یادمه پارسال همچین وقتایی بود که گهواره رو نصب کردم
اونموقع ی هفته‌ای بود پریودم عقب افتاده بود و من به خیال اینکه باردارم همش اینجا مطالب بارداری میخوندم و حتی به جا اینکه بزنم قصد بارداری هفته بارداریمم خودم مشخص کرده بودم
چون من اصلا سابقه عقب افتادن پریود رو نداشتم و دفعه اولم بود که این اتفاق برام می‌افتاد
ی چند روزی گذشت و با این خیال بارداری و ی شوق خاصی رفتم ازمایش
ازمایش رو که دادم دل تو دلم نبود تا نتیجه‌اش بیاد اون موقع هم من به کسی نگفتم که ازمایش رفتم فقط مامانبزرگم میدونست مامانم اینا میدونستن عقب انداختم ولی اینکه دارم میرم ازمایش و... نمیدونست چون هنوز ی ماه بود که از عروسیمون گذشته بود و من روم نمیشد بگم(به خیال اینکه باردارم)
خلاصه گذشت تا جواب ازمایش اومد دیدم منفیه تازه تو فاصله‌ای که جواب ازمایشم اماده بشه کلی اهنگای دختر و پسر و مادر و بچگونه گوش میکردم.
سریع خورد تو ذوقم نمیدونستم چیکار کنم فکر میکردم اشتباه شده
از همون منشی پرسیدم گفتم امکان خطا داره؟ گفت بستگی به لقاح داره که دیر گرفته باشه یا زود و میخوای برو و ی ۵ روز دیگه بیا.
بازم صبر کردم چون علائمایی که داشتم همش شبیه بارداری بود و فکر میکردم حتما لقاحه دیر گرفته و پنج روز دیگه بیام مثبته ازمایشم
۵ روز با کلی دلشوره و استرس گذشت در حالی که از ی طرف میگفتم شاید پریود بشم از ی طرف دیگم میگفتم من اصلا سابقه عقب افتادن پریود رو ندارم.
رفتم مجدد ازمایش دادم و باز دیدم که .... منفی شده....

مابقی تاپیک بعد..

۲ پاسخ

وا خب بقیه اش کووو

بقیه اش کو؟

سوال های مرتبط

مامان عسلی مامان عسلی روزهای ابتدایی تولد
با کلی نگرانی اومدم خونه و برای مامانم تعریف کردم که دو دفعه ازمایش دادم و منفی هست جوابم.
دیگه او هم نگران شد و سریع ی متخصص برام نوبت گرفت و رفتم دکتر
دکتر همونجا منو سونو کرد و گفت هم تنبلی تخمدان داری هم کیست🥲
ولی خوشبختانه کیستت خیلی بزرگ نیست و میشه با دارو رفع بشه ولی برای تنبلی باید هم ورزش کنی همم تغذیه‌ات رو درست کنی
خلاصه بهم دارو داد (اگه بابت دارو‌ها سوالی داشتین تو تاپیک بپرسین)
تا دو سه ماه من دارو خوردم. و رفتم دکتر
گفت کیسته رفع شده و فولیکول ازاد هم داری میتونی اقدام کنی
ماه اول اقدام کردم بعد از دو روز تاخیر پریود شدم
ماه دوم سر موعدم پریود شدم
ماه سوم.... ماه چهارم ... ماه پنجم و ماه ششمم گذشت و اثری از بارداری نبود
تا اینکه ماه هفتم کلا خودمو زدم به بیخیالی و یادمه محرم اینا بود میرفتم روضه و مراسم و ... که خودمو درگیر نکنم در این حال رابطه بدون جلوگیری داشتم و اینکه چون محرمم بود نذر حضرت علی‌اصغر کردم تو دلم( قربونش برم حاجت‌روام کرد)😭😭
شب تاسوعا بود خونه پدرشوهرم اینا مراسم بود دختر عمه شوهرم سید هست
اومد پیشم و گفت لیلا بارداری؟؟؟ گفتم نه چطور مگه
گفت من خواب دیدم بارداری و ی دختر داری و ...
گفتم نه

مابقی تاپیک بعد...
مامان عسلی مامان عسلی روزهای ابتدایی تولد
دیگه رفتم انتی و ی دو سه ساعتی کوچولو ما رو معطل کرد تا خودشو نشون بده
به قدری من اونجا چیزی خوردم که بچرخه که تو عمرمم نخورده بودم
خلااااصه که انتی هم بهمون ۸۰ درصد احتمال پسر داد
تا اینکه نوبت سونو انومالی رسید
به خیال اینکه صد در صد پسره از دکتر جنسیت رو پرسیدم جوابم نداد
گفت عجله نداشته باش بذار من همچی بچه رو برسی کنم
۴ ۵ دفعه رفتم تو اتاق دکتر و بیرون اومدم که بچه هی بچرخه و همجاش معلوم بشه
تو این ۴ ۵ دفعه هر دفعه جنسیت رو پرسیدم جوابم نمیداد دکتر
دفعه اخر دیگه گفت میدونی جنسیت چیه؟؟؟
گفتم پسره
گفت از کجا میدونی گفتم انتی احتمال داده و اینکه همه بهم میگن بخصوص قدیمیها بر حسب تجربشون میگن پسره گفت نه
همه اشتباه میگن و صد در صد دختره😁💗
یعنی من انقدری تو ذهنم تصور پسر بود که فکر میکردم داره دروغ میگه گفتم بهش راستشو بگو و...
گفت صد در صد دختر💗💗💗
خلاصه که دیگه گفتیم انومالی دقیقه و دنیای ما هم صورتی شده
هم خودم هم شوهرم کلا برامون فرقی نداشتا که بچمون چی باشه ولی چون دیگه میگفتیم ۸۰ درصد پسره اینکه گفت دختره تو شوک افتادیم.(همه من و شوهرم و هم همه‌ی فامیل) اصلا کسی باورش نمیشد
فقط یاد دختر عمه شوهرم میوفتادم و میگفتم تنها کسی که گفته بود دختره بچت اون بود که سید هست و جدش ائمه اطهارن🥲❤


مابقی تاپیک بعد...
مامان عسلی مامان عسلی روزهای ابتدایی تولد
خلاصه ی ۱۰ روزی گذشت و رفتیم مسافرت
من خودمو کامل زده بودم به بیخیالی و میگفتم هر وقت خدا خواست خودش میده دیگه من که صلاح خودمو نمیدونم
تو مسافرت روز موعدم رسید هر لحظه منتظر پریودم بودم
از کوه بالا میرفتم
خونه فامیلا پله بالا پایین میکردم
میرفتیم بیرون میدوییدم اینطرف و اونطرف ولی اثری از پریود نبود فقط ۱ درصد یه خودم احتمال بارداری دادم ۹۹ درصد میگفتم باز این کیسته رشد کرده دوباره
علائمم فقط علائم پریودی بود و یکی دو دفعه درد سینه شدم
تا اینکه برگشتم شهرمون و همون شب بی‌بی چک زدم چون میترسیدم کیست باشه و اگه دکتر نرم بزرگ بشه کیسته
که ایندفعه دیدم بعله..... بی‌بی‌چک مثبت شد
تا صبح من نتونستم بخوابم
به شوهرم گفتم اون که اصلا باورش نمیشد(کلا بی احساس هم هست یخورده🤣🤣🤣)
دیگه رفتیم دکتر و گفت بارداری و ۶ هفته هستی
سونو کردم و دید قلبش تشکیل شده ولی ضعیفه اینم گفت به خاطر هفته پایینت هست و برو دو سه هفته دیگه بیا
تو این دوسه هفته کم کم ی خورده علائمم شروع شد صبحا یکم حالت تهوع،
دلدرد، همش میلم به ترشی و ترشی میخوردم و...
همه بهم میگفتن بچت پسره
علائمت و چهرت و .... شبیه کسایی هست که پسر دارن (مامانبزرگ خودم که در جریان بود اینو میگفت)
بعد دوسه هفته که تشکیل قلب رفتم و مطمئن شدم  مشکلی نیست دیگه کم کم به بقیه فامیل هم گفتیم
حالا جز مامانبزرگم بقیه هم میگفتن بهم بچت پسره و خواب دیدن که پسر دارم و ...
فقط اون دختر عمه شوهرم که سید بود گفت دختره
دیگه کل فامیییل گفتن پسره حتی این سونوهایی که با سوزن و نمک و ‌.. که خونگی هست انجام دادم نشون میداد پسره


مابقی تاپیک بعد...