#تجربه #سزارین میگم اگه واقعا میتونید برید سزارین بشید دریغ نکنید من هیچ درکی از زایمان نداشتم و حس میکردم همش زایمان طبیعی سخت تره من تمام تلاشمو کردم که سزارین اختیاری بشم و چند تا دکتر عوض کردم تااینکه بالاخره توی ۳۶هفته ۳روز ی دکتر پیدا کردم و قبول کرد که من رو سزارین کنه دقیقا ۳۷هفته و ۶روز بودم که داشتم اشپزی میکردم یهو حس کردم ی چیزی ازم ریخت به اندازه یه مشت اب سفید بود متوجه شدم کیسه ابه ولی مطمئن نبودم زنگ زدم شوهرم تا سریع خودشو برسونه دفع دوم هم این اتفاق افتاد ولی دفعه سوم یکمی بیشتر شد دیگه مطمئن شدم که خودشه زنگ زدم مامانم و گفتم سریع حاضر شو تا بریم بیمارستان دیگه رفتیمو کارامو انجام دادیم رو تخت دراز کشیدم و تمام تخت پر از اب شده بود چون دیگه کامل کیسه ابم انگار تخلیه شد من هیچ دردی نداشتم ساعت ۶ونیم که رفتیم بیمارستان تازه ساعت ۸دردای من شرو شد وای نگم براتون که چقدررررر دردناک و وحشتناک بودن اون دردها اصلا داشتم از حال میرفتم خلاصه خیلی زجر اور و قابل تحمل بود تااینکه دکترم ساعت ۹ونیم اومد و من رو بردن اتاق عمل

۴ پاسخ

جفتش درد داره منتها یکی قبلشه یکی بعدش
بعضیا ک میگن طبیعی خوبه عو اینا فقط بخاطر بعدش میگن ک احساس بهتری دارن سنگین نیستن لازم نیست هشت ساعت تکون ندن خودشونو

من از طبیعی راضی بودم هر چند ۱۶ساعت طول کشید ولی بهتر بود

ب سلامتی انشالله
منم ۱ بهمن نامه دارم برا سزارین انقدر بعضیا میگن آمپولش خیلی ضرر داره و اینا استرس گرفتم اما خواهر شوهرم میگه ب هیچ عنوان سمت طبیعی نرو سزارین اونم فقط بیمارستان خصوصی

منم مث شما دقیقا زایمان اولم کیسع ابم‌ترکید اما خیلی راضی بودم از طبیعی اینم طبیعی میخام ک متاسفانه از سفالیک ب بریچ چرخیده و خیلی از سزارین میترسم

سوال های مرتبط

مامان جوجک مامان جوجک ۱۰ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
۳۸ هفته بودم روز جمعه ۲۶ ۱۲ قرار بود شنبه صبح برم پیش دکترم و تعیین کنه که طبیعی زایمان کنم یا سزارین ساعت ۸ صبح بود که احساس کردم نزدیک یه دیوان آب ازم خارج شد مامانم اینا هم رفته بودن شهرستان نمی‌خواستم نگرانشون کنم به شوهرم گفتم فکر کردم که کیسه آبمه زود رفتم حموم یه دوش گرفتم تا شوهرم اومد عد رفتیم نزدیک‌ترین بیمارستان ساعت ۹:۱۰ بود که ازم تست کیسه آب گرفتن ماما گفت که کیسه آبت پاره شده و هر کاری کردم که بستری نشم و بریم جای دیگه قبول نکردن و گفتن که برای ما مسئولیت داره بستریم کردن برای زایمان طبیعی ساعت ۱۰ صبح بود که بهم آمپول فشار زدن تا غروب که ساعت ۵ بود دکتر اومد و وقتی تستو دید گفت که کیسه آبت پاره نشده تستت منفیه بودم من باز تلاش کردم که از این بیمارستان برم چون چیزای خوبی در موردش نشنیده بودم اما دکتر گفت که آمپول فشارو زدیم الان ۳۸ هفته‌ای و بچه کامله باید زایمان کنی تا اون زمان دو تا آمپول فشار به من زده بودن ولی من هیچ دردی نداشتم
مامان علی 💙 مامان علی 💙 ۴ ماهگی
تجربه زایمان من
زایمان من سزارین بود و دکترم تاریخ ۲۳شهریور رو برام تعیین کرده بود
یکشنبه ۱۸ شهریور آخرین ویزیتم بود البته نامع سزارین رو از قبل گرفته بودم
دیگه رفتم مطب دکتر تا آخرین ویزیت رو انجام بدم دکترم گفت که ساعت ۱۰ جمعه بیست و سوم شهریور بیمارستان باشم خودشم ساعت دوازده میاد ولی احیانا اگر علایم زایمانم زودتر اومد برم بیمارستان
من تقریباً ۱۰ شب از مطب دکتر رسیدم خونه و بعد از خوردن شام و .. سرویس بهداشتی رفتم دیدم که یه لک کوچیک صورتی کم رنگ روی لباس زیرمه از سرویس اومدم بیرون به مامانم و بقیه خانواده گفتم پاشیم بریم بیمارستان
مامانم به دکتر پیام زنگ زد و شرح حال داد و ایشون گفتن که برو بیمارستان
دیگه یه حموم هول هولی کردم و با بند و یساط رفتیم بیمارستان
رفتیم بلوک زایمان بیمارستان گاندی که فقط همسر رو راه میدادن ازم nst گرفتن معاینه کردن و گفتن که دهانه رحمت باز نشده ولی انقباض داری و به دکترم زنگ زدن دکترم گفت که بستری بشم تا فردا صبح بیان برای عمل
ولی نمیدونم چرا من و همسرم یه مقدار دودل شدیم وفکر کردیم که مشکلی پیش نمیاد و گفتیم با رضایت شخصی برمیگردیم خونه خلاصه با اینکه لباسمم عوض کرده بودم برگشتیم خونه تا فردا ۷صبح که بیام بیمارستان
خلاصه تا خود صبح خوابم نبرد تازه خوابم برده بود که توی خواب ساعت پنج و نیم صبح کیسه آبم پاره شد همه رو از خواب بیدار کردم با اون وضعیت آرایش کردم و رفتیم به سمت بیمارستان و همزمان با پاره شدن کیسه آبم دردهامم شروع شد دوباره رفتم بلوک زایمان nst وصل کردن معاینه کردن با اینکه من سزارین بودم از ساعت 5تا 10صبح درد کشیدم تا دکترم اومد 🥴
دیگه خیلی طولانی شد بقیه اش رو توی تاپیک بعد مینویسم 🌼
مامان فرهان مامان فرهان ۲ ماهگی
سلام مامانا من بعد یک هفته تازه وقت کردم بیام از تجربه زایمانم بگم،من روز ۴ شنبه ۹ آبان ساعت ۶ صبح بدون درد و ۴۰ هفته کامل رفتم بیمارستان موسی بن جعفر برای بستری،تا کارای تشکیل پرونده رو انجام دادیم ساعت تقریبا ۸ بود که زایشگاه بستری شدم ماما معاینه کرد و زنگ زد به دکترم شرح حال داد ازش پرسیدم وضعیتم چجوریه که گفت باز نیستی بهم قرص زیر زبونی داد ولی دردام شروع نشد هر نیم ساعت یبار هم معاینه می‌کرد که ببینه فرقی کردم یا نه آخرش تو نوار قلب بچم ی مشکلی پیش اومد که زنگ زد به دکترم اونم انگار گفته بود کیسه ابشو پاره کن ببین بچه مدفوع کرده یا نه این بخشش واقعا وحشتناک بود خیلی درد کشیدم تا پاره شد جیغ میزدم و گریه میکردم کیسه آبم که پاره شد آب سبز ازم اومد ماما گفت بچه مدفوع کرده آماده کنین برای سزارین اورژانسی سریع زنگ زد به دکترم گفت و دکتر گفت تا ۱ ساعت دیگه خودمو میرسونم تو این فاصله کیسه آبم پاره شده بود انقباضات شروع شده بود همینجوری درد کشیدم تا دکتر رسیدم و رفتم عمل و با بیهوشی سز شدم🙃🙂
مامان ایلیا🩵 مامان ایلیا🩵 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
خب دوستان اومدم براتون تعریف کنم
من چون بچم خونرسانیش کم شده بود .شنبه اول دی بستری شدم ساعت ۱۱ظهر .دیگه اومدن برام سرم فشار وصل کردن. خیلی درد کمی داشتم دیگه سرم رو قطع کردن دو ساعت بهم استراحت دادن تا ساعت ۵ونیم .دکترم اومد معاینه کرد گفت باید شیاف بزاریم برات تا دردم شروع بشه. دیگه اومدن شیاف گذاشتن از ساعت ۷شب بود دردام شروع شد میگرفت درد و ول میداد. ۵دقیقه ای یک بار بود معاینمم که میکردن ۱.۵بودم همش . تا اینکه داشتم قدم میزدم ساعت ۸و۲۰دقیقه بود یهویی یه چیزی گف تق😐کیسه ابم پاره شد واااای خدا تازه از اون موقع بود که دردام زیاد شد .یعنی اون زمانی که دردم‌ میگرفت خیلیییی دردناک بود. چند دقیقه ای که درد ول میکرد فکر میکردم خوب شدم که یهو دوباره درد میومد. خلاصه اینکه خیلییی درد کشیدم تا ساعت ۱۱شب شده بودم سه سانت. نا امید بودم کلا .جیغ میزدم .گریه میکردم . میگفتم منو بفرستین سزارین غلط کردم.😑بس که درد داشتم و معاینه کردناشون دردناک بود . اپیدورال هم از ۴سانت میزدن. ولی من بس بی قراری کردم زنگ زدن به دکترم .دکترم گفت براش اپیدورال بزنین با همون سه سانت. دیگه من انقد اذیت بووودم هی میپرسیدم کی میرسه دکتر بیهوشیییی به سختی تحمل کردم . البته یک ساعت شد تا دکتر اومد و من تو این یک ساعت شدم ۴سانت .بلاخره دکتر اومد ساعت ۱۲و۲۰دقیقه بود. سوزن اپیدورال رو وصل کرد تو کمرم .یه سوزش کمی داشت موقع وصل کردنش بعدشم دیگه عادی بود. خلاصه سوزن رو که زد و بی دردی رو تزریق کرد. وااای عالییییی بود یهویییییی همه دردام تموم شدن باورم نمیشد خیلی خوب بود برای من که آستانه تحمل دردم پایین بود.
بقیشو تاپیک بعد میگم
مامان امیرعلی خان مامان امیرعلی خان ۷ ماهگی
تجربه ی زایمان طبیعی آوردم براتون
دیروز این موقع بود کیسه ی آبم ترکید اول که خوابیده بودم به شکل قطره ای خارج میشد سرپا که دم کلی آب ازم رفت و شلوارم کاملا خیس شد هیچی دیگه یه دوش گرفتم با همسرم رفتیم بیمارستان .اومدیم تریاژ مامایی چک کردن دیدن بله کیسه ی آب بوده و ترکیده خلاصه به دستور پزشک بستری کردم دو سه ساعت همینطوری گذشت و من یه فینگر بودم فارغ از هر دردی .دیدین هیچ پیشرفتی حاصل نشد اومدن آمپول فشار رو داخل سرم ریختن ولی بازم افاقه نکرد از صبح ساعت ۸ تا تقریبا ۱ ظهر به زور ۲ فینگر بودم که میگفتم غلط کردم منو ببرید سزارین دردها هم یکسره نیست نگران نباشید بین هر درد معمولا پنج دقیقه اینا فاصله هست شما در این حین میتونید استراحت کنید .اومدن نوار قلب گذاشتن و دوز آمپول فشار رو زیاد کردن اینبار نتیجه داد و تا ۴ و ۵ سانت پیشرفت کردم دردش مثل پریودی هست که شدیده و میگره و ول میکنه من کمردرد آنچنانی نداشتم .وقتی ۵ سانت شد اومدن بردن اتاق زایمان پمپ ضد درد زدن که کلیدش دست خودم بود وقتی درد داشتم میزدم وای چقدر حس خوبی بود همه ی دردهای یه جا محو شد از ساعت ۷ عصر تا تقریبا ۸ و نیم با پمپ درد هیچ دردی احساس نمیکردم خیلیییی خوب بود فقط خوابیدم بعدش که ۱۰ سانت شدم دکتر اومد بالا سرم و پمپ درد رو قطع کردن دیگه دردهای مثل پریودی نداشتم درد هاش شبیه مدفوع کردن بود دکتر آوند و به من گفتن فولی هر موقع احساس مدفوع داشتی زور بزن این مرحله سخت بود چند باری زور زدم نشد که بالاخره پسری به دنیا اومد و اونو گذاشتن رو سینم یه ساعت بمونه ۲۰:۴۵ دقیقه به دنیا اومد همون لحظه احساس تخلیه و راحتی داشتم که بخیه زدن شروع شد خود رابه هم خیلی درد داشت بعد ۲ ساعت هم آوردن بخش
مامان ماهورا کوچولو💗 مامان ماهورا کوچولو💗 ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت 2

صبح بیدار شدم برم سونو و دیدم خونریزی هنوز هست که یهو کیسه ابم پاره شد
به طور کامل نه ولی دقیقا مثل ادرار بود و بی اختیار با راه رفتن میریخت
سریع خودمو رسوندم بیمارستان و .
گفتن بله کیسه ابه و یک سانتی و بستری باید بشی تحت نظر باشی
ساعت 1 ظهر بستری شدم و ساعت 3 درد هام شروع شد و ساعت 4 بهم قرص زیر زبونی دادن و دردا بیشتر شد ساعت 5امپول فشار رو شروع کردن و من ساعت 6شدم 3سانت
شروع کردم ورزش کردن و دردهام غیر قابل تحمل بود درخواست اپیدورال کردم که تا دکتر از اتاق عمل اومد و برام تزریق کرد شده بود ساعت 10 نیم و 5سانت بودم
و تونستم نیم ساعت بخوابم ساعت 11 دردام به اوج رسید و ماما اومد گفت 8سانتی حالت سجده شو
دیگه منم انجام دادم که یهو احساس مدفوع و زور شدید داشتم که چک کرد گفت دیگه زور نده و همه با تعجب و شوک دور من جمع شدن و منو بردن اتاق زایمان به محضی که خابوندنم روی تخت دیگه نمیتونستم نفس بکشم و میگفتم خدایا غلط کردم
سه تا زور به تایم 10ثانیه دادم و زور سوم بچه رو در اورد گذاشت روی شکمم و ساعت تولد دخترم شد 23:20دقیقه