خانوما من چطور دست بردارم از مقایسه خودم با جاریام منظورم قیافه و پوشیدن و خونه زندگی نیس منظورم رغتارشون با خانواده شوهره و لطف و احترام خانواده شوهر به اوناست من تو یه ساختمونیم باهاشون فاصله خونه جاریام با خونه مادرشوهر هم ده دقیقه پای پیاده و پنج دقیقه با ماشینه هفته یبار جمعه میان همگی ناهار خونه مادرشوهر میخورن جمع میکنن میرن مث یه مهمون ازشون پذیرایی میشه مارو هم دعوت میکنن که بریم پایین اما طول هفته شوهراشون و بچه هاشون میان خودشون نمیان میگن کار داریم خونه خب نگم وقتی مادرشوهر مریضه میشه تا ماه ها هم نمیان مگر اینکه خوب باشه جمعه دعوت بشن این جمعه مریض بودن نیومدن مادرشوهر مارو دعوت کرد ما رفتیم بازار. تا ظهر برگردیم اومدیم دیدم مادرشوهر خورده جمع کرده کو غذا گفت بیا حاظر کن بخورین گرم کن خودتون بخورین حالا اینا به کنار وقتی من خونشو ابو جارو میکنم وقتی از میوه و تنقلات و غذا گرفته تا معجون میبرمشون میشه وظیفه اما اونا بعد شیش ماه یه دبه ترشی گرفتن مادرشوهر همه جا میگه شده لطف خسته شدم بخدا دیشب مریض بودم مادرشوهر خواسته البته پیش شوهرم لفظ اومده منم برم فلانی رو بالا بپرسم ببینم چرا مریضه منظورش من بودم شوهرم نزاشته گفته نمی‌خواد نرو مریض میشی توهم اما یه ساعت بعدش برادرش با پسر مریضش پا میشه میاد خونه ننش فردا هم ننشو مریض میکنن میرن پشت سراشونم نگا نمیکنن بگی نمیایین میگن فلانی هست خب فلانی میرسه بهشون فلانی منظورشون منم

۱۰ پاسخ

به نظرمن کنارمادرشوهر زندگی کردن بدترین انتخابه آدم بره مستأجر بشینه اما پیش فک و فامیل شوهر زندگی نکنه این روزها را کشیدم که میگم عروسی که پیششونه مثل نوکر وکلفت حساب میکنند بقیه حتی دختراشون اگر بیان خونشون مهمون هستن اگر میتونی از اون جا بلند شو.

منم همی درد دارم
همه کاراشون با ظرف بشور تمیزکن اوف
جاریم میاد فقط زبون میریزه انگار همه کار کرده حتی چنان رفتار میکنه خودش دخترمادره انگار اینقدر خودشو جامیکنه وچنان حرف میزنه وهمه رو به جون هم میندازه میره
الان سه هفته س منو همسرم سرد شدیم وحرف نمیزنیم شوهرمم میگه هرچی جاریم بگه ومنو مقصر میدونه همیشه و..... کلا میاد اتیش بپامیکنه و میره فقط زبون داره

خیلی سخته
نمیتونی ازونجا بلند شی؟؟
خونتونو عوض کنید بنظرم مشکل حل میشه

عزیزم کمتر برو بیا ،وقتی دعوتی مثل مهمون برو بیا زیادی احترام بزاری همین میشه

دوری و دوستی

کاش خدا برای ماهم معجزه کنه نجاتمون بدت

دقیقا مشکل ما میگن فلانی هست دیگ مواظبش باشه

چون تو دست و پاشون هستی..اگر دور بودی عزیز بودی..الان عادی شدی براشون

توهم مثل اونا رفتار کن
کمتر برو بیا ،کاراشونو تنها انجام نده، اگه مریضی دارن قشنگ به زبون بیار که وظیفه هممونه نه من تنها ،بگو من خودمو نمیتونم جمع کنم چه برسه به این که بخوام پدرومادر پیر شمارو جمع کنم

عزیزم خواهرونه میخام بگم.
شایدشماتواون طبقه بالاکه هستی،اون جاریازورشون میادکه مادرشوهرت برااوتاخوته نخریده.
بخاطرهمین وقتی مریضه ،نمیان کمک.
میزارن تومواظبش باشی

سوال های مرتبط

مامان محمدو هدی مامان محمدو هدی ۵ سالگی
سلام مامانا من پسرم را سنجش بردم جوابش هم اومد همه‌چیز را خوب زده بود منم گفتم دیگه تو سنجش قبول شده تا اینکه مربی پیش دبستانیش گفت باید نتایج سنجش را ببریم تحویل بدیم منم نتیجه را بردم نگاش کردن گفتن باید روی نتیجه سنجش بنویسه که این بچه آمادگی ورود به دبستان را داره وقتی ننوشته باید مجددا بیاد سنجش ...منم گفتم خوب عیبی نداره دوباره سنجش میگیرن اومدم خونه دوباره سایت را چک کردم دیدم تو نتایج سنجش یه جور دیگه نوشته اصلا دیگه اون برگه که من پرینت گرفتم نیست یه چیز دیگه است شبیه گزارش که نوشته بود پسرم ارجاع تخصصی خورده خلاصه من مجددا بردم یه خانمی اونو سنجش کرد که مخصوص بچه هایی بود که مثل پسرمن ارجاع میخورن...آخرش هم گفت پسرم دیرآموزه می‌تونه بره مدرسه عادی ولی باید اگه صبح ها رفت مدرسه عصرها بیاد آموزش ببینه آموزشش هم تو مدرسه استثنایی بود صبح ها بچه های مشکل دار میرفتن عصرها بچه های که دیر آموز هستند می‌رفت اونجا دو ساعت باهاشون کار میشه من خیلی ناراحت شدم خیلی التماسش کردم که تو پرونده اش دیرآموز نزنه کسی مثل من بوده؟اصلا حالم خوب نیست