الان یاد پارسال افتادم
تو بیمارستان بعد زایمان نخوابیدم اون شب
فرداش هم که رفتیم خونه تو برگه های بیمارستان دیدم دکتر سونو نوشته برای کلیه دخترم تا صبحش از استرس پلک رو هم نذاشتم فقط بلند بلند گریه میکردم که چرا بچم دو روزه جیش نکرده 😓نگو بنده خدا بخاطر مسکن هایی که به من تزریق میشد فقط میخوابیده و چهار پنج ساعت یبار شیر میخورد و وقتی هر دوساعت به زور بیدار کردم شیر دادم و سونو رفت فهمیدیم از کم ابی جیش نمیکرده
خلاصه شب سوم بعد زایمان هم رسید و من هنوز نخوابیده بودم و از شدت فشار بی خوابی احساس ضعف داشتم و نمیتونستم سرمو نگه دارم میفتاد
زنگ زدن اورژانس اومد و خلاصه همه چیو چک کرد گفت هیچیش نیس هر کاری کردیم یه ارامبخش نزد من بخوابم 😢شلید باورتون نشه چهار صبحش از شدت خستگی قش کردم و یه نیم ساعت بعد دوباره پا شدم نمیتونستم بخوابم😓و نمیتونستمم بیدار بمونم آخرش شوهرم منو بغل کرد تا تونستم بخوابم یکم🥱
چقدر روزهای اول استرس های بیخودی داشتم چقدر گریه و بیخوابی و بیحالی کشیدم
چقدر مادر شدن با سختی همراهه
ولی خداروشکر که گذشت

۸ پاسخ

واقعا درکت میکنم خیلی سخته 🥲 منم مامانم پیشم نبود بی تجربه بودم مادر شوهرم طعنه کنایه میزد.....چه روزایی گذروندم

بله اولاش خیلی سخته مخصوصا اگه کمک نداشته باشی

چقدر منی فقط من ۱۰ روز اول اصلا خونه نیومدم دخترم بستری بود بازم خداروشکر که به سلامتی گذشت

خداروشکر که گذشته و دخترت و خودت سالم کنار همید عزیزم😍🥺

ان شاءالله از ازاين به بعد همش روزاي خوشي در كنار نورا بگذروني

منم بعد از زایمان نخوابیدم فرداش هم برگشتیم خونه نخوابیدم شبم خواهر شوهر جاریم بچمو بردن پیش خودشون تو پذیرایی من اتاق خوابیدم، شد روز سوم و مامانم اومد تا روز دهم پیشم بعد از اینکه بخیه هامو کشیدم ما رفتیم خونه مامانم و ما تا چهار ماهگی بچم خونه مامانم بودیم، بعدش ک اومدم خونه اینجوری بود ک دوازده شب میومدیم خونمون بعد من هشت صبح شوهرم میرسوند خونه مامانم تا دوازده شب دوباره میومدیم خونه، اینجوریم دو ماه گذشت بعد دیگه عادت کردم،این از قضیه نگهداری بچه
بعد در مورد درد باید بگم اونجایی هست ک بخیه زدن دو انگشت بالاترش دو طرف شکمم چهار روز بعد از زایمان یدفعه سوزش احساس کردم ببین در حد مرگ درد داشت یعنی دراز میکشیدم دیگه نمیتونستم بلند بشم از درد انگار چاقو میزدن و میسوخت مثلا لباس زیرم ک بهش میخورد میسوخت، از درد زیاد رفتم سونو دادم گفت یخورده خون زیره پوستت مونده ک خودش کم کم میره بعد از چند روز خوب شدم ولییییی واقعا مردم و زنده شدم از درد

۳_خلاصه تا خود شب عید من درگیر بیمارستان و دکتر و ازمایش و سونو بودم که دقیقا ده روز مونده به عید با ال دی خونریزیم قطع شد و مشخص شد بقایا نبوده و کیست داشتم و ضخامت😮‍💨
یعنی یاد پارسال میفتم تن و بدنم میلرزه ....
انقدر فشار جسمی و روحی روم زیاد بود که هنوزم حالت های افسردگیم هست
ولی خدایا شکرت که اون روزها گذشت
روزهای پر ماجرای منو دخترم ❤️

بعد از اون روز مدام استرس بچه داری داشتم و اگه مامانم یکساعت میرفت بیرون دست و پام میلرزید خلاصه بعد ۲۵روز که مامانم موند خونه ام حالا دیگه نوبت من شد برم خونشون و تا دو ماهگی دخترم موندم اونجا جرات نمیکردم برگردم خونمون میترسیدم با بچه تنها باشم و هربار شوهرم میگفت جمع کن بیام دنبالت از استرس زیاد مریض میشدم ....خلاصه کخ دوماهگی دخترم دوباره با مامامم برگشتم خونمون و حالا نوبت واکسن دخترم بود و استرس واکسنشو داشتم از شدت استرس که بلایی سرش نیاد حالم بد میشد اونم گذشت و مادرم میخواست برگرده خونه اش که یهو افتادم خونریزی شدید 😓سونو اشتبله تشخیص داد که بقایا مونده و همه دکترها گفتن برو کورتاژ دکتر خودم قبول نمیکرد چ میگفت امکان نداره هیچ پزشکی هم قبول نمیکرد میگفت برو پیش دکتر خودت

سوال های مرتبط

مامان امیرعلی کوچولو مامان امیرعلی کوچولو ۱۷ ماهگی
چون همگی پرسیدید چجوری دارم شیر شبشو قطع میکنم
مامانا صبوری میخواد فقط
پسر من خیییلی وابسته بود به سینه ینی هر یکساعت اینا بیدار می‌شد باید شیرش میدادم شیرم نمی‌خورد صرفاجهت عادت
دیدم بد کاریه نه من میتونم راحت بخوابم نه اون دندوناشم خراب میشه صبحانه هم درست نمیخوره پس باید قطع کنم
شب اول خیلی سخت بود شام سیرش کردم بعدم آب و شیرش دادم تکمیل بعد خوابوندمش بدون شیر قصه گفتم و اینا خوابید
نیم ساعت بعد بیدار که شد راهش بردم گریه کرد نکونش دادم بازم کیه میکرد شیشو اب کردم بهش یکم آب دادم آروم شد اینقدر نوازشش کردم بویش کردم بچه ها بیشتر از هر موقع نیاز به محبتتون دارن
هیچی دیگه خوابید بار دوم یک ساعت بعد بازم همینطوری راهش بردم رو پام تو تابش خوابید تا ساعت ۶ مقاومت کردم و همینطوری گذشت
شب دوم بهتر بود بیدار می‌شد یه دور راهش میبردم می‌خوابید
شب سوم که بیدار شد تا به پشتش میزدم یا بغلش میکردم می‌خوابید ساعتای ۴صبح فکر کردم گشنش باشه شیر ماجان تپ شیشه ریختم دادم خورد خیلی راحت خوابید تا ۷ صبح
میتونید از این روش هم استفاده کنید گاهی وقتا نه اینکه عادت باز به شیشه کنه
فقط برای همین چند شب که قطع بشه شیر شب
امشبم که شب چهارمه ۱۲ نیم خوابید الان بیدار شد ساعت ۲ درضورتی که امیرعلی هم نیم ساعت یا یکساعت بیدار میشده الآنم که بیدار شد تا بلند شدم راهش ببرم خوابید گذاشتم سر جاش
شیر هم براش آماده کردم که ساعتای ۶ صبح بهش بدم بخوره