۴ پاسخ

از بابای تو

بهترین راه اینه
باهاش بازی کنه
ولی اصلا اصلا اصلا باش زور نگین برو باباجون رو ببوس
برو بغلی
پسر منم از بابام میترسه اصلا بغلش نمیره ولی من کاریش ندارم
پدر من سفید سر و ریشش حس میکنم از اون میترسه

شاید گذاستی پیش پدربزگش اذیتش کرده باشه نمبدونم احتمالا از اون ترسیده کابوس میبینه

ترسشو بریز

سوال های مرتبط

مامان آرتا😍🥰 مامان آرتا😍🥰 ۲ سالگی
سلام مامانا امیدوارم روز خوبی رو شروع کرده باشید خوشگلا🌹 میگم من از ۸ ماهگی اتاق آرتا رو جدا کردم درسته خواب خوبی نداشت بخاطر رفلاکس چندبار میرفتم بالا سرش ولی تو اسفند بهتر شد شاید سه بار بیدار میشد آب میخواست، از سال جدید که یه ۲۰ روزی رفتیم مسافرت و پسرم پیش خودم خوابید فکر میکنم عادت کرده بعد از دو ساعت که میزارم رو تختش هر نیم ساعت بیدار میشه با داد و بیداد من یا باباشو صدا میکنه میرسیم پیشش کنار تختش میشینیم تا بخوابه وقتی خوابش عمیق مشد میریم اتاق خودمون دوباره نیم ساعت دیگه بیدار میشه جیغ و داد میکنه،، الان دو روز همسرم بیمار شده من تو اتاق پسرم میخوام تا صبح میخوابه بیدار نمی‌شه شایدم بیدار میشه میبینه من کنارشم میخوابه،، بنظرتون چیکار کنم که آسیب نبینه احساس میکنم ترس از جدایی پیدا کرده، شماره مشاور کودک یا آدرس مشاوره کودک تو کرج دارید که کارش خوب باشه بتونم مشکل رو بگم تا پسدم با کمترین آسیب این دوره رو رد کنه؟؟؟ ممنون میشم اگه خودتون هم تجربه ای دارید در اختیارم بزاربد🌹
مامان رایان مامان رایان ۲ سالگی
دوستان یه سوال می خوام بپرسم ولی اگر کسی بارداره نخونه شاید باعث بشه بترسه.
پسرم معمولا می رفت تو اتاق خودش در رو می بست (برق اتاقشم همیشه روشنه) بعد نق می زد که بیا در رو باز کن زود می رفتم در رو باز می کردم و همه چیز اوکی بود. تازگیا چند روزیه می ره تو اتاق در رو می بنده و صداش درنمیاد اگر برم پشت در صداش کنم آروم شروع می کنه جیغ زدن وحشتناک و کوبیدن خودش به در. چون پشت در هست نمی تونم کامل در رو باز کنم فقط دستگیره رو می کشم پایین و همون اندازه که در خودش باز می شه دیگه دست نمی زنم ولی در محکم دوباره بسته می شه. اصلا نمی بینم خود پسرم این کار رو می کنه یا نه ولی اون همچنان جیغ می زنه و گریه می کنه و می زنه به در. چندین بار این باز و بسته شدن در و جیغای پسرم و کوبیده شدناش به در ادامه پیدا می کنه تا بالاخره آخرش دیگه یه بار که در رو باز می کنم خودش در رو تا آخر باز می کنه‌. درحالی که به شدت گریه می کنه و ترسیده خودش رو میندازه تو بغلم. درحدی که تا یک ربع هق می زنه و از بغلم پایین نمیاد. به نظرتون طبیعیه؟ برای شما تا حالا پیش اومده؟