۱۶ پاسخ

وای چقد حق فک کردم فقط خودم اینجوریم 😂😂

دقیقا همینطوره👍

آفرین 👌🏻👌🏻👌🏻منم اینطوری ام

زخم همه است تقریبا

😂😂😂😂

دقیقا🤣🤣🤣🫡

🤣🤣🤣🤣🤣

همه خانمها برای یکبار حداقل زخم خورده هستند😂

دقیقا🙌

وای‌دقیقا

حالا یه بار با شلوار خونگی و لباس ناجور خودشم اسهال استفراغ گرفته بودم پریود مادرشوهرم گفت بیاید بریم باغ حال و هواتون عوض بشه یکمم استراحت کن دیگه با این فکر که دارم میرم خودم و بندازم بخوابم شوهرم یه هو وسط شهر گفت پیادشو بریم طلافروشی فکر کن 😂😂😂😂😂😂😂خود طلافروش هم دوست شوهربود هیچی دیگه با شلوار خونگی هلک و هلک وسط شهر برو اینور اونور

چقد‌ گل گفتی✌️😁

منم ی بار مثل عن رفتم بیرون دوست شوهرم برای اولین بار منو دید

خدا رو شاهده ی روز عین اسب گریه کرده بودم چشام اندازه ترک نون روغنی فقط باز بود دماغم دیگه کلا برگشته بود لبام خشک عین کویر
لباسی تنم بود که چندین ساله ته کمد خاک میخورد
خدا به راهت نیاره زدم بیرون ماسکم نداشتم ای خدا جاری قری فری منو ببینه
میخواستم همونجا خودم چال کنم بعدشم یهو همکلاس دانشگاه که ۱۰ ساله ندیدمش
حالا وقتایی که عین عروس میرم بیرون خودم جر میدم یکی از همونا منو ببینه از در خونه شون رد میشم کوچه انگار خاک مرده پاشیدی🤣🤣

وای دقیقاً ، حرف حقه ، تا خونه مادر شوهرم۱۰ دقه راهه ، هر وقت تیپ میزدم موقع رفتن احدی پیدا نمیشد تو کوچه ، ولی وقتی ساده میرفتم تو دقه ۱۰ نفرو میدیدم🤨

دقیقا همینه
دیروز با کلی قر فر رفتم خونه مامانم دو سه دیقه فاصله داریم
امروز بدون آرایش با لباس معمولی رفتم دنبال دخترم از مدرسه بیارم سر کوچمون برگشتم دیدم در بسته شد منم کلید نبردم مجبور شدم برم تا مغازه همسرم کلید بگیرم اونم سه دیقه فاصله هست ک سه تا آشنا دیدم.مردم از خجالت قیافمم حالت نگران داشت بابت پشت در موندن .ازامروز بخودم قول دادم تا دستشویی میخوام برم آرایش کنم

سوال های مرتبط

مامان مهدیار مامان مهدیار ۴ سالگی
الهی بمیرم پسر خواهرم که سیزده چهارده سالشه بیشتر مسئول شامه ولی گاهی روزا مثل امروز که باباش بیرونه باید از مدرسه بیاد ناهار درست کنه💔😭
گاهی به من زنگ میزنه خاله مثلا ناهار چی درست کنم شام چی درست کنم منم با حوصله توضیح میدم گاهی حتی بیست بار برای یه غذا زنگ میزنه 🥹
منم اکثرا باهاش شوخی میکنم میگم درکت میکنم شرایطتت مثل منه منم هر روز فکر میکنم غذا چی درست کنم گاهی میمونم گاهی به شوخی میگم تو اقلا باز دو‌تا بچه بدغذا نداری😝 مثل من شوهر بد ادا نداری 😝

ولی بعدش قلبم مثل یه کاغذ مچاله میشه از غم و غصه دلم میخواد بترکه 😭💔 میگم هم کلاسیاش از راه میان میگن مامان غذا چی داریم این باید بگه چی بپزم 😭😭😭😭😭😭😭💔💔💔
خدایا خودت صبر بده قلبمو آروم کن بچه‌ها یه زخم تازه ان یه زخم رو باز که هر بار میبینی خونریزی میکنن 😭😭💔💔 هر بار دخترشو میبینیم انگار یه تیکه از قلبم کنده میشه میاد تو دهنم بمیرم براشون 😭😭 کاش میمردم این روزارو نمیدیدم 💔💔💔😭😭😭
مامان ایلیا مامان ایلیا ۵ سالگی
#درد و دل


از وقتی که مامان بزرگم رفته یه جوریم یه چیز سنگین روی سینمه نمیدونم از نارحتی هسش یا وسواس فکری گرفتم . یه دوسه روزی میشه که اومدیم بندر توی فکر مامانم هستم چیکار میکنه کمتر خود خوری کنه اینا سمتاییی ما رسم دارن تا چهلم هی میرن سر میزنن اینا . نمی دونم چمه امروز خواستم کمی از خونه بزنم بیرون یه هوایی هم بخورم که کمتر فکر و خیال کنم . از شانس بدم همون موقع خروج از خونه میخواستم در رو قفل کنم کلید روی در از داخل شکست 😖 از اونجایی که پیش بینی نکرده بودم قابلمه غذا هم روی گاز بود کمی با در ور رفتم گفتم شاید باز شد اینا ولی نه در اخر زنگ همسرم زدم گفتم بیا خودت باهاش ور برو ببینم میتونی باز کنی .
واییی قیافه اشو فقط 🫠🫠 میگه حالا واجب بود بیایی بیرون که اینطوری شه .
میگم وا خوب در که از قبل با من هماهنگ نکرده بود اتفاقه دیگه میوفته .
در اخر هم خودم ور رفتم باهاش کلید شکسته رو در آوردم 😖😖 اونم با ناخن گیر .
به این نتیجه رسیدم از این به بعد با جزیئات کامل از خونه بیام بیرون . دیگه روی همسر هم حساب باز نکنم .والا.
میگم اینکه یه کلید یدک خونه همسایه یا جای دیگه از ساختمان جاساز کنم کار اشتباهیی؟ 😢😢زیاد کلید میشکونم یا فراموش میکنم .
با همسایه ها هم زیاد انچنان رابطه ای ندارم همون در حد سلام و علیک .