۶ پاسخ

خواهر نترس دختر منم اینطوریه زول میزنه ب بالای ساعت میخنده ی جوری رفتار میکنه ک انگار داره باهاش بازی میکنه میزنه قدم میگه ببین من نگا میکنم میگم کسی نیست مامان بعد میگه بزنش منم میگم ده دختر من نازه برو خونتون


بچه ها چون پاکن فرشته ها رو میبینن باهاش بازیم میکنن من اولش ترسیدم اما بعدش ک پرو جو کردم دیگه نمیترسم

نترس چیزی نیست

ختر منم تو اتاقش نمیره یا وقتی میره زود میدوعه بیرون پسرم بهش گفت چیه چرا میترسی گفت آنجا اینجور بعد نشست چهار دست و پا رفت پسرم ترسیده بود ولی تخیلاتشونه ی چیزی و میبینن مثل عروسک مجسمه دختر من از شکل روی پردش شکایت داشت نترس

نترس تخیلاتشون هست.

نمیدونم حقیقت داره یانه گفته بعضی خانما هست...میگن بچه های تو سن ما جن رو میبینن.مبگن وقتی به یجا خیره میشن یا جایی نگاه میکنن میخندن یعنی اونجاست 😅🥴

ترسیدم

سوال های مرتبط

مامان مهراد مامان مهراد ۲ سالگی
اینقدر مامانم تو تربیت پسرم دخالت کرده که دو تربیتی شده یعنی پسرم تا مامانم رو میبینی اخلاقش 180 درجه تغییر می‌کنه چون مامانم تا هر کاری می‌خوام بکنم با بچم میگه نکن بذار خودم انجام بدم بذار اینکار کنم نمی‌ذاره اصلا تصمیم بگیرم راجب کار های بچم فقط هی منو بد می‌کنه تو چشم بچم

مثلا امروز سینی رو کابینت بود پسرم با دست می‌تونه تکون بده تا دست پسرمو گرفتم پسرم گریه و جیغ و خودشو بزن و ب در و دیوار مامانم هی میگفت ولش کن کاریش نداشته باش منم عصبی شدم پسرمو بردم تو اتاق گفتم دخالت نکن تو کار من
من اگه بخوام بچه مو هم بکشم نباید دخالت کنی میگه اگه من دستشو اینطوری می‌گرفتم که دعوا می‌کنی اگه من بخوام بزنمش که دعوا می‌کنی گفتم مامان نباید دخالت کنی عجبا

ب جای این کار ها تا میبینی پسرم حرفمو گوش نمی‌ده بهش بگو برو ببین مامانت چی میگه حرف مامانت رو گوش

مثلا بچمو پیش باباش تنها می‌ذارم میگه وای چرا تنها گذاشتی ی وقت کاری نمیکنه
بهش میگم باباشه دشمنش که نیست

در کل نمیذاشت من درست تربیت کنم یه هفته دور بودم پسرم خوب بود امروز با دیدش اخلاقش عوض شد

منم امروز هم پسرمو آدم کردم که بفهمه حرف کیو گوش کنه

هم ب مامانم یاد دادم دخالت نکنه