۷ پاسخ

دخترمنم همینجوریه دقیقا همه چیو میخاد وقتی مهمونی میریم همین داستان داریم بخاطر سنشونه دیگ کاریش نمیشه کرد🙃

بنظرم حق با برادرزاده ته،چون مالک وسایلهاشه، اگه دوست داشت داشت میتونه بده،دوست نداشت میتونه نده،و مطمئنا شما و من و هر کس دیگه هم اینطور بچه مون رو بار میاریم،که مالک وسایلهاش باشه،اگه دوست داشت میتونه بده،اگه نه که نده،باید بقول دوستان ،مشابهش رو بخری ،بدی دست بچه فعلا که کوچیکه،یکم بزرگتر شد باید براش توضیح بدیم

وسایل پسرتو الکی بده دست برادرزادت که اونم وسایل خودشو از اون بگیره.

وااااااای این دقیقا ماییم درصورتی که باید برعکس باشه سمت شوهرم همه چیزاشونو میدن به پسرم ولی سمت خودم اصلا بیشتر هم بچه داداشم یعنی یه خسیسی هست که اصلا نگم ما هر وقت میرفتیم خونه پدرم جنگ و جدال و شر یعنی همه با قهر میرفتن تا اینکه بابام گفت روزای جمعه که میاین اینجا هیچکس حق نداره اعم از یک مداد با خودش بیاره اگه بیاره میگیرم میندازم تو آشغالی چون همش دعوا بود

واسه پسرت یه جا مدادی بخر با مداد رنگی و دفتر. هروقت همو میبینن همرات باشه بدی بهش

برادرزادت عین خودت خسیسن😆
شوخی کردم دخترخاهرزادم منم همبنه۲روزمهمانم بودبااسبابازیای دخترم بازی میکردبعدمادرش رفت چهارراه براش اسباب بازی خریدمگه‌گذاشت دخترمن دستشوبزنه منم‌گفتم دخترت عین خودت خسیس انگارناراحت شد

عزیزم حق با برادرزاده شماست. شما توقعتون از یه بچه ۷ ساله زیاده. پسر شما هرچی خواست که نباید بهش داد باید کم کم یاد بگیره یواش یواش با مهربانی که این مال فلانیه. کم کم دیگه خودش نمیره سراغ وسایلش. برای پسرتون جامدادی و ماژیک بخرین چون وسایل اون براش تازگی داره

سوال های مرتبط

مامان آرین و عرشیا مامان آرین و عرشیا ۲ سالگی
سلام از طرف یه مادری که تو تاریکی شب و تو خلوت خونه داره شام میخوره و به هفته ای که بهش گذشت فکر میکنه...به هفته ای که پسر کوچولوش بهونه گیر شده بود و هرچی میخواست فقط گریه میکرد..به هفته ای که شوهرش انقد از کار خسته بود که همش بی حوصله بود وقتی میومد خونه...به شبایی که نفسم کم میومد انگار یه چیزی رو سینه م خوابیده بود....به وقتی که دست یکی رو روی پیشونیم حس کردم و فکر کردم شوهرمه اما یهو یادم اومد سرکاره و من تنهام..به اینکه چقدر دوست داشتم برم دو روز خونه مامانم و نشد....حالا من وقتی شوهرمو پسرم خوابن دلم گرفته از اینکه چرا در مقابل گریه های پسرم و بهونه گیریاش صبور نبودم....منی که پسرمو شوهرمو واطرافیانمو خیلی دوست دارم و جونم براشون می‌ره اما یه وقت ناخواسته دلشون رو میشکونم....خدایا منو ببخش بخاطر اون وقتا که دلشون رو شکوندم..دلم میخواد صبح که بیدار شدم خدا بهم یه صبر بده تا دیگه بچه مو دعوانکنم یا عصبی نشم ازش....پسر قشنگم منو بخاطر وقتایی که عصبی میشم ببخش...بخدا من خیلی دوست دارم
مامان حسین جان مامان حسین جان ۱ سالگی
یه تعداد اسباب بازی های پسرم خونه مامانم وسط پذیرایی شون همیشه چیده س ما از صبح تا شب خونه مامانم هستیم پسرم باهاشون بازی میکنه . بچه برادرم ۷ سالشه اومد زد دوتاشو ترکوند و خراب کر بعد گفت این یکی ( اشاره به یکی از اسباب بازی های پسرم) به درد حسین جان نمیخوره من میبرم خونه مون 😒 پسرمم بغض کرده بود و به من اشاره می‌کرد بگو بده🫠 منم گفتم هرکی هر اسباب بازی توی خونش داره با همون بازی میکنه چیزی جایی نمی‌بره و از جایی چیزی نمیاره خونش چون صاحبش ممکنه ناراحت شه.
دیشب که دوباره رفتن خونه مامانم انگاری داداشم ناراحت شده از حرف من بهش گفته دست نزن به اسباب بازی های حسین جان بیا با موبایلم بازی کن🤔
هفته پیش که ما خونشون بودیم نذاشت پسرم به یک اسباب بازیش دست بزنه همرو از جلو دستش می قاپید
حالا این کشمکش ها بین بچه ها طبیعیه و از حس مالکیت شون برمیاد . بزرگترا چی میگن پشت سنگر بچه هاشون جبهه میگیرن!!
(ما توی یک ساختمون زندگی می‌کنیم چندبار ب مامانم گفتم اسباب بازی هارو جمع کنم میگه نه بذار پهن باشه بچه بازی کنه)