وای من فوبیا اون لحظه رو دارم تنها اونطرف پرده بودی یا کسی کنارت اومد چرا از کمر بیهوشی حالت تهوع میاره آخه چه وضعی
دردش زیاد بود ؟ یا با شیاف ها اروم بودی
ماساژ رحمی نداشتی؟
مرسی عزیزم از توضیحت❤️قدم نورسیده مبارک
بسلامتی عزیزم
بیمارستان دولتی بودی یا خصوصی؟
شروع کرده بودن شکمم تکون میخورد و فشاراشون رو متوجه میشدم اما دردی نبود ساعت ۱۰ و ۳ دقیقه وارد اتاق شده بودم و ساعت ۱۰ و بیست دقیقه دخترکم دنیا اومد بعد بخیه زدن و بردنم ریکاوری تقریبا یک نیم ساعت ۴۰ دقیقه اونجا بودم خواستم برام پمپ درد بذارن که دکتر بیهوشی منصرفم کرد گفت اگه بخوای میذاریم اما رو شیرت اثر میذاره و بچتو گیج میکنه و کلی عوارض دیگه گفتم باشه نمیخواد خلاصه بردنم داخل اتاقم تا یکی دو ساعت بی حس بودم کم کم درد کم زیر شکمم حس میکردم اما پاهام بی حس بود یکم که گذشت دیدم پاهام میتونم تکون بدم و دو تا شیاف گذاشتن برام حق خوردن چیزی رو نداشتم تا ساعت ۸ که اومدن سوند رو کشیدن که باز دردی نداشت و گفتن باید کم کم بیای پایین راه بری آدل یکم رو تخت بشین پاهات آویزون کن حقیقتا خیلی سخت بود برا بار اول با وجود شیاف اما عرق به کل بدنم نشسته بود از درد تو طول دو روز بستری شاید ۱۰ تا شیاف استفاده کرده بودم روز سوم و چهارم هم یکم درد بود که روزی یدونه شیاف گذاشتم روز سوم رفتم حمام که یکم از درد بخیه ها کمتر شد
الانم چون هنوز بخیه هام نکشیدم ده روز نشده یکمی درد هس اما قابل تحمله
اینم از تجربه من از سزارین
تو ریکاوری اینا یادم بود که نباید سرم و تکون بدم و زیاد حرف بزنم که بعدش عوارض بیهوشی سراغم نیاد اما متاسفانه خیلی مراعات نکردم
بعدشم سوند رو وصل کردن که دردی نفهمیدم پارچه جلوم زدن و همچنان پاهام تکون میدادم گفتم من هنوز بی حس نشدم که گفتن قرار نیس هنوز شروع کنیم فعلا میخوایم بتادین بزنیم و حسش میکردم.کم کم بدنم شروع کرد مور مور شدن و تو سرم حس سبکی میکردم و حس استفراغ داشتم گفتم من داره حالم بهم میخوره گفتن سرتو کج کن بالا بیار اشکال نداره سه باری عق زدم و تو سرمم یه آمپول زدن که حالم بهتر شد
ساعتای یه ربع به ده بود که باز صدام زدن عمل رد صندلی نشستم منتظر پرسیدن که طلا و فلز همراهم نباشه و منتظر بودم همینجور از جلوم پارچه های خونی و اینارو میبردن دیگه تا مرز سکته رفته بودم😂🤦♀️
دکترم اومدن گفت همراهم بیا وارد اتاق شدیم گفت شلوارتو در بیار رو تخت بشین خواستن سوند وصل کنن گفتم لطفا بعد بی حسی گفتن باشه از کمر بی حسی رو زدن که دفعه اول نقطه اشتباه زدن و دوباره یه سوزن دیگه فرو کردن
ساعت ۱۰ شب رفتم بیمارستان و دوباره اونجا بردنم برا سونو که بازم مطمئن بشن بریچه بعدشم بردن نوار قلب گرفتن و انژیوکت وصل کردن دیگه تا صبح خبری نبود که ساعتای ۶ اینا بود فک کنم اومدن یه سرم نمکی وصل کردن بهم
ساعتای ۸ و نیم بود اومدن صدا زدن برم اتاق عمل استرسم شدیددد بود رفتیم منتهی گفتن یه مریض اورژانسی اومده و دوباره برگشتم اتاقم
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.