۷ پاسخ

به نام خدا یکسره راهش میبرم 😐😐 نه ناهار میتونم بخورم نه شام نه زندگی دارم نه چیزی از زندگی میفهمم

منم گرفتارم
رو زمین فقط تا وقتی من کنارشم و باهاش حرف میزنم میمونه ولی تا میرم به کارام برسم نق نق میکنه نرم پیشش دیگه جیغ و گریه که بعدش اصلا ساکت نمیشه و شیرم نمیخوره😑😑😑

هر جا کار داشته باشم تو اتاق پذیرایی آشپزخانه با خودم میبرم مدام باهاش حرف میزنم شعر میخونم شکلک درمیارم بخنده و همزمان کارام و انجام میدم . این وسط مسطا هر ده دقیقه بغلش میکنم خیالش راحت بشه آرامش بگیره بعضی وقتا خوابش هم میبره خخخخ

اخ حرف دل من زدی
من میزارمش تو کریر به دسته اش اویز جغجغه ای وصل میکنم دو دق بیشتر بازی نمیکنه
گاهی هم میزارم تو تشک بازی
ولی کلا میگه بشینید با من حرف بزنید و بازی کنید از زندگی افتادیم بخدا 😄😄

اخه وقتی سه چهار ماهست شاید یکم سخت باشه ولی وقتی پنج ماه اینا میشه با این اسباب بازی هایی که صدا داره بازی میکنه تو تشک بازی بازی میکنه یاد میگیرع میچرخه به رنگا نگاه میکنه دختر من که عاشق گلای قالی

به نام خدا
😁پسرمنم نه تو تشک بازی میمونه نه تو تاپ فقط میگه منو بغل کن بزارمش زمین گریه میکنه
دردامون یکیه خواهر

میگذارم خودش بازی کنه. بیدار که میشه بلافاصله بالای سرش نمیرم. توی تشک بازی میگذارم به حال خودش باشه

سوال های مرتبط