۸ پاسخ

وا مگه چی میشه خواهرت خونتون باشه
من خواهرمو آوردم تابستون ۲ ماه نگه داشتم خونمون

ب همسرتون بگین اگه خواهرخودت الان امده بودمیگفتی باید بری یاازمن میخواستی جلوش دلاوراست هم بشم.

من اگه جاشماباشم اجازه نمیدم همسرم ب خواهرم بی احترامی کنه خواهرمومیبردم خونه وبهش میگفتم همسرم باسرکوفت هاش داره هم ب اون وهم خودم بی حرمتی میکنه فکرکنم خودتونم جلوشوهرتون ازخواهرت غرغرهم میکنی

ببخشید میپرسم مگه دعوا پدر دختری در چه حدی بوده که مادرت میگه چندروز تحمل کن تا یه فکری کنم
بگو مادر من پس نقش تو این وسط به عنوان همسر و مادر چیه نباید بذاری قهر انقدر طول بکشه اونم دختر مجرد از خونه بیرون کردن

خودت با خواهرت بچه ات برو خونه بابات
موقع برگشت خواهرت بمونه

دعواشون سر چی بوده اگه دوست داری بگو

خیلی اروم و منطقی برو به خواهرت بگو شوهرم راضی نیس تو اینجا باشی برو با بابا اشتی کن و برگرد خونه
خودتون اماده شید برید خونه پدرت اشتیشون بده
یا اونارو دعوا کن خونت یکاری کن اشتی کنن
خیلی رک و مستقیم بگو من ۳ تا بچه دارم هنر کنم به اونا برسم و بزرگشون کنم دیگه نمیتونم مشکلات بقیم حل کنم

خب مثلا ابجیت خونه ی شما باشه همه چی حل میشه،خیلی روم بگو باهمسرم دارم یواش یواش به مشکل میخورم بفکرمنم باشید

سوال های مرتبط

مامان گل بهاری مامان گل بهاری ۲ سالگی
چند روز یکی از اقوام جوان مون فوت کرد خیلی روحی بهم ریختم الانم چند روزه دخترم تب داره تو 24 ساعت شاید 3 ساعت هم نخوابیدم، از اون طرف نتونستم برم سر کار به خاطر دخترم مجبورم تایم که تو روز دخترم خواب دورکاری کنم، خانواده ام هم ازم دورن، خانواده شوهرم هم که اصلا باهاشون ارتباط ندارم بر فرض که رابطه داشتیم برام بچه نگه نمی‌داشتن دخترم هم همش چسبیده بهم اینا رو گفتم که بدونین چقدر تحت فشار روحی و جسمی هستم
شام خورده بودیم دخترم هم که لب به غذا نمیزنه وسایل سفره رو یکم جمع کرده بودم یه شیشه شور درش باز بود خودم و شوهرم داشتیم ازش می‌خوردیم دختر کوچیکم هی چسبید بهم نمیفهمیدم چی میخواد کاری که هرگز نکرده بود یهو سر شونه ام رو گاز گرفت اصلا دلم از حال رفت جیغ زدم یهو خواست پام رو گاز بگیره داد زدم رو به شوهرم که چرا بلند نمیشی بچه رو بگیری اونم هم زمان که بلند شد داد زد یه بچه دوساله است دیگه و پاش و زد به ظرف شور همه رو ریخت تازه طلبکار هم هست به خدا جای دندن دخترم کبود شده و خون میاد منم یه پتو و بالشت برداشتم رفتم یه اتاق دیگه خوابیدم دخترم با شوهرم تنها باشن
هی این یک هفته تحمل کردم گفتم شوهرم کارش سنگین شب بخوابه گناه داره، حالا امشب بالاسر بچه مریض بشینه
فردا هم تولدش میخواستم فردا صبح برم براش کیک بخرم، ناهار بریم بیرون، عصر هم بریم براش به سلیقه خودش، کفش و شلوار و پالتو بخرم، اصلا دلم نمیخواد حتی دیگه بهش تبریک بگم چه برسه خرید کادو و کیک و....
دخترم