۱۳ پاسخ

عزیزم انشالله هردو تون سالم وسلامت باشید

سعی کن یکم استراحت کنی چون منم مثل شما زود پاشدم کارامو کردم سرپا شدم یهو دیروز بدنم خالی کرد انگار
خدایی نکرده شما مثل من نشی
قدم پسر گلت مبارک عزیزم😍😍

عزیزدلمم😍 خداروشکررر😍😍

مبارکه عزیزم خوش قدم باشه

انشالله منم مثل شما باشم

شیاف بزن

👍👍👏👏👏💕💕💕🌹🌹🌹

چه خوب عزیزم. قدمش مبارک باشه♥️

اسپند دود کن ب هیشکیم نگو حالم خوبه چشت میزنن
بقول مامان من یکم دو لا دولا راه برو
من طبیعی بودم بعد زایمان مهمونا ک اومدن خونمون پله داره تند تند اومدم از پله ها پایین
مامانم گفت چتهههه زایدیا البته ۲۵ سالم بود خیلی سر پا و حال خوب و شاداب بودم بچه اولی رس ادمو میکشه 🥴😅

😍چ وایب مثبتی گرفتم از تاپیکت
چقد قشنگ نوشتییی

وای چه خوب 😍😍😍

رمان مینویسی؟😐😑🤣

خوش به سعادتت منکه مرگو پیش چشمام دیدم تا الانم که دوماه و یه هفته گذشته یه دونه کارایا خودم یا بچه رو نتونستم تنهایی بکنم

سوال های مرتبط

مامان لیانا جون🤍 مامان لیانا جون🤍 ۹ ماهگی
سلام مامانا من ۲۱ اردیبهشت زایمان کردم میخوام تجربمو براتون به اشتراک بذارم. صبح رفتم بیمارستان بستری شدم و ساعت ۱ونیم رفتم برای عمل. قبلش برام سوند وصل کردن ک درد نداشت ولی یکم سخته دیگه بلافاصله بردن برا عمل.من بیحسی بودم خیلی میترسیدم ولی واقعا حس قشنگی بود وقتی نی نیمو دیدم. یکم اون لحظه ک بالای دلم فشار دادن تا بچه بیرون بیاد سخت بود بعدشم حالت تهوع گرفتم ک با دارو کنترل کردن. متخصص هوشبری خیلی حواسش بهم بود. درکل عمل اونقدر ک فکر میکردم ترسناک نبود. بعدش بردن ریکاوری که اونجا سردم بود ک بخاطر اثر داروها لرز کردم. خیلی تو ریکاوری بودم چون حالم واقعا بد بود. ریکاوری از عمل خیلی سخت تر گذشت. بعدش بردنم داخل بخش حدود ۵بار شکمم فشار دادن که درد داشت.اخر شب از تخت اومدم پایین که اونم اولش سخت بود حس میکردم هر لحظه بخیه هام باز میشن ولی اونطور نبود.روز بعد هم مرخص شدم. تو خونه ام روزهای اول بعد زایمان خیلی ادم اذیته. کلا حال داغونی داشتم الان خداروشکر بهترم.
برای همه زایمان راحتی رو ارزومندم❤️
مامان جوجه طلایی مامان جوجه طلایی ۱۱ ماهگی
پارت ۵
ببخشید دیر شد پسری بیدارشده بود
خلاصه بردنم بخش ریکاوری. برای من بدترین و دردناک ترین قسمت کل این یک روزو نصفی ریکاوری بود . وقتی رسیدم ریکاوری ب درخواست و رضایت خودم پمپ درد برام گذاشتن و سرم وصل کردن یه سرم ساده. تموم ک شد یه سرم زدن ک هنوز دو قطره نرفته بود تو تنم یه درد خیلی شدیدی اومد سراغم انگار یاسین هنوز تو شکمم بود و روده ها و رحمم بهش فشار میومد و تکون میخورد با وجود پمپ درد بازم دردش طاقت فرسا بود و هنوز پاهام سنگین بود و ب هیچ عنوان نمیتونستم حتی انگشتای پامو تکون بدم یا حس کنم . پرستار اومد بالا سرم و حالمو پرسید گفتم خیلی دلم و جای عملم درد میکنه گفت بخاطر سرم جمع کننده رحمه. دردناکه اما دوره نقاهتتو بعد عمل کوتاه میکنه . خلاصه ک چشمتون روز بعد نبینه من از ساعت ۱۰تا ۱تو ریکاوری بودم و اخرم فقط تونستم انگشتای پامو تکون بدم بردنم بخش . خیلی طول کشید تا بی حسی از پایین تنم کامل بره . رسیدگیشون خوب بود و تند تند میومدم زیرم عوض میکردن و شیاف میذاشتن برام و بسیار مهربون بودن تو ریکاوری خونریزیم روون بود بخاطر سرم ها و تو بخش خونریزیم کمتر شد دوسه باری اومدن شکممو فشار دادن دردش کم تر ار اون سرم لعنتی بود . شب ساعت ۱۰ اجازه دادن مایعات بخورم و ساعت ۱۲خودم بدون کمک تونستم از تخت بیام پایین برم سرویس خودمو تمیز کنم بعدم اروم اروم راه رفتم
هزینه کلی بدون بیمه تکمیلی ۲۷میشد
من تکمیلی داشتم شد حدودا۱۴
مامان دلوین مامان دلوین ۱۰ ماهگی
دخترم ۸ و نیم صب دنیا اومد
آوردنش و بهم گفتن ببین دخترتو ولی من تار میدیدم با ناله میگفتم نمیبینم ...اونام گفتن اشکال نداره بعد گذاشتنش رو سینم ک واقعا حس خیلی خوبی بود گرماش به تن سردم منتقل شد
یه پرستار دیگه اومد از کنارمون رد شد و گف وای این نینی چه خوشگله
و من اینجا یکم دلم خوش شد ک ندیدمش میگن خوشگله😂
سریع بردنم بخش اتاق خصوصی داشتم و راحت بودم
خلاصه از این تخت ب اون تخت منتقل کردنم
گلوم خشک بود و سرفه هعی میومد و من درد داشتم دوتا شیاف برام زدن و رفتن ‌. تا ۱۰ شب بدون آب و غذا
بعدش دو سه باری تو بخش اومدن برای ماساژ شکمی که میتونم بگم بدترین قسمت سزارین واسم این بود ک اونم خب یه لحظه اس
من جیغ میزدم دستامو نگه داشته بودن مامانمم گریه میگرد😐
ساعت ۱۱ شب اومدن سوند دراوردن و بهم گفتن باید تو یکساعت اردار کنی وگرنه دوباره سوند وصل میشه
رفت یه ساعت دیگ اومد و گف چیشد گفتم نداشتم گف سعی کن نیم ساعت هم وقت داری وگرنه میام سوند وصل میکنم😑 دیگه مایعات خوردم و اینا موفق شدم بلخره
مامان 🌸دیان من🌸 مامان 🌸دیان من🌸 ۳ ماهگی
مامان آدرین مامان آدرین ۱ ماهگی
پارت ۲
بعدش خوابیدم روی تخت لباسمو پرده کردن سرم و دستگاه فشار وصل کردن من پاهامو از زانو ب پایین تکون میدادم فهمیدم دارن شروع میکنن گفتم دکترمن سرنشدم گفت الان شروع نمیکنیم ک نیم ساعت دیگه دکتر بیهوشی هم هی سئوال میپرسید ک اسم خودت چیه و ....
ک یهو حس کردم ۲ بار رو معدم فشار اومد صدای پسرم اومد
خیلی حس خوبی داشتم
بردنش تمیزش کردن اوردن گذاشتن رو صورتم بهترین لحظه عمرم بود🥲
بعدش دیگه ک داشتن بخیه میزدن فقط دوست داشتم تموم شه باز ببینمش
اصلا هیچ ترسی نداره حین عمل خیلی حس قشنگیه
ماساژ رحمی دادن ۲ بار درد نداشت فقط یه حس حالت تهو یه حسی ک انگار معدت اومده تو دهنت داشتم اونجوری بود بعدش بردنم توی ریکاوری اوردن گذاشتن روم پسرمو یکم شیرخورد
بعد ۲۰دیقه رفتیم تو بخش شوهرم جلو در اتاق عمل بود لحظه ای ک پسرمونو دید خیلی قشنگ بود (من دوست داشتم میشد هرموقع دلتنگ اون لحظه ها شدی دوباره ببینیشون)😊😊
رفتم تو بخش و مامانم و شوهرم اومدن پیشم پرستار اومد لباسمو عوض کرد
سری داشت کم کم میرفت من کلافه شدم
مامان مهنا مامان مهنا ۳ ماهگی
تجربه سزارین بیمارستان صارم پارت ۲
.
راستی سوند رو توی بی حسی زدن برام و هیچی حس نکردم. بعدش بردنم ریکاوری و از همونجا دردم شروع شد. اما هرچی گفتم درد دارم برام مسکن نزدن برام و گفتن باید بری بخش. حدود یه ربع ریکاوری بودم بعد رفتم بخش و اومدن بهم لباس پوشوندن و شورت و پوشک برام گذاشتن و شیاف گذاشتن برام. خیلی پرسنلش مهربون بودن و عین مادر رفتار میکردن اصلا نمیزاشتن آدم خجالت بکشه . خلاصه کارامو کردن و بعد بچه رو اوردن ولی داخل تختش بود و نمیتونستم ببینمش. توی بخش هم با وجود شیاف درد داشتم و هم دردای محل عمل بود هم درد پریودی. و از همه اینا بدتر ماساژ رحمی بود . تا وقتی بی حس بودم که چیزی نمیفهمیدم اما توی بخش اومدم بی حسیم رفت و هربار ماساژ میدادن واقعا درد وحشتناک داشت و عذاب میکشیدم. خونریزیمم زیاد بود و ماماها میگفتن باید زیاد ماساژت بدیم خطرناکه خونریزیت که انقدر شدیده. خلاصه تا میومد یه کم شیاف عمل کنه و اروم بشم میومدن ماساژ میدادن و درد وحشتناک میگرفت تو تنم