۲۱ پاسخ

عزیزم درکت میکنم ولی اون روی قضیه رم ببین تا خدا رو داری توجه بقیه رو میخوای چیکار؟
ارتباطت رو با خدا قوی کن نمازاتو طولانی کن و باهاش حرف بزن ببین چقدر حالت فرق میکنه🥹🩵

والا من شکم اولمه تو دلیمم پسره خونه مادرشوهرم میشنم یعنی تو بگی یکبار در خونه منو‌ زد بگه احیانا کاری نداری من برات انجام بدم راه پله مشترک داریم تا همین دیروز من داشتم طی میکشیدم منم کلا عادت کردم

بشین با خدای خودت و بچت درد و دل کن
خیلی کیف میده الته حرفای خوب و امید به اینده خوب برای پسرت و خواهراش به من که کمک کرد
ان‌شاالله دلت شاد و لبت خندون بکنه این تو دلی💐

میفهممت....منم وضعم همینه دقیقا...بچه سوم و هنوز ختی از بارداری اولم تاالان کسی نازمو نخریده...

منم بچه سومه بازم دختره بدتر از شمام

کاش اهمیت ندن شوهر من که دعوا می‌کنه تو این وضعیتم میخواد بزنه نبات واسه زایمانم مامانم گرفته بود انداخت حیاط ..قانع نشد رفت با ماشین از روش رفت..واقعا متاسفم ..متاسفم که چنین انسانهایی وجود داره زمین به خودش هزار بار بد میگه متنفره که چنین انسانهایی روش راه میرن ..دلم شکست خیلیم شکست اما با خودم گفتم اون شخصیت خودشو. له کرد من فقط گفتم از اونا برندار مال زایمانمه باید اینجوری میکرد نبات دیگه خونه بود منظوری نداشتم که..گفتم فقط یه آه از قلب سوخته ام واست آرزو میکنم برو که خدا ازت برگرده همین،😭😭

من ک بچه اولمونه از مادرشوهرم اینا دوریم حتی ی زنگم نزدن تبریک بگن اصن از اول کنارمون نبودن بیچاره شوهرم غصه میخوره

من بعداز ۱۲سال نازایی حامله شدم
شوهرم و خونواده هامون هوام خیلی داشتن به خصوص شوهرم و مامان و بابام خدا عمرشون بده
داخل حاملگی آدم خیلی حساس میشه

چقدر سخته اینجوری.
باشوهرت درد و دل کن شاید درست شد

و اینکه توقع تون فقط باید از همسرتون باشه مه خانواده ی خودت و نه خانواده ی همسرت .

عزیزم فقط تو نیستی همه همینن منو همسرم هیچ مشکلی نداریم و برای بارداریم کلی خوش حال شد ولی مثل بارداری اول نیست دیگه .بعد یه کم از لحاظ کاری شلوغن دغدغه های مالی بیشتر شده انگار دیگه تو حال خودشون نیستن .خودت هوای خودت و تو دلی تو داشته باش تا همه چی درست بشه یا صحبت کن با همسرت

دقیقا من البته خانوادم ن حسابی خوشحالن ولی شوهرم ن بی احساس ولی فکرکنم باورش نشده هنوز

به نام خدا بچه اولمه شوهرم خیلییی مهربونه اون به کنار اما خانواده شوهر به عنشم نیست تازه با پیر اول خانواده هم ازدواج کردم نوه اولم هست پسرم

الهی بگردم خدا بزرگه تکیه کن ب خدا بقیع رو بی‌خیال خواهرم

عزیزم منم بچه اولمه
تو شهر دور و غریب
جز شوهرم هیچ کس نگفت بیا این ی لیوان آب با اینکه ویارم تقریبا بد بود

یعنی الان تو دلیت دختره ؟
منم شکم سومم هست فکر میکنن که دیگه عادت کردم نباید چیزی بگم ولی خودم خیلی آه و ناله میکنم و یه روزایی کار نمیکنم به شوهرم میگم درد دارم نمیتونم کار کنم اگر راضی نیست میرم پیش خدنوادم فقط میخورم و میخوابم

عزیزم تو خانواده خودت رو داری تشکیل میدی انتظارتو از خانواده ها کم کن و اصلا برات مهم نباشه، ،اما در مورد همسرت باید بتونی باهاش حرف بزنی و از حس و حالت بهش بگی...حالا که فک میکنی موقع زایمان تنهایی شوهرت رو در کنار خودت نگه دار

مثلا دوست داری چیکار کنن عزیزم؟

منم دومه و این دختره اولی پسره کلا اصلا انگار نه انگار حاملم خوانواده شوهر که چی بگم اصلا ملاحضه نمیکنن فقط خوانواده خودم نمیزارن کاری کنم بعد که بدنیا میاد میگن بچه ماست 😒

عزیزم به این چیزا فکرنکن
همسرتم مطمئن باش بخاطر مشغله کاریه واگرنه نمیشه که بچشو دوست نداشته باشه

عزیزم
خدا حفظشون کنه واست

سوال های مرتبط