پارت دوم از زایمانم:::
خلاصه دکترم اومد و با خوش رویی بهم گف آماده ای بریم واسه دیدار دخترت گلت؟
گفتم بله چرا که ن😇 فقط خیلی میترسم🥲....
از برش ک رو شکمم میخورد دردی حس نمیکردم ولی متوجه همه چیز میشدم و خیلی استرس وارد شد بهم...

ساعت ۹:۵۵دقیقه صبح دختر قشنگم ب دنیا اومد ...
خداروشکر تا اینجا همه چی خوب بود و دخترم صحیح و سلامت به دنیا اومد😍
انشالله این حس شیرین مادرشدن قسمت همه چشم انتظارا....


بعد درحال بخیه زدن از صحبت های دکتر و پرسنل اتاق عمل فهمیدم ی مشکلی هست.... مثل اینک چون آسپرین مصرف میکردم خونریزی بند نمیومد و پوستم خیلی سفت بود و نمیشد درست بخیه بزنن و کاساژ شکمی انجام دادن ک اصلا دردش رو نفهمیدم...انقد ذوق بچمو داشتم ک نگران خودم نبودم...
بعد از تموم شدن بخیه زدن بردنم ریکاوری تا ببرنم داخل بخش... تو این ۱ساعتی ک تو ریکاوری بودم شدید لرز داشتم و دوبار ماساژ شکمی انجام دادن وباند تعویض می کردن ک معلوم بود ی مشکلی هست (بخیه ها خونریزی میکرد) ماساژ شکمی رو هربار انجام میدادن جیغ میزدم از شدت درد....
خلاصه بردن داخل بخش و پرستارها سرم و آمپول و شیاف مدام میومدن رسیدگی میکردن...
دخترم آوردن برای شیردهی همه چی خوب بود تا اینجا و خداروشکر سر سینم زخم نشد و بچه راحت سینه گرفت...
نیم ساعت نگذشته بود باز اومدن واسه ماساژ دادن ک من مردمممممم هنوز دردش تازه هست وقتی بهش فک میکنم...
این ماساژ دادن تا ۱۲ شب ادامه داشت و تا دکترم اومد و گف مشکلی نیست فقط بخاطر مصرف آسپرین خون رقیق شده بند نمیاد..

۴ پاسخ

تا چند هفتگی اسپرین مصرف میکردی عزیزم؟؟

منم ماساژ نداشتم

ولی منو اصلا ماساژ شکمی ندادن😐
یعنی بعد از ریکاوری دیگه هیچ کاری نکردن.

آخ از این ماساژ دادن
منم ب خونریزی افتاده بودم انقد ماساژ دادن علاوه بر اون معاینه هم میکردن که خونو خارج کنن

سوال های مرتبط

مامان پناه کوچولو🐣 مامان پناه کوچولو🐣 ۱ ماهگی
پارت ۳ _زایمان طبیعی
هرچی از ماماهمراهم بگم کم گفتم بشدت صبور مهربون و همراه بودن و واقعا حرفه ای دیگ از لحظه ای ک اومدن شروع کردن طب فشاری برام انجام دادن و از ۴ سانت شدم ۵ و درخاست اپیدورال کردم اومدن برام اپیدورال زدن و واقعا دردام هیچ شد فقط حس فشار داشتم ک حسش مث وقتیه ک ادم میخاد مدفوع کنه دیگ با کمکای ماماهمراهم در عرض ۲ ساعت فول شدم و ساعت ۸ رفتم اتاق زایمان و با چند تا زور قوی دخترم ساعت ۸:۲۰صبح بدنیا اومد ک وااااس نگم از لحظه ای ک بدن داغشو گذاشتن تو بغلم بهترین حس دنیا رو داشتم گریع میکردم و میبوسیدمش خیلی حس شیرین و نابی بود
دیگ دکتر شرو کرد ب بخیه زدن ک اصلا درد نداشت حتی وقتیم برش زدن اصلا دردناک نبود کل پرسه زایمان من راحت بود ولی موقع زور دادن یکم اذیت شدم ک واقعا ارزش داشت تو کل زمان زور دادن ماماهمراهم با حرفاش بهم انرژی میداد و دستامو محکم گرفته بود حتی زمان بخیه زدن رف بچه رو اورد پیشم ک سرم گرم باشه دکترم با این ک دکتر شیفت بودن خیلی حرفه ای بودن و با حوصله برام بخیه زدن دیگ تقریبا ی نیم ساعتی طول کشید بخیع زدن و شکمم فشار دادن ک دردش قابل تحمل بود ماماها اومدن کمکم کردن و نشستم رو ویلچر و بردنم همون جایی ک اول بودم ماماهمراهم بهم خرما و ابمیوه داد یکی از دانشجوهایی ک بالا سرم بود از اول تا اخر پیشم بود هرکاری داشتم برام انجام میداد باهام حرف میزد دیگ نیم ساعتیم تو زایشگاه بودم و ماماهمراهمم ی زایمان دیگ داشت تو همون بیمارستان ولی گف تا زمانی ک ببرنت بخش پیشت میمونم و موند دیگ وقتی اومدن چکم کردن و شکمم دوبارع فشار دادن دیدن مشکلی نیس گفتن میتونم برم بخش دیگ اونجا از ماماهمراهم خدافظی کردم و رفتم بخش ..
مامان لیانا👼🏻💗 مامان لیانا👼🏻💗 ۱ ماهگی
تجربه سزارین
پارت سه:

بعدش خوابم میومد خوابیدم بیدار ک شدم ۵ دقیقه بعدش عملم تموم‌شد . کل عملم حدود ۴۰-۴۵ دقیقه طول کشید
بعد یه تخت دیگه آوردن گذاشتنم رو اون بردنم ریکاوری
تو ریکاوری لرز خیلی شدید داشتم جوری که تختم میلرزید
اونجام بهم یه آمپول زدن خوب شدم
حدود ۱ ساعت تو ریکاوری بودم بعدش بردنم جلو در ورودی بخش عمل تا بیان ببرنم بخش اونجام ۱۰ دقیقه منتظر موندم
در بخش باز شد دیدم خانواده موندن پشت در🥹خیلی حس قشنگی بود همشون اومدن پیشم حالم خیلی بهتر شد دیدمشون مخصوصا وقتی شوهرمو دیدم بیچاره میدونست چقد میترسم از اتاق عمل وقتی تو عمل بودم کلی گریه کرده بود🥲
بعد بردنم بخش ۵ دقیقه بعد دخترمو اوردن گذاشتن بغلم و شیرش دادم🥹خیلی حس قشنگی بود انشالله قسمت همه چشم انتظارا❤️
قسمت سختش فقط ماساژ شکمی بود اولین بار ک فشار دادن یکم بیحس بودم زیاد درد نداشت ولی ۱ ساعت بعد اومدن دوباره واسه ماساژ جونم دراومد از درد چشام سیاهی رفت😑
تو اون چند ساعت اصلا شیاف استفاده نکردم پمپ دردم نداشتم دردش قابل تحمل بود فقط وقتی اومدن گفتن پاشو راه برو شیاف زدم ۲۰ دقیقه بعدش پاشدم اولش ک نشستم سرم گیج میرفت یکم آبمیوه خوردم بهتر شدم بعد آروم پاشدم برای اولین بار یکم سخت بود ولی دومین بار یکم فقط درد داشتم
برگردم عقب بازم انتخابم سزارینه😁🤌
مامان مهدیار و ملکا مامان مهدیار و ملکا ۲ ماهگی
سلام ب همه مامانای چشم انتظار
بالاخره وقت کردم بیام تجربه زایمان سزارین رو بگم
دوشنبه ۲۹ بهمن ساعت ۷ رفتم بیمارستان
ان اس تی و ازمایش خون گرفتن
تحت مراقبت بودم تا ساعت ۱۰ و نیم ک فامیلمو صدا زدن..دیگ استرس و ترس و لرز گرفتم اومدن رد بخیه رو صافکاری کردن و سوار ویلچر شدم
اشکام دست خودم نبود پشت در از همسرم خدافظی کردم
وارد اتاق عمل شدم و همه کادر باهام حرف زدن و شوخی میکردن ک گریه نکنم
روی تخت نشستم و دکتر بیهوشی بعد چندتا سوال گفت شانه ها و گردنتو شل بگیر و اروم باش..امپول رو زد و دراز کشیدم و سوند رو وصل کردن ک هیچی نفهمیدم..دکتر اومد و کاراصو شروع کرد دونفر بالا سرم بودن و حرف میزدن..
بعد چند دقیقه دخترم ب دنیا اومد و صدای قشنگ گریه اش
و بخیه زدن و کارای اخرش..
دخترمو اوردن و چسبوندن ب صورتم
حدود نیم ساعت رو یادم نمیاد
چشمامو باز کردم تو ریکاوری بودم اکسیژن بهم وصل بود و پرستار بالا سرم
خیلی زیاد شکممو ماساژ دادن و یک چیزی مث کیسه سنگین میزاشتن
دوساعتی توی ریکاوری بودم و بچمو هم شیر دادم تا اتاق خالی شد و منو بردن توی بخش
مامان مهدیار و ملکا مامان مهدیار و ملکا ۲ ماهگی
سلام ب همه مامانای چشم انتظار
بالاخره وقت کردم بیام تجربه زایمان سزارین رو بگم
دوشنبه ۲۹ بهمن ساعت ۷ رفتم بیمارستان
ان اس تی و ازمایش خون گرفتن
تحت مراقبت بودم تا ساعت ۱۰ و نیم ک فامیلمو صدا زدن..دیگ استرس و ترس و لرز گرفتم اومدن رد بخیه رو صافکاری کردن و سوار ویلچر شدم
اشکام دست خودم نبود پشت در از همسرم خدافظی کردم
وارد اتاق عمل شدم و همه کادر باهام حرف زدن و شوخی میکردن ک گریه نکنم
روی تخت نشستم و دکتر بیهوشی بعد چندتا سوال گفت شانه ها و گردنتو شل بگیر و اروم باش..امپول رو زد و دراز کشیدم و سوند رو وصل کردن ک هیچی نفهمیدم..دکتر اومد و کاراصو شروع کرد دونفر بالا سرم بودن و حرف میزدن..
بعد چند دقیقه دخترم ب دنیا اومد و صدای قشنگ گریه اش
و بخیه زدن و کارای اخرش..
دخترمو اوردن و چسبوندن ب صورتم
حدود نیم ساعت رو یادم نمیاد
چشمامو باز کردم تو ریکاوری بودم اکسیژن بهم وصل بود و پرستار بالا سرم
خیلی زیاد شکممو ماساژ دادن و یک چیزی مث کیسه سنگین میزاشتن
دوساعتی توی ریکاوری بودم و بچمو هم شیر دادم تا اتاق خالی شد و منو بردن توی بخش
مامان 🌼 امانتی امام رضا🌼 مامان 🌼 امانتی امام رضا🌼 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۹

ساعت نه نیم شد بدنم داشت میلرزید ماما کفت اومد پایین جفتت عطسه کن بکشم بیرون ک بالاخره کشیدش بیرون و شروع کرد بخیه زدن خیلی خوب بود با هر بخیه قربون صدقه من میرفت ک اصلا هیچی نفهمیدم بعد بخیه ی تخت دگ آوردن گفت خوابیده بیا رو این تخت ‌منو بردن تو ریکاوری تا ب نورا شیر بدم منم بلد نبودم بهم آموزش داد بعد شیر گفتم میبردیش دستگاه گفت نه عزیزم باهم میرید بخش ک اونجا از خوشحالی انگار بمن دنیارو دادن تا ساعت یازده ک ی تخت از بخش اومد و دوباره بصورت خوابیده جابجا شدم روش و منو بردن تو بخش ک اتاق خصوصی هم داشت ولی ما چون نمیدونستیم نگرفتیم
دسشویی اول شنیده بودم خیلی سخت ولی اصلا درد نداشت درد ها ‌سوزش هام از فردا شروع شد چهارتام بخیه خوردم
خلاصه ک بیمارستان عالی بود تمیز پزشکای کار بلد غذای خوب
دخترم ۲۴۵۰ بود وزنش و دکترم هم خانم دکتر سبحانی ۲۴ ساعت نگه داشتن و بعدش مرخص شدم با بیمه تامین اجتماعی و غذای همراه و پول پارکینگ و همچی نزدیک دوملیون شد ک واقعا صد برابر این میارزید
منک برای بچه بعدیم هم میرم میلاد با اینکه فاصله زیاد ولی راضی بودم
البته فعلا غلط کنم بچه بیارم 😂

سوالی داشتید بپرسید تا نورا خوابه جواب بدم 😘😘❤️