اینم آویز اتاق پسر قشنگم که براش درست کردم🥰😍

اسم فندق ما هم شد 💙مهراد 💙امیدوارم مثل معنی اسمت جوانمرد و بخشنده باشی
امیدوارم بعدها از اسمی که برات انتخاب کردیم خوشت بیاد کوچولوی من🤰🏻💙




عزیزترینم, فرزندم

من مادرت هستم…

من با عشق, با اختیار, با آگاهی تمام پذیرفته ام که مادرت باشم

تا بدانم خالقم چگونه مخلوقش را دوست می دارد هدایت می کند و در برابر خواسته های تمام نشدنی اش لبخند میزند و در آغوشش میگیرد…

من یک مادرم هیچ کس مرا مجبور به مادری نکرد…

من به اختیار مادر شدم تا بدانم معنی بی خوابی های شبانه را تا بیاموزم پنهان کردن درد را پشت همه حجم سکوتی, که گاه از خود گذشتگی نامیده میشود…

تا بدانم حجم یک لبخند کودکانه ات می تواند معجزه زندگی دوباره ام باشد…

من نه بهشت می خواهم نه آسمان و نه زمین …

بهشت من زمین من و زندگیم نفس های آرام کودکی توست که در آغوشم رویای پروانه آرزوهایت را می‌بینی…

من مادرم، همانی که خالقم ذره ای از عظمتش را به من بخشید تا تجربه کنم حس بزرگی و لامتناهی شدنش را.

من هیچ نمی خواهم هیچ …

هیچ روزی به من تعلق ندارد، همه روزها ساعت ها و ثانیه های من تویی

و من دست کودکیت را می‌گیرم تا به فردای انسانیت برسانم

که این رسالت من است بر تو و هیچ منتی از من بر تو وارد نیست که من

با اختیار به عشق

تو را به این دنیای پر آشوب

خوانده ام…

تصویر
۹ پاسخ

هم متن هم کار شما فوق العاده زیباست عزیزم😍😍♥️♥️ موفق باشید

وای ننه چقد قشنگه . خوش سلیقه خانم مبارکش باشه انشالله

چقد قشنگه مبارکش باشه

خیلی قشنگه عزیزم مبارک باشه

مبارک باشه عزیزم
نامدار باشه همیشه ♥️

منم خیلی دوست دارم درست کنم بلد نیستم🫠

سفارشم میگیرین😍

عزیزم خیلی ناز شده

چقد قشنگ مبارکش باشه الهی به خوشی عزیزم

سوال های مرتبط

مامان جوجه🐣 مامان جوجه🐣 ۱ ماهگی
روزهای زیادی باهم عاشقی کردیم
روزهای زیادی هر نفسی که کشیدم یادم اومد که تو نفسم شده ای
روزهای زیادی  در دلم آروم آروم رشد کردی و بالیدی .
اکنون روزهای کمی تا پایان راهمان مانده ،
پایانِ راهِ  نه ماهه دو نفرمان که آغاز راه دیگریست،
راهی روشن که پذیرای گامهایِ کوچکِ دورانِ کودکی ات خواهد بود .
و بسترِ گامهایِ بزرگِ آینده ات را خواهد ساخت.
روزهایی که گذشت خوب بود ، با همه سختی هایش شیرین بود
در عین عجیب و غریب بودنش.
احساس اولین روزهای مادری ،
اولین تکانهایت و خیلی اولین های دیگر هیچ گاه فراموش نخواهد شد.
سر به روی شانه های مهربانی خدا گذاشته ام .
دفتر سرنوشتت را خود مهربانش نوشته
و من میدانم که بهترین را برایت و برایمان میخواهد.
به مهربانی بی حدش که فکر میکنم ارامش عمیقی وجودم را میگیرد
حتما تو هم حس میکنی این لحظه های ناب را …
حال خوش این لحظه هایم را از تو دارم و تورا از لطف بیکران خدای خوبم
شاکر اویم که تورا به من عطا کرده …
هر لحظه هزار بار شکرت ای خالق خوب اسمانها🥹❤️
۶بهمن ۱۴۰۳به وقت نه ماهگی🤰🏼🫀
مامان ایلهـ👶🏻ــان💙 مامان ایلهـ👶🏻ــان💙 ۲ ماهگی
و بالاخره ماه آخر 😍
روزهای زیادی باهم عاشقی کردیم
روزهای زیادی هر نفسی که کشیدم یادم اومد که تو نفسم شده ای
روزهای زیادی  در دلم آروم آروم رشد کردی و بالیدی .
اکنون روزهای کمی تا پایان راهمان مانده ،
پایانِ راهِ  نه ماهه دو نفرمان که آغاز راه دیگریست،
راهی روشن که پذیرای گامهایِ کوچکِ دورانِ کودکی ات خواهد بود .
و بسترِ گامهایِ بزرگِ آینده ات را خواهد ساخت.
روزهایی که گذشت خوب بود ، با همه سختی هایش شیرین بود
در عین عجیب و غریب بودنش.
احساس اولین روزهای مادری ،
اولین تکانهایت و خیلی اولین های دیگر هیچ گاه فراموش نخواهد شد.
سر به روی شانه های مهربانی خدا گذاشته ام .
دفتر سرنوشتت را خود مهربانش نوشته
و من میدانم که بهترین را برایت و برایمان میخواهد.
به مهربانی بی حدش که فکر میکنم ارامش عمیقی وجودم را میگیرد
حتما تو هم حس میکنی این لحظه های ناب را …
حال خوش این لحظه هایم را از تو دارم و تورا از لطف بیکران خدای خوبم
شاکر اویم که تورا به من عطا کرده …
هر لحظه هزار بار شکرت ای خالق خوب اسمانها🥺
الهی همه اقدامیا چشم انتظارا زودی دامنشون سبز شه ❤️
خدایا برای وجود ایلهانم شکرت👶🏻
مامان زهراخانوم🩷 مامان زهراخانوم🩷 روزهای ابتدایی تولد
هزاران سال است که زن‌ها حامله می‌شوند و شکم‌هایشان می‌شود خانه موجودی دیگر.
هزاران سال است که آدم‌های دیگر شاهد بارداری و زاییدن زنان هستند، اما هنوز
هیچ‌کس به آن عادت نکرده است، نه خود زن‌های حامله، نه رهگذرها.
مردم دوست دارند به زن‌های باردار لبخند بزنند و مراقبشان باشند.
انکار شکم‌های بزرگ و موجودات درونشان هیچ‌وقت عادی و تکراری نمی‌شود.

چقدر عجیب است نفس کشیدن کسی زیر پوست تو.
چقدر عجیب است تماشای تکان خوردنش و چقدر عجیب است دل‌بسته شدن به
موجودی که ساکن دنیایی دیگر است.
یک چیزهایی هیچ‌وقت عادی نمی‌شود.
بچه دار شدن مثل یک جادوست.

مثل افشاهای مهم و عجیب و غریب که سخت می‌شود باورش کرد.
این‌که چطور می‌شود یک دفعه مادر شد.
همین که اولین بار نقطه‌ای از آینده را نشانت می‌دهند و می‌گویند این بچه شماست.
همه چیز تغییر می‌کند.

دستت را می‌گذاری روی شکم و حس می‌کنی از همین حالا باید قوی‌تر باشی.
باید محافظت کنی از این نقطه‌ی آینده‌ی کوچک. باید حمایش باشی، همراهش باشی.

هر روز بزرگ‌تر که می‌شود، احساساتت بیشتر موج برمی‌دارد.
شروع به تکان خوردن که می‌کند، فکر می‌کنی دیگر خودت نیستی، دیگر پاهایت روی
زمین نیست.

لذتی وجودت را می‌گیرد که با کمتر چیزی قابل قیاس است.
و گذشت هر روز و هر ماه، چقدر عاشق‌تر می‌شوی.
چقدر قلبت تب می‌ریزد برایش.

برای اویی که هیچ نمی‌دانی چه شکلی خواهد بود.
چشم‌هایش، دهنش، انگشت‌هایش.
و همین روزهاست که نگرانت کند.**
که چرا تکان نمی‌خورد
چرا نمی چرخد
چرا با لگدهایش نمی گوید هییی من اینجام
بارداری مثل یک جور جادوست.جادویی که همه چیز را تغییر میدهد
جادویی که تو را تغییر میدهد و اسمت را. برای همیییشه عوض می کند
بعداز این کسی هست که تو را مادر صدا خواهد کرد😊