۱۹ پاسخ

خیلی قوی بودی افرین

عزیزم مبارکه حس تو درک میکنم
زایمان طبیعی واقعا زحمت و سختی داره

با این سن ماشالله بهت ک طبیعی اوردی ماشالله

اما بگم شما تا دردتوت نگرفت به هیچ وج نرید واسه زایمان بزارید توخونه دردتون بگیره من اومدم دردی نداشتم بخاطر همین اذیت شدم چون دهانه رحمم خیلی کم باز شده بود
بخاطر همین درد داشتم شما بزارید دهانه رحمتون خیلی باز شه
و اینکه بگم وقتی دهانه رحم به ده سانت میرسه خیلی سریع بچه بدنیا میاد نهایتش ۵ دقیقه بعد از بازشدن کامل دهانه رحم درد فشار دارید زود نی نی میاد

به سلامتی عزیزم
خدا حفظش کنه براتون ان شاالله زیرسایه حضرت مهدی ومادروپدرش قد بکشه

خداروشکرررر عزیزم مبارک باشه

واینکه من ماما همراه گرفتم با کپسول کنترل درد ماما همراه که عالی بود هوامو داشت کپسول دردم خیلی خوب بود واقعا دردو کاهش میداد ولی نمیشد زیاد استفاده کرد چون هر دو دیقه یکبار خوابم میبرد بخاطر تنفس مصنوعی که بهم میداد

من قراربودطبیعی زایمان کنم صبح جمعه از ساعت ۷ازخواب بیدار شدم حس کردم امروزوقت زایمانمه.یکم تشح داشتم یکم لباس داشتم شستم حمام کردم آماده شدم اسنپ گرفتم رفتم زایشگاه اونجامعاینه شدم گفتن پنج سانت بازشدی

سلام مامانای عزیزپسرمنم به دنیا امد

مث من‌شدی توام
مبارکه گلممم ایشالا پاقدم دارباشع 🥺🫂

دعا کن تو گناهات الان ریخته.برای من دعا کن خدا نجاتم بده از این زندگی

۳ سانت بودی درد داشتی؟؟؟که نگهت داشتن؟منم ۳ سانتم ولی بدون درد
چند هفته زایمان کردی

خدارو شکر عزیزم قدم نو رسیده مبارک💐🫂

مبارک‌باشه گلم.
منی ک تو زندگیم جرات ی آمپول زدن رو نداشتم و هروقت میرفتم دکتر میگفتم آمپول ننویس طبیعی زایمان کردم
هنوزم باورم نمیشه من طبیعی دخترمو دنیا اوردم

مبارک باشه عزیزم
من زایمان دومم هستش چند هفته دیگه ولی یه سوال ذهنمو درگیر کرده زور زدن موقع زایمان باید مثل دفع مدفوع باشه یعنی از پشت زور بزنیم ..بخشید واسه سوالم

قدم نورسیده مبارک، کدام بیمارستان بودین؟ رفتار پرسنل خوب بود؟

بسلامتی عزیزم، من دوروز درد طبیعی کشیدم بعد سز شدم خیلی زایمان سختی داشتم، خداروشکر بسلامتی فارغ شدی

مبارک باشه گلم قدمش پر خیر وبرکت

قدم نورسیده مبارک انشالله با خودش رزق و روزی و برکت بیاره🥰

سوال های مرتبط

مامان ۳ فرشته مامان ۳ فرشته روزهای ابتدایی تولد
سلام دوستای گلم اومدم از تجربه زایمانم بگم
دیشب شام مهمون داشتم و کلی کار کردم دیگه آخرای شب قشنگ درد داشتم ولی اهمیت ندادم هر چقدر تو جام ورجه و ورجه کردم خوابم نبرد
دیگه ساعت ۳ و اینا احساس انقباض کردم شکمم درد میکرد منم میگفتم مثه چند روز پیش ماه درده و مهم نیس تا اینکه ساعت ۴ و نیم دیگه شدید شد ساعت ۵ اومدم بیمارستان گفتن ۳ سانتی ولی جنین به دهانه رحم فشار آورده بستری هستی
منم دیگه کم کم دردام شدید شد تا ساعت ۹ و نیم همینطوری گذشت دکتر اومد گفت این خیلی زود زایمان میکنه سومیه و جنین قشنگ پایینه بهم سرم درد زدن دردام بیش از حد شد ساعت ۱۰ و نیم دیگه ۷ سانت بودم کیسه آب رو خودشون ترکوندن و ساعت ۱۱ گفتن فولی و رفتم سر تخت زایمان زور دوم پسرم بدنیا اومد بهترین حس دنیا بود ولی بعد اون گفتن لخته خون مونده داخل باید بزاری تمیز کنیم مزدم و زنده شدم دستشون رو قشنگ میبردن داخل رحم منم جیغ میزدم بعد تموم شد و بخیه زدن پسرمو اوردن بهش شیر دادم و بعد اومدیم بخش
پسر قشنگ منم ۱۴۰۴/۴/۱۲چشم به این دنیا گشود با وزن ۳۲۰۰
مامان جوجه مامان جوجه روزهای ابتدایی تولد
سلام مامانا خواستم از تجربه زایمانم براتون بگم
چند روزی بود درد داشتم زیر دلم کمرم پاهام و خوب نمیشد ۷ تیر رفتم بیمارستان بعد از معاینه گفت دهانه رحمت بستس و اصلا باز نشده و دردایی که داری ماه درده ، دکتر بخش اومد و به سونوهام نگاه کرد نزدیک یک ماه بود ک سونو نرفته بودم برام سونو نوشت و گفت ک همون روز حتما انجام بدم و ببرم بهش نشون بدم رفتم سونو رو انجام دادم و بردم بیمارستان دکتر گفت که رشد دور شکم بچه کمه و باید بستری شم ک فردا با آمپول فشار زایمان کنم ، ۷ تیر بستری شدم و گفتن باید بهت سونو سرویکال وصل کنیم که دهانه رحمت نرم شه ، قبل اینکه سوندو بهم وصل کنن اومدن دستگاه معاینه ک شبیه قیچیه رو گذاشتن و من با دردش مردم و زنده شدم و سوندو وصل کردن ، بعد دیگ انقد درد کشیدم نزاشتم بهم دست بزنن گفتم من میخام مرخص شم منو مرخص کنید ، بالاخره صبح شد و ب دکترم زنگ زدم گفتم تروخدا خودتو برسون من نمیتونم طبیعی زایمان کنم اونم گفت تا قبل ۱۲ قزوین باش بیمارستان مهرگان عملت میکنم ، خلاصه ب هر سختی ای بود ساعت ۹ و نیم از بیمارستان مرخص شدم و رفتیم قزوین ساعت ۱۱ و نیم رسیدیم بیمارستان و کارامو انجام دادن ساعت ۱۲ رفتم اتاق عمل و ۱۲ و رب بچم ب دنیا اومد
مامان فرهاد مامان فرهاد روزهای ابتدایی تولد
پارت۴
ساعت ۱۲ ظهر ک شد ی ماما اومد معاینه کرد و گفت ۲ سانت نیم بازی و بهت دارو تزریق میکنیم ک دردات شروع بشه
ی سروم داخل واژنم گذاشتن و گفتن تا ساعت ۳ طول میکشه ک تموم بشه و وقتی این از داخل بدنت در بیاد یعنی ۴ سانت باز شدی
گذاشتنش داخل بدنم خیلی درد داشتن اما بعدش دیگ دردی حس نکردم
ساعت ۲ ک شد گفتن بلند شو راه برو و کمر تو بچرخون همراهش
و منم تا بلند شدم ازم کلی آب خون ریخت و گفتن طبیعیه بخار سروم داخل واژنت هست
حدود نیم ساعت راه رفتم تو اتاق بعدش خسته شدم دراز کشیدم ساعت ۲ ۵۰ دقیقه سروم از بدنم خارج شد و من انقباض هام در حد ۵ دقیقه ۳۰ ثانیه بود
از وقتی سروم اومد بیرون ی ماما اومد و گفت هر یکساعت میام معاینه تحریکیت میکنم تا کمک کنه بهت من دردام قابل تحمل بود تا ساعت ۹ شب من همینجوری انقباض داشتم و هی معاینه میشدم و نوار قلب میگرفتن از بچه
تا اینکه ساعت ۱۰ شر اومدم ی آمپول بهم زدن ک بلافاصله بعد اون آمپول دردام ده برار شد و انقاباض ها ب ۲ دقیقه ۵۰ ثانیه رسید ساعت ۱۰ نیم آمدن معاینه یهو شده بودم ۷ سانت و از اون به بعد من فقط داد میزدم و اصلا باهاشون همکاری نمیکردم تا ساعت ۱۱ نیم انقد داد زده بودم ک گلوم زخم شده بود و قلب بچه افت کرده بود
....پارت بعدی
مامان آوش مامان آوش ۲ ماهگی
سلام به همگی من دو روز پیش زایمان کردم و به رسم گهواره اومدم تجربه بزارم ، من از بی حسی اپیدورال استفاده کردم و البته خیلی راضی بودم، صبح ساعت ۷ و نیم حدودا دردام شروع شد، انقباضاتم میگرفت و ول میکرد ولی منظم نبود، یکم کارامو کردم صبحانمو خوردم، خونمو مرتب کردم ، شک داشتم که درد زایمان باشه، رفتم یه دوش گرفتم اومد و دیدم خوب نشد و داره دردام بیشتر میشه، وسایلمو جمع کردم و رفتم بیمارستان، ساعت ۱۲ حدودا بیمارستان بودم، معاینم کردن ۳ و نیم سانت بودم، روز قبلش دکترم معاینه کرده بود و ۳ سانت بود،کیسه آبم رو پاره کردن همون وقت که اصلا درد نداشت و سرم فشار وصل کردن، بعد از سرم فشار دردام یل زیاد شد، اینجاش یکم سخت بود ، دیگه مامام اومد و بردم ورزش و گفت اگه اپیدورال میخوای باید حداقل ۵ تا ۶ سانت باز باشه ، با ورزش به سختی و دردناکی رسیدم به ۵ و نیم و دکتر بی حسی اومد ، وقتی بی حسی رو زد دیگه آب بود رو اتیش ، همه دردام رفت ، خیلی خوب بود، خیلی ضعیف انقباضاتم و حس میکردم، که بهم گفت هر موقه حس کردی فشار بده ، انجام دادم و اصن یه رب بعدش ۹ سانت بودم ، دکترم اومد و اینجا باز انقباظات رو بیشتر حس میکردم و دردناک بود ولی به دردناکی قبل بی حسی نبود، هر کاری گفتن انجام دادم و ساعت ۳ و ۴۰ دقیقه زایمان کردم، همینکه زایمان کردم درد انقباظات تموم شد، و دکتر شروع کرد بخیه زدن، که یه حس سوزن سوزن حس میکردم ، بد نبود، و تمااااام ، رفتم بخش و حالا اثر بی حسیا رفته هیج مشکلی ندارم ، فقط بخیه هام درد میکنه