پارت دو ❌⭕⚕️
از شانس خوبم ماما همراهی ک گرفته بودم اون روز تو بیمارستان بالاسر ی خانوم دیگ بود و تا منو دید گف امشب زایمان نمیکنی چون ی سانتی و برا یه سانت سریع امپول فشار نمیزنن فعلا قرص واژینال یا زیر زبانی میزارن برات تا ببینن چقد پیشرفت میکنی بعدش امپول فشار میزنن پس تا میتونی استراحت کن تا شب یا دم صب ک شدی چن سانت بتونی و جون داشته باشی واسه ورزشایی ک بت میدم،گف من میرم تا چهار سانت شدی میام ایشالا توام تا شب استراحت کن چون فعلا برات امپول فشار نمیزنن و حالا فقط قرص واژینال یا زیرزبانی میزارن،اگ پیشرفت نکردی اونموقع امپول فشار میزنن،خدافظی کردیمو اون رفتو من موندم تو اتاق لیبر تنها با کلی استرس و فکرو خیال تا اینک همون لحظه مامای بخش اومد معاینه کرد گف دو سانتی،باید پاشی ورزش کنی نباید استراحت کنی،همون لحظه اوردن امپول فشار زدن تو سرومم و دیگ‌قرص واژینال یا زیر زبانی نزاشتن چون دیگ دو سانت بودم،،ساعت دوازده و نیم بود ک امپولو زدن تو سرومم خلاصه پاشدم یکم اسکات زدمو رو توپ پریدم و ورزشایی ک ماماهمرام قبلا بم گفته بود انجام دادم

۰ پاسخ

سوال های مرتبط

مامان دیانا🫀! مامان دیانا🫀! روزهای ابتدایی تولد
#تجربه زایمان طبیعی
پارت 4
خب صبح ک شد صبر کردم مامانم بیدار شع ک بش بگم درد دارم اما قابل تحملن
هررر چی صبر کردم بیدار نشد آبجی کوچیکم خابیده بود گفتم برو ب مامان بگو ک بیاد اینا...
رف صداش زد اومد گف الن درد داری گفتم اره خب درد دارن گف نه تو درد ندیدی واس همی فک میکنی اینا دردای زایمانن
خب خلاصه ک گف باشه بریم بیمارستان مطمئن‌ شیم
باز ت راه بم گف اگ دردای زایماتت بودن اینجوری نمی‌نشستی و اینا منظورش این بود ک دردات کمه باور نمیکرد
خب رسیدیم بیمارستان رفتم داخل گفتم درد دارم گف بخاب رو تخت معاینت کنم منم تا خاستم بخابم ی نفر اومد ک جیغ میزد چون همه تختای زایشگاه پر بودن ب من گف اول بزا اینو معاینه کنم ک درداش بیشتره منم گفتم باشه معاینش کرد 5 سانت بود
منو معاینه کرد 7 سانت بودم تعجب کرد گف نه ب اون با اون جیغ زدناش ک 5 سانت بود ن ب تو ک 7 سانتی و آرومی من باورم نمیشد ک 7 سانت باشم همش ب ماما نیگفتم ینی واقعا 7 سانتم؟؟ گف اره 7 سانتی
خلاصه آنژوکت وصل کردن گف بریم رو تخت زایمان رفتیم
هم اتاقیم ی دختر دیگ بود درد داشت اونم 6 سانت بود ولی هنش جیغ و داد😐🙂منم استرس گرفتم ولی همش سوره میخوندم آیت الکرسی میخوندم ک راحت زایمان کنم ماما اومد امپول فشار زد گف بهتر زود 10 سانت میشی
مامان رادمهر مامان رادمهر ۱ ماهگی
پارت چهارم
شوهرم ک این حرف و شنید با عصبانیت سرشون داد کشید و شروع کردن ب بحث، منم استرس گرفتم همون جا یهو کل کیسه آب خالی شد، با گریه میگفتم ببخشید فقط بحث نکنید من حالم خوب نیس، حراست اومد و بعدش ديگه نفهمیدم چی شد دکتر اومد معاینه کرد گف ۳ سانت شدی منو بردن اتاق زایمان
تو اتاق زایمان دستگاه ک بهم وصل کردن گفتن چقدر دردا شدیده، فشارم بالا بود، در صورتی ک تو بارداری همیشه زیر ۱۱ بود، نمیدونم فشار بالا از ترس بود یا چی...
خلاصه ساعت ۵ بود ک رفتم اتاق زایمان تا ساعت ۸ درد کشیدم تا فول شدم، ولی تونستم بدون جیغ کشیدن و با کنترل تنفسم دردا رو پشت سر بزارم، خیلی سخت بود ولی شدنی بود، خیلی از خودم راضی بودم، هر دکتر و پرستاری میومد میگفت چطوری داری تحمل میکنی و صدات درنمیاد...مظلوم و تنها درد میکشیدم هیچ کس تو اتاق نبود فقط هی میرفتن و میومدن، هر کسی ی دستی اون داخل میکشید ببینه چند سانت شده😒 ولی انقدر دردام شدید بود ک معاینه تحریکیشون برام شبیه قلقلک شده بود
وقتی ۸ سانت شدم گفتم میشه برام اپیدورال بزنید، گفتن وقتی فول شدی میزنیم تا راحت زایمان کنی..گفتم باشه خلاصه تا ساعت ۸ طول کشید با تزریق امپول فشار تا من فول شدم، متخصص بیهوشی اومد گف مسئول اپیدورال نیس من اسپاینال میزنم😐 منم فقط میخاستم دردام کمتر شه زودتر بچمو ببینم گفتم باشه دیگه
مامان فسقلی🧡 مامان فسقلی🧡 ۷ ماهگی
نوار قلب گرفتم گف خوب نیس مستقیم برو زایشگاه . ساعت ۱۰ شب بستری شدم تا ۵ صبح انقباض های پراکنده داشتم ک اصلا درد محسوب نمیشد فقط صدای جیغ و داددبقیه شنیدم و روحیمو باختم
ساعت شیش صبح اومدن آمپول فشار زدن با دوز کم بعددیکی دو ساعت زیادش کردن ک من از ۳ سانت یهو شدم ۷ سانت بعدم گف ۱۰ سانتی فول شدی دکترمم اومد. دو تا ماما اومدن پاهامو توی شکمم فشار میدادن وقتی انقباض داشتم میگفتن زور بزن
منم با تمام توان زور میزدم ولی هی میگفتن خوب زور نمیزنی خلاصه ۲۰ دقیقه ای گذشت ک گفتن سر بچه دیده میشه تلاش کن یکم دیگه
حدودا سرش نصفه بیرون بود دکتر برش هم داده بود
دیگه هرکار کردن نیومد بیرون سریع دستگاه وکیوم آوردن دو سه بار انداختن بازم تکون نخورد
دو تا مامای هیکلی اومدن بالا سرم تمام وزنشون رو مینداختن روی بالای شکمم و با آرنج زور میزدن بچه بیاد بیرون ولی اصلا دیگه پیشرفت نکردم
یهو ضربان قلب بچه رسید به ۵۰
دکترم دیگه معطل نکرد سر بچه رو تا ته داد داخل و گف سریع ببرید اتاق عمل