گفتم اینجا بهت پیام بدم
من الان ۸ ماه از بارداریم میگذره با ابجیم تویه ی شهر زندگی میکنیم خب اون مدیر مدرسه اس ۳ تا بچه مدرسه ای داره مغازه داره ی سر و هزارتا سودا داره و واقعا هم من توقعی ازش ندارم ولی با این حال اینمدت گه گداری واسم غذایی اورده بچهاشو اورده کنارم بهم سر زده
ولی مادر من ی وعده محض رضای خدا نیومد بمن سر بزنه چند باری اومد زنگ زد گفت بیا خونه ابجیت دگ تمیزکاری و خونه تکونی اصلا و ابدا
ویارم ۴ ماه بود شب و روزم گریه و زاری بود اگ شوهرم نبود من میمردم ی روزشم نمیتونستم دووم بیارم
الان ک ۵۳ روز ب زایمانم مونده سر ۲ ۳ تومن پول مادرم بامن قهر کرده
حتی اینمدت ازم نپرسیده تو چی خریدی چیکار کردی چی میخوای درست کنی( ما رسم قووتو داریم واسه کسی ک زایمان میکنه مهمون میاد پذیرایی کنیم )
فقط بفکر داداشمه همش لقمه دهن مارو بگیره بده ب اون و بچش همیشه خدام طلبکاره
من بچه اولمه اونقدر ذوقشو دارم ولی انگار ن انگار
میخوام بهت بگم اصلا خودتو ناراحت نکن واسه بچتم خوب نیس گناه داره احساسات تورو میفهمه منم احمق شدم این مدت واسه رفتارهای مامانم چند باری گریه کردم دلم شکست ولی شوهرم همش میگفت چرا گریه میکنی رویه روحیه بچمون تاثیر منفی میذاره
میخوام بهت بگم اکثر مامان های اینجا یا شهر غریبن یا تنهان خدا دست هممون رو میگیره عزیز دلم بخدا توکل کن
باید خودت دست بذاری رویه زانوهات پاشی یا علی
من اوایل بارداری حالت تهوع گاهی اوقات داشتم که زیاد اذیت نداشتم ولی از همون اول اولش کمردرد خیییلی شدید اذیتم میکرد تا همین الان. توی ۹هفته و ۱۱هفته ۲بار لکه بینی داشتم که سونو ان تی بهم گفتن جفت پایینه و هماتوم دارم همون شبش به مامانم زنگ زدم اومد خونمون ۴روز موند کارامو کرد بعدش باز تقریبا ۱ماه بعدش با بابام اومدن ۲شب و اروز موندن یکم خونه رو گردگیری کرد.
از۳ماهگی تا الان شوهرم بعضی شبا ظرفای شامو میشوره و ۳ ۴بار خونه رو با جارو برقی یا جارو دستی جارو زده و چندباری خونه رو جمع و جور کرده
هفته پیش مامانمینا خواهرم و داداشمینا اومدن خونم یه خورشت پختم و یه سرویس شستم و یکم خونه رو جمع وجور کردم و جارو زدم شبش تا صبح نخوابیدم صبحش همشون فهمیدن چقد اذیت شدم ظرفای صبحونه رو شستن یکم خونه رو جمع کردن رفتن بعدش شوهرم خونه رو جارو زد. مامانم فهمید شب نخوابیدم از کمردرد و پادرد به بابام گفته بود ۲ ۳روز بمونم پیشش بابام گفت میخوای مامانت بمونه گفتم نه مرسی. که بعدش به غلط کردن افتادم چون خودم از همون روز تا۴روز بعدش افتادم به دلپیچه و حالت تهوع بعدشم به شکمم سرماخورده بود شکم درد وکمر درد و پشت درد داشتم میمردم. دخترمم از همون شب که مامانمینا اومدن خونمون تب کرد تا یه هفته
مادرشوهرم بااینکه نزدیکمه از ۱۲هفته که بهش خبر بارداریمو دادم ۳بار که دعوتشون کردم اومده یکم کمک کرده چندبارم دعوتمون کرده
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.