۱۴ پاسخ

عزیزم انشالله هردو تون سالم وسلامت باشید

سعی کن یکم استراحت کنی چون منم مثل شما زود پاشدم کارامو کردم سرپا شدم یهو دیروز بدنم خالی کرد انگار
خدایی نکرده شما مثل من نشی
قدم پسر گلت مبارک عزیزم😍😍

عزیزدلمم😍 خداروشکررر😍😍

مبارکه عزیزم خوش قدم باشه

انشالله منم مثل شما باشم

شیاف بزن

👍👍👏👏👏💕💕💕🌹🌹🌹

چه خوب عزیزم. قدمش مبارک باشه♥️

اجازه میدن فیلمبردار بیاد میشه از شرایط فیلم برداری بگی منم میخوام برم مهرگان

اسپند دود کن ب هیشکیم نگو حالم خوبه چشت میزنن
بقول مامان من یکم دو لا دولا راه برو
من طبیعی بودم بعد زایمان مهمونا ک اومدن خونمون پله داره تند تند اومدم از پله ها پایین
مامانم گفت چتهههه زایدیا البته ۲۵ سالم بود خیلی سر پا و حال خوب و شاداب بودم بچه اولی رس ادمو میکشه 🥴😅

😍چ وایب مثبتی گرفتم از تاپیکت
چقد قشنگ نوشتییی

وای چه خوب 😍😍😍

رمان مینویسی؟😐😑🤣

خوش به سعادتت منکه مرگو پیش چشمام دیدم تا الانم که دوماه و یه هفته گذشته یه دونه کارایا خودم یا بچه رو نتونستم تنهایی بکنم

سوال های مرتبط

مامان لیانا👼🏻💗 مامان لیانا👼🏻💗 ۱ ماهگی
تجربه سزارین
پارت سه:

بعدش خوابم میومد خوابیدم بیدار ک شدم ۵ دقیقه بعدش عملم تموم‌شد . کل عملم حدود ۴۰-۴۵ دقیقه طول کشید
بعد یه تخت دیگه آوردن گذاشتنم رو اون بردنم ریکاوری
تو ریکاوری لرز خیلی شدید داشتم جوری که تختم میلرزید
اونجام بهم یه آمپول زدن خوب شدم
حدود ۱ ساعت تو ریکاوری بودم بعدش بردنم جلو در ورودی بخش عمل تا بیان ببرنم بخش اونجام ۱۰ دقیقه منتظر موندم
در بخش باز شد دیدم خانواده موندن پشت در🥹خیلی حس قشنگی بود همشون اومدن پیشم حالم خیلی بهتر شد دیدمشون مخصوصا وقتی شوهرمو دیدم بیچاره میدونست چقد میترسم از اتاق عمل وقتی تو عمل بودم کلی گریه کرده بود🥲
بعد بردنم بخش ۵ دقیقه بعد دخترمو اوردن گذاشتن بغلم و شیرش دادم🥹خیلی حس قشنگی بود انشالله قسمت همه چشم انتظارا❤️
قسمت سختش فقط ماساژ شکمی بود اولین بار ک فشار دادن یکم بیحس بودم زیاد درد نداشت ولی ۱ ساعت بعد اومدن دوباره واسه ماساژ جونم دراومد از درد چشام سیاهی رفت😑
تو اون چند ساعت اصلا شیاف استفاده نکردم پمپ دردم نداشتم دردش قابل تحمل بود فقط وقتی اومدن گفتن پاشو راه برو شیاف زدم ۲۰ دقیقه بعدش پاشدم اولش ک نشستم سرم گیج میرفت یکم آبمیوه خوردم بهتر شدم بعد آروم پاشدم برای اولین بار یکم سخت بود ولی دومین بار یکم فقط درد داشتم
برگردم عقب بازم انتخابم سزارینه😁🤌
مامان آراد💙 مامان آراد💙 ۱ ماهگی
تجربه سزارین قسمت ۴
تختمو که حرکت میدادن روی هر دست اندازی می‌رفت شدیدتر میشد دردم.
اوردنم تو بخش و تخت رو گذاشتن کنار تخت بخش گفتن آروم آروم برو رو تخت بغلی
که حقیقتا کار خیلی سختی بود 🥴
بالاخره یه نفر اومد و برام شیاف گذاشت.شاید اگه زودتر از ریکاوری به بخش منتقل شده بودم و زودتر شیاف می‌گرفتم اینقدر درد نمیکشیدم.
مجددا یه نفر اومد برای ماساژ رحم
ول کن ماجرا نبودن 😩
وسط این داستان ها و درد شدیدی که داشتم
یه نفر اومد گفت بچه رو شیربده
حالا مگه من شیر داشتم...
سینه های منو گرفت تو دست و شروع کرد به ماساژ محکم و جونم اومد بالا خیلی دردم گرفت فقط هرچیزی دم دستم بود رو چنگ میزدم از درد. از طرفی چون خودمو سفت گرفته بودم به خاطر درد سینه هام درد بخیه هام هم بیشتر اذیت میکرد.
حدود ساعت شش عصر دردم آرومتر شده بود
در حد چرت های پنج یا ده دقیقه ای خوابیدم
حسابی گرسنه بودم و تو اون وضعیت درد و گرسنگی مامانم اینا بیخیال سینه های من نمیشدن و هی ماساژ میدادن تا شیر بیاد و خیلی درد می‌گرفت . البته نه به شدت بار اول.
آراد سینمو نمی‌گرفت و با قاشق قطره قطره آغوز جمع میکردن بهش میدادن
حدود ساعت هشت و نیم اجازه دادن مایعات خوردم
و ساعت ده و نیم سوند رو ازم جدا کردن و بهم گفتن پاشو راه برو
از حالت خوابیده که نشستم خیلی سرم سنگین بود و خیلی درد داشتم . یه نفر اومد کمکم کرد راه رفتم .
بهم گفته بودن سخت ترین قسمت سزارین همون قسمت راه رفتن هست
ولی من اینقدر بعد از عمل درد کشیده بودم که این درد در مقابلش هیچ بود .
اینم از تجربه ی سزارین من.
مامان آدرین مامان آدرین ۳ ماهگی
پارت ۲
بعدش خوابیدم روی تخت لباسمو پرده کردن سرم و دستگاه فشار وصل کردن من پاهامو از زانو ب پایین تکون میدادم فهمیدم دارن شروع میکنن گفتم دکترمن سرنشدم گفت الان شروع نمیکنیم ک نیم ساعت دیگه دکتر بیهوشی هم هی سئوال میپرسید ک اسم خودت چیه و ....
ک یهو حس کردم ۲ بار رو معدم فشار اومد صدای پسرم اومد
خیلی حس خوبی داشتم
بردنش تمیزش کردن اوردن گذاشتن رو صورتم بهترین لحظه عمرم بود🥲
بعدش دیگه ک داشتن بخیه میزدن فقط دوست داشتم تموم شه باز ببینمش
اصلا هیچ ترسی نداره حین عمل خیلی حس قشنگیه
ماساژ رحمی دادن ۲ بار درد نداشت فقط یه حس حالت تهو یه حسی ک انگار معدت اومده تو دهنت داشتم اونجوری بود بعدش بردنم توی ریکاوری اوردن گذاشتن روم پسرمو یکم شیرخورد
بعد ۲۰دیقه رفتیم تو بخش شوهرم جلو در اتاق عمل بود لحظه ای ک پسرمونو دید خیلی قشنگ بود (من دوست داشتم میشد هرموقع دلتنگ اون لحظه ها شدی دوباره ببینیشون)😊😊
رفتم تو بخش و مامانم و شوهرم اومدن پیشم پرستار اومد لباسمو عوض کرد
سری داشت کم کم میرفت من کلافه شدم
مامان هیلدا مامان هیلدا ۳ ماهگی
زایمان سزارین پارت ۲
بعداینکه بچه ب دنیا اومد و صداشو شنیدم ی حسی داشتم ک اصلا نمیشه توصیف کرد فقط اشک بود ک از چشمام میومد..تو اون لحظه همه رو دعا کردم..بعدش اوردنم ریکاوری یکم سردم بود هیچ دردی نداشتم اصلا حس میکردم فلج شدم😅 ساعت ۶ اوردن بخش منو.تا ساعت ۱۰ ۱۱ هیچ دردی نداشتم بعد کم کم بی حسی رفت و من دردام شروع شد ولی قابل تحمل بود در حد درد پریودی..اوردن بهم چای عسل دادن گفتن بخور اگ حالت تهوع نداشتی کم کم غدا بخور.اونو ک خوردم چنددیقه بعد گلاب ب روتون یهو بالااوردم فقط اون لحظه خیلی اذیت شدم و بخیه هام تیر کشید.دگ لباسام و همه چی کثیف شد پرستار اومد گف باید پاشی بریم عوض کنم همه چیتو.منم بلندشدم اروم راه رفتم.اونقدری ک من ازاولین راه رفتن شنیده بودم وحشت داشتم ولی واقعا دردش واس منی ک خیلی کم طاقتم قابل تحمل بود.خلاصه ک همه چیمو عوض کردن و اومدم دراز کشیدم دردم زیاد بود شیاف گذاشتن یکم بهتر شدم دگ کم کم غذا خوردم خیلی کم خوردم میترسیدم باز حالم بد شه.خرما و ابمیوه خیلی خوبه حتما بخورید.اخرشب ام سوند رو کشیدن یک لحظه درد داشت فقط.فرداشم ساعت ۱۲ مرخص شدم.
مامان جوجه پنبه مامان جوجه پنبه ۵ ماهگی
مامان سید کوچولو🩵 مامان سید کوچولو🩵 ۳ ماهگی
تجربه زایمان سزارین ۷


چشامو بسته بودم ک خانومه گفت خوابیدی؟ چشامو باز کردم دیدم نینیم رو اوردن 🥹لای یه پتو صورتی پیچیده بودنش اندازه یه نوخود بود 😭خدایا بهترین حس دنیا بود فقط صورتش مشخص بود حتی موهاشو ندیدم ماسک اکسیژن رو دهنم بود و فقط گونم بیرون بود صورتش رو چسبوندم ب گونم 🥹😭خیلی حس خوبی بود صورتش داااغ بود لباش غنچه بود گفتم خدای من تو چقد کوچولویی مامان 🥹پرستاره گفت همشونم فک میکنن قراره یل بزان 😂و نینی رو بردن و پنج دقیقه بعدش گذاشتن رو یه تخت دیگه و بردن ریکاوری کل تایمی ک تو ریکاوری بودم بیدار بودم و همه خواب بودن یه مانیتور بود رو ب روم شوهرمو میدیدم ک از جلوی در تکون نمبخورد و خیلی نگران بود 🥹یه ماما اومد ماساژ رحمی داد بیحس بودم و هیچی نفهمیدم هر پنج الی ده دقیقه میومد ماساژ میداد همه درد داشتن ولی من درد نداشتم با اینک پمپ درد نداشتم هنوز خلاصه ک من سه چهار ساعتتو ریکاوری بودم و خودم خواستم ک دیر برم بخش چون قبلش میدونستم ک نباید حرف بزنم و سرمو تکون بدم گفتم بهترین فرصته ک حداقل یکی دوساعت اول کسیو نبینم ک بتونم رعایت کنم
مامان 🌼 امانتی امام رضا🌼 مامان 🌼 امانتی امام رضا🌼 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۹

ساعت نه نیم شد بدنم داشت میلرزید ماما کفت اومد پایین جفتت عطسه کن بکشم بیرون ک بالاخره کشیدش بیرون و شروع کرد بخیه زدن خیلی خوب بود با هر بخیه قربون صدقه من میرفت ک اصلا هیچی نفهمیدم بعد بخیه ی تخت دگ آوردن گفت خوابیده بیا رو این تخت ‌منو بردن تو ریکاوری تا ب نورا شیر بدم منم بلد نبودم بهم آموزش داد بعد شیر گفتم میبردیش دستگاه گفت نه عزیزم باهم میرید بخش ک اونجا از خوشحالی انگار بمن دنیارو دادن تا ساعت یازده ک ی تخت از بخش اومد و دوباره بصورت خوابیده جابجا شدم روش و منو بردن تو بخش ک اتاق خصوصی هم داشت ولی ما چون نمیدونستیم نگرفتیم
دسشویی اول شنیده بودم خیلی سخت ولی اصلا درد نداشت درد ها ‌سوزش هام از فردا شروع شد چهارتام بخیه خوردم
خلاصه ک بیمارستان عالی بود تمیز پزشکای کار بلد غذای خوب
دخترم ۲۴۵۰ بود وزنش و دکترم هم خانم دکتر سبحانی ۲۴ ساعت نگه داشتن و بعدش مرخص شدم با بیمه تامین اجتماعی و غذای همراه و پول پارکینگ و همچی نزدیک دوملیون شد ک واقعا صد برابر این میارزید
منک برای بچه بعدیم هم میرم میلاد با اینکه فاصله زیاد ولی راضی بودم
البته فعلا غلط کنم بچه بیارم 😂

سوالی داشتید بپرسید تا نورا خوابه جواب بدم 😘😘❤️
مامان 💞دیانا💞 مامان 💞دیانا💞 ۱ ماهگی
پارت دوم از زایمانم:::
خلاصه دکترم اومد و با خوش رویی بهم گف آماده ای بریم واسه دیدار دخترت گلت؟
گفتم بله چرا که ن😇 فقط خیلی میترسم🥲....
از برش ک رو شکمم میخورد دردی حس نمیکردم ولی متوجه همه چیز میشدم و خیلی استرس وارد شد بهم...

ساعت ۹:۵۵دقیقه صبح دختر قشنگم ب دنیا اومد ...
خداروشکر تا اینجا همه چی خوب بود و دخترم صحیح و سلامت به دنیا اومد😍
انشالله این حس شیرین مادرشدن قسمت همه چشم انتظارا....


بعد درحال بخیه زدن از صحبت های دکتر و پرسنل اتاق عمل فهمیدم ی مشکلی هست.... مثل اینک چون آسپرین مصرف میکردم خونریزی بند نمیومد و پوستم خیلی سفت بود و نمیشد درست بخیه بزنن و کاساژ شکمی انجام دادن ک اصلا دردش رو نفهمیدم...انقد ذوق بچمو داشتم ک نگران خودم نبودم...
بعد از تموم شدن بخیه زدن بردنم ریکاوری تا ببرنم داخل بخش... تو این ۱ساعتی ک تو ریکاوری بودم شدید لرز داشتم و دوبار ماساژ شکمی انجام دادن وباند تعویض می کردن ک معلوم بود ی مشکلی هست (بخیه ها خونریزی میکرد) ماساژ شکمی رو هربار انجام میدادن جیغ میزدم از شدت درد....
خلاصه بردن داخل بخش و پرستارها سرم و آمپول و شیاف مدام میومدن رسیدگی میکردن...
دخترم آوردن برای شیردهی همه چی خوب بود تا اینجا و خداروشکر سر سینم زخم نشد و بچه راحت سینه گرفت...
نیم ساعت نگذشته بود باز اومدن واسه ماساژ دادن ک من مردمممممم هنوز دردش تازه هست وقتی بهش فک میکنم...
این ماساژ دادن تا ۱۲ شب ادامه داشت و تا دکترم اومد و گف مشکلی نیست فقط بخاطر مصرف آسپرین خون رقیق شده بند نمیاد..