۱۲ پاسخ

من تا الان یا حونه مامانم بودم یا مادرشوهرم

نترس خدا همچین توانشو میده ک خودت هنگ میکنی منی ک شب آخر گریه میکردم تو سوالام هس برو بخون داشتم سکته میکردم ولی اصلا سخت نبود ۱۰روز بدون مامانم تنهاااا حتی شوهرم کمک نکرد تونستم

انقد خوبع خونه خود ادم من بچم یمدت دستگاه موند شهر خودمون بودم خونم سه ساعت راهه. بعد 20روز رفتم خونم فک میکردم نمیتونم اما ادم دست تنها میشه فکرش خوب کار میکنه میدونه چیکار کنه چیکار نکنه دور و ور ادم شلوغ باشه گیج میشه بعضی وقتا .حتی با شوهرم حموم هم کردیم. بچرو هفته اول

مادرشوهرت اگه هست نگرانی نداری که دیگه باید مستقل بشی

منم خیلی میترسم تنها شم

از‌ یک‌‌ماهگی.منم فکر میکردم از پسش برنمیام اما خیلی خوب بود.طوری که دوس دارم همش با پسرم تنها باشم.راحت باهاش بازی میکنم حرف میزنم…تنها باشی هم برا خودت خوبه هم بچه.

من ۲۲ روز خونه مامانم موندم بعذش دیگه اومدم خونم از پسش برمیایی نگران نباش

ببین اصلاً سخت نیست
اصلاً ،باور کن
انقدر حال روحیت و جسمیت خونه خودت بهتر میشه که تعجب میکنی ،
واسه من ک عالی بود اومدم خونه خودم،
انقدر روانم آروم شد ،نصف مشکلات تو ذهنم درجا برطرف شد،

تا هفت روز 😕 آخرش که چی بلاخره که باید تنها بشی هر چی زودتر بهتر تازه داری میگی مادر شوهرت هم هواتو داره دیگه

اولش فکر میکنی نمیشه من خودم حتی از فکر و خیال شبش تب کردم
ولی چند روز اول سخته بعد دیگه قلق کارای بچه دست خودت میاد راحت میشی

هیجا خونه خود آدم نمیشه سعی کن آمادگی شو داشتی زودتر برو تا هم خودت قلق بچه بیاد دستت هم از زندگی و بچه داری عقب نمونی

من ک جمعه بیست روزم میشه میخوام برم خونه خودم دیگ

سوال های مرتبط