امروز اولین تجربه پل طبیعت گردی لی‌لی خانم بود😍
لی‌لی عاشق بیرون رفتن و گردشه و همیشه آبجیش دوست داره همه‌جا با خودش ببرتش که دنیارو ببینه و با اینکه مادرشوهرم کلی اصرار میکنه که بچرو نبرین سرده کلی میپوشونیمش و ساک بزرگه‌ش به همراه ساک کوچیک همراهش که وسایل لازمه توش هست رو آماده میکنیم و میزنیم بیرون و گردش🥰
دلم نمیخواست تو سرما زیاد بیرون بریم اما آیلین خیلی تفریح آخر هفته رو دوست داره مخصوصا از وقتی خواهرش اومده خیلی از بیرون رفتن لذت میبره و همیشه کالسکه و آغوشی رو با خودمون میبریم و آیلین از شب قبل وسایل های لی‌لی رو خودش آماده میکنه و فرداش هم اصلا نمیذاره کسی بغل کنه خودش هم کالسکه رو هدایت میکنه و هم بغلش میکنه و بعدم اگه کسی بخواد کمکش کنه میگه نه من این بچرو خواستم که بهش قشنگی ‌های دنیا و شاد بودن در لحظه‌هارو نشون و یاد بدم و حالاهم نوبت منه که با خودم بگردونمش که خداهم ببینه توانایی حمل و حفاظت از هدیه قشنگشو دارم😍❤
امروز خیلی هوا سرد بود و یخ زدیم اما با این حال کلی خوش گذشت...
لی‌لی خانم رو کلی پوشوندیم پتوش رو هم بردیم خودمون هم لباس گرم پوشیدیم و دورهمی خیلی خوبی بود و کلی عکسای قشنگ تونستیم بگیریم🥹
منکه عاشق عشق بین این دو خواهر هستم که هرجایی دلشون میخواد باهم باشن و ۱۰۰ بارم برگردم عقب بازم این فاصله سنی رو انتخاب میکنم و الانم خیلی خیلی خوشحالم که دخترم مسئولیت پذیری رو خیلی خوب بلده😍
این مورد رو هم بگم که کالسکه و آغوشی اگر آدم گردشی هستین بدرد بخور ترین وسیله سیسمونی هست🤌🏻
بمونه یادگاری از
۱۴٠۳/۱٠/۲۸ ۴ ماه و ۲۲ روزگی لیلیان عزیزم💞
عکسارو پایین میذارم🩷

تصویر
۴۰ پاسخ

🩵🩵🩵

تصویر

🩷🩷🩷

تصویر

🩷🩷🩷

تصویر

سلفیشونو😍❤

تصویر

🩵🩵🩵

تصویر

ای جونم ماشالله بهشون عزیزم😍💋
چ شیرخشکی ب لیلیان میدی؟؟

مدل پستونک لیلیان چیه چقد قشنگه

آغوشی چه برندی گرفتی؟ تا چند ماه میشه استفاده کرد

فربونش بشم چه نازه🥺💋❤

ای جانم. چه عروسکایی😍🧿🥰 خدا جفتشون برات حفظشون کنه 😍

ای جانم عزیزم خدا حفظشون کنه

ای جانم دلم خوشگل خانم خدا حفظشون کنه😘

چه قشنگ ماشالا😍
اگه میشه میتونید یه عکس از کالسکه برام بفرستین و مدلش بگین ممنون

خدا خیلی عسله ای وروجک تپلی 😍😘

مارشملوووووی من ❤️🥹فرشته ناز مننننن لیان من عاشقتماااااااا

عه میشه بیرون ببری

من اصلا بیرون نمیبرم اخه سرددددده خیلی

منم تو هر هوایی پسرمو‌بیرون میبرم عاشق بیرون رفتنه وخیلی آرومه وقتی بیرون میریم

عزیزم خیلی قشنگن

چقدر خوبه ك ايلين جون از همين سن مادري كردن رو بلده
قطعا در اينده بچش رو بخوبي و با عشق ميتونه بزرگ كنه
اين نشون ميده چقدر شما و همسرتون با شخصيت و با عشق اين دخترو بزرگ كردين
هزار ماشالله ب هردوشون😍😍😍

ووش خدا
خدا براهم نگهشون داره خدا حفظشون قند عسلاتو منم خیلی دوست دارم فاصله سنی زیاد باشع ولی میدونی انقد بچه دوس دارم نمیتونم تحمل کنم 😂😂😁😁

عزیزم خدا حفظشون کنه

منم فاصله سنی بین بچه هام ۱۳ساله خیلی راضیم واقعادوقلوهام عاشق پسرم هستن خیلی دوسش دارن هواشو،دارن همه ی کاراشو،خودشون انجام میدن مثل پروانه دورش میگردن بارداری دوم من ناخواسته بود،ولی الان خیلی خوشحالم که خدا،این نعمت بزرگ وقشنگشو،بهمون داده،فاصله سنی شون خیلی زیاده اما خیلی دوست دارم که اینجوریه دخترام به همه چیزش،میرسن وعاشق داداششونن😘😍🥰

چقد دلم دختر خواست😅

عزیزم چجوری کالسکه رو میبری من هنوز نتونستم کالسکه رو ببرم بیرون

عزيزدلم هميشه كنارهم انقدر قشنگ بمونن😭🤍 احساساتي شدم، ❤️

این شیر خشک تپل میکنه منم بدم پسرم پسرم وزنش کمه

وزنش چقدر ببخشید

ای جانم خدا حفظشون کنه منم عاشق گردش و سفرم. کلا تو هوای سرد هم باشه میزنم بیرون لباس گرم میپوشونم و میبرم من پسرم ۴۰ روزش بود شب ساعت یک تا ۴صبح تو پاییز پارک پا جوجه کباب کردن و بزن برقص بودیم کلی حال داد الانم که سه ماهش شد امروز میخوام دومین سفرشو ببرمش شمالگردی

عزیزم یک سوال دارم ازت
درسته اختلاف سنیشون زیاده
اما از اینکه اختلاف سنی خودتون و بچه کوچیکتون زیاد شده اذیت نیستین؟احساس میکنم برسم سن شما اصلا حوصله بچه ندارم

خدا حفظشون کنه گلم ❤️
آیلین یه خواهر خوب برای لی لی میشه 😍

عزیزم بچه هاتون چقد فاصله سنی دارن؟؟؟

خدا حفظشون کنه گل دختراتو🧿😍


عزیزم مولتی چی میدی و شیر خشک هر چند ساعت ؟ و چ‌مارکی ممنون میشم جواب بدین

انشالله خدا حفظشون کنه😍😍😍😍

ماشالله عزیزم به دخترتون شیر خشک میدین؟

حس میکنم آیلین یه دختر اروم مسئولیت پذیر و....
ولی لیلیان قراره یه دختر شیطون بشه😁♥️
خلاصه من میمیرم برا این دختررر

شیر خشک میری بهش

شیر خشک میدی بشه

عزیزم چقدر عکس زیبایی ایشالا همیشه برا هم بمونن😍😍😘

با اینکه خودم دخترم ۱۴ سالشه ولی عاشق ایلین و این محبتش به لیلیان هستم خداحفظشون کنه برات❤️❤️🥰

خداحفظشون کنه😍❤️

سوال های مرتبط

مامان mr.Arta🤍 مامان mr.Arta🤍 ۷ ماهگی
از تجربه اولین تفریح با پسرم باید بگم که ساعت ۱۱ از خواب بیدار شدیم با غرغرهای آرتا
تا علی بره نون بگیره و چایی اماده بشه ساعت ۱۲:۱۵ دقیقه صبحونه خوردیم
شیر ارتا رو دادم
میخواستم نهار درست کنم که بعدش بریم بیرون
علی گفت من گشنم نیست دیرتر نهار درست کن
منم دیدم خودمم گشنم نیست گفتم از نهار خبری نیست
پاشو بریم بیرون الان افتابم هست هوا اونقدر سرد نشده
خلاصه که ساعت ۱:۱۵حرکت کردیم به سمت رحیم اباد(اشکورات،سفید اب)
ارتا کلاهش سرش بود و منطقه کوهستانی بود و باعث شد گوشاش درد نگیره
خلاصه که تو کل مسیر رفتن خواب بود
یه جا پیاده شدم که عکس بگیریم دیدم به قدری سرده که به علی گفتم بیرون نیا بچه سرما میخوره
کل مسیر رو تو ماشین بودیم
یه جایی رسیدیم که محصولات محلی و بلال و کماج و.... داشتن
پیاده شدیم با بلال و چای اتیشی و کماج و اش رشته از خودمون پذیرایی کردیم و نهارمون رو جبران کردیم
اون وسطم اقا ارتا پاشد و شیرشو کامل خورد
کلی هم غر زد ولی من سریع اومدم تو ماشین نشستم و نگهش داشتم که مردم و بازارچه و طبیعتو ببینه که خوششم اومد و اروم شد
خلاصه که روز خوبی سپری شد
ولی علی اصلا از ماشین پیاده نشد و موقع خرید خوراکیا مسئولیت آرتا رو قبول کرد
درکل بخوام بگم سخت بود ولی شیرین
چون قلب خونمون کنارمون بود و زیبایی طبیعت و جاده رو برامون ۱۰۰۰ برابر کرده بود