زدم ب سیم آخر دیونه شدم روانی شدم مغزم از دست دادم
ن میزاره برم دست شویی ن حموم ن لباسی بشورم ن غذایی درست کنم هر کوفت و زهرماری باشه نمیزاره یکسر باید سینم تو دهنش باشه ن تو کالسکه ن خود اسباب بازی خود هیچی آروم نمیگیره فقط باید سینه تو دهنش و کنارش باشی و زندگی هم گندوش واقعا دیگه ب گو خوردن افتادم دیونم کرده ج وضعشه
شیر پاستوریزه بهش میدم سینما ول کنه نمیتونم حتا ب خودمم برسم ن ارایشگاهی میبرمش بیرون یکسر گریه و زاری میزارم کنار کسی همینطور
خدایا چ گناهی کردم این بچه اینطوری ب سرم میده الان همسر خسته و کوفته از راه میرسه غذا رو نصف نیمه ول کردم اومدن ب اغا پسر شیر بدم منم کنارش بخوابم ب معنای واقعی کصخول شدم

شیر خشک نمیخوره مگه

من پسرم شیر خشک میخوره سیر میشه ولی بازم همین داستانارو دارم
حسرت به دلم مونده یه بار بیدار شم روتختی مرتب کنم

شیر خشک نمیخوره؟ با لیوانی با قطره چکون بده ببین سیر میشه

توروخدا ناشکری نکن منم همه اینارو گفتم الان بچم مریض شده بدجور، ینی حاضرم بیست و چهاری بیدار باشم اذیتم کنه ولی مریض نباشه، خیلی بد مریضه

فقیره.خه وی نیه؟؟؟من لو جو رمواقعانه دا شربتی گیاهی بی بی سد ی په ددم دوای دخویت.اصلاصرری شی نیه.