجود بخیه دردش خییلی زیاد بود 😭
پروسه زایمانم بعد آمپول فشار تقریبا ۶ ،۷ ساعت طول کشید
از شانس منم، من افتادم زیر دست کارآموز واقعا عذاب دادن بهم

ای وای عزیزم چی کشیدی شما الهی شکر که بخیر گذشته انشاالله زود خوب بشید
بیمارستان دولتی ادمو داغون میکنن ماما و پرستار تازه کار میارن با ادم مثل موش ازمایشگاهی رفتار میکنن

عزیزم کدوم بیمارستان رفته بودی؟

پس الهی شکرر ک تموم شد ان شالله تنت سالم باشه و خداروشکر میکنم ک ماما خصوصی گرفتم این چیا نیست

لحظه ای شکمو فشار میدن خیلی درد داره اره؟؟

فک کن درد داری اون وسطا یکی داره یاد میگیره چجور بخیه برنه

کدوم بیمارستان بودی

با وجود بخیه هات هنوز رابطه داشتی یا نه؟ببخشید بی پرده پرسیدم

واااای خدا من موندم چطور میخام زایمان کنم انقد ک میترسم

چه بیمارستان بود
شکایت کن از دستشون