۲ پاسخ

شربت دی سیکلومین بده یه قاشق

عرق نعناع بده برادلدردخوبه

سوال های مرتبط

مامان آقا نویان مامان آقا نویان ۲ سالگی
مامان جان دلم🍁 مامان جان دلم🍁 ۲ سالگی
مادرا تو رو خدا یکی بهم بگه چه غلطی باید بکنم😫
دخترم داره روز به روز بدتر می شه. همش بی حوصلست و یه بند نق می زنه فقط می خواد ۲۴ ساعته من باهاش بازی کنم و به من بچسبه. یه دستشویی نمی زاره برم یه دقیقه نمی زاره نفس بکشم قبلا با شوهرم و خانواده من بازی می کرد الان دیگه با هیشکی بازی نمی کنه جز من. مگر خانه بازی یا مهمونی که بچه بزرگ باشه با اونا بهتره. من دیگه خسته شدم از دستش بریدم. چند روز پیش برده بودمش خانه بازی پرسنلش برگشت بهم گفت تو زیادی به بچت احترام می زاری و هر چی می گه گوش می دی گفت فقط یه مادر دیدم مثل تو بودا باقیشون هیشکی مثل تو نیست😔 می گم نکنه راست گفته و من باید بیشتر بهش سخت بگیرم نکنه زیادی باهاش مدارا کردم و حرفشو گوش کردم اینجوری داره لوس می شه😭 از این به بعد باید جلوی خواسته هاش خیلی مقاومت کنم و بزارم گریه کنه تا خسته باشه تا یاد بگیره حرف گوش کنه؟ قبل خواب براش آهنگ می زارم تا خوابش ببره همش میگه اینو بزاراونو بزار الان هی پیله کرد آهنگو عوض کن منم دیگه اعصاب خورد شد گفتم نه فقط یه دونه حق انتخاب داشتی تموم شد دیگه همینو باید گوش کنی تا سری بعد ۴۰ دقیقه یک سره زر زد تا خسته شد خوابش برد. خوب کردم؟ دیگه همین مدل سخت گیر باشم ببینم چی می شه؟
مامان آقا نویان مامان آقا نویان ۲ سالگی
سلام. وقتتون بخیر مامانا. من نوزده اسفند شیشه شیر پسرمو کلا ازش گرفتم. یعنی از قبلش اول قبل خوابشو گرفتم. بعد شیر روزشو حذف کردم بعد چند روز نصفه شب که می خورد رو حذف کردم و بهش ندادم. بماند که چه ها کشبدم تو دو هفته اول از بس بی قراری کرد. تو اون یم هفته ای که شیر روزشو قطع کردم اصلا بهونه نگرفت. ولی وقتی شیر شبش قطع شد و دیگه شیشه بهش ندادم، خیلی زیاد بهونه گرفت. نصفه شبا دو سه ساعت بیدار می موندیم. تا شد عید و به خاطر دید و بازدیدها که دیر می خوابید بیدار شدن های نصفه شبش بهتر شد. اما در طی روز خیلی بهونه می گرفت. ولی اواخر عید بهتر سد. ولی هر وقت خسته یا گشنه بود گریه می کرد می گفت چرا شیشه بهم نمی دی. الان ده روزه به شدت به شدت لجباز و پرخاشگر شده. یه سره منو می زنه با دست با پا. گریه های شدید چند ساعته که هیچ جوره ساکت نمی شه. با آرامش با صبوری با همدلی. اصلا آروم نمی شه. قبلا حواسشو پزت می کردم بازی می کردم حل شدنی بود. الان تو این ده روز بریدیم. نفسمون بالا نمیاد از بس سر هر چیزی سر هر چیزی گریه های وحشتناک داریم. افسردگی گرفتم واقعا. نمی دونم چیکار کنم؟ از پقتی هم از شیشه گرفتمش خیلی با لب و لوچه و فک و دهنش ور می ره. فکشو میاره جلو. زبوتشو میاره بیرون‌. دندوناشو میاره جلو. حرف زدن و نصیحت بدترش کرده