ظهرتون بخیر مامانای زیبا🌹🌹🌹

روزای اول بارداریم با خیلی چالش ها رو به رو بودم یادمه بابام همیشه زنگ میزد
میگفت بابا جون این جمله رو هیچوقت فراموش نکن

گر نگه دار من آنست که من میدانم شیشه را در دل سنگ نگه میدارد

دیروز پزشکم هماهنگ کرده بود با بیمارستان که با تیم پزشکی بعد تولد و تیم زایمان و بخش های زایمان و نوزادان نارس که برم از نزدیک ببینم و صحبت کنن باهام در مورد اتفاقات پیش رو

خیلیییی استرس داشتم که پرستارم متوجه شده بود و مرتب بهم آب میداد

رسیدیم به بخش نوزادان نارس

دختراااا

تو دستگاه نوزادی بود که ۲۳ هفته بدنیا اومده بود و دیروز ۲۸ هفته اش بود

به من گفتن اینقدر قویه که داره ادامه میده و کاملا سالمه
تمام عکسای نوزادای چندقلو نارس و تک که بدنیا اومده بودن از ۲۳ هفته بارداری تا زمانی که الان هر کدوم چند ساله بودن به دیوار بخش بود

اون لحظه گفتم خدایا شکرت و یقین آوردم اگر خودش بخواد در دل سنگ هم نگه میداره

خدایا شکرت

دوست داشتم بگم چون میخونم خیلیییی از مامانای چندقلو نگرانن

امیدوارم که همگی سر وقت زایمان کنن و کوچولوهاشون رو سلامت بغل بگیرن😘🫂🌹❤️

۱۵ پاسخ

وای چقدباخوندنش بغضم گرفت انشاالله بسلامتی زایمان کنی عزیزم نگران نباش الان دستگاه هاپیشرفت کردن میتونن تودستگاه زنده بمونن به این چیزها زیادفکرنکن

🥺😍خیلی حس خوبی دادی عزیزم

سلام عزیزم
انشالله شما هم به راحتی و نینی گلی ها به دنیا بیاد👍🏻😍

عزیزدلم🥹😍
ممنون ازت❤️ ان شاءا... شما هم بسلامت نی نی‌ها رو بغل بگیرید.

خدا همیشه حواسش هست عشقم🧡🥹🧡

انشاالله بسلامتی وسالم وصحیح کوچولوهاتوبغل بگیری جنسیتشون چی هست

ان شاالله صحیح و سالم کوچولوهاتو بغل بگیری زرین جانم و باهم دیگه برگردید خونتون❤️🫂

چرا انقد زود زایمان میکنی نمیتونی نگه داری؟؟؟
بچه های منم نارس بودن نگران نباش

ای عزیزم اره واقعا خدابزرکتر و قوی تر و تواناتر از ترس و نگرانیهای ماست نگران نباش دلت ب خدا قرص باشه

تاخدانخواد برگی از درخت نمیافته انشالله نی نی هاتون سالم و سلامت بغل کنی

مانان رایان یه عکس از خودت و نی نی کوچولوها بزار خیلی دوست دارم ببینمت الان چه شکلی شدی😊😊

مامان رایان ممنونم ازت که باعث دلگرمی میشی عزیز دلم ....آره واقعا این جمله رو آدم رو آروم میکنه... واقعا ماهایی ک چند قلووو خیلی دوران سختی داریم ...ولی خدا خودش هوامونو داره ......انشاالله همگی بسلامتی فارغ شیم و همچنین شما عزیزم الان چند هفته؟؟؟؟

ان شاءالله که به‌ سلامتی ودل خوش ننی نازت وبغل کنی

چقد خوب🥹
ممنون ازت عزیزم💙💙🤲🤗🥺

چند هفته ای گلی..

سوال های مرتبط

مامان حسنا مامان حسنا ۳ سالگی
سلام به همه

چند تا از مامانای گل ازم خواسته بودن که تجربه از پوشک گرفتن حسنا رو به اشتراک بذارم.
من هیچ تخصصی ندارم تو این زمینه. با مطالعه و پرس و جو به این موارد که میخوام بگم رسیدم، بعضیاش هم تجربه است.

اول از همه اینکه بچه باید آمادگی‌شو داشته باشه. این آماده بودن هم یسری نشونه ها داره:
۱. بچه بتونه به شما بفهمونه که جیش یا پی پی داره، حالا نه اینکه بتونه بگه جیش، ممکنه به زبون خودش بفهمونه
۲. بتونه کارهای ظریف مثل جوراب درآوردن یا پوشیدن شلوار رو انجام بده.
۳. بتونه بدون کمک فرد از پله بالا بره. ممکنه دستش رو به نرده یا دیوار کنار بگیره ولی خودش تنهایی بالا میره.
۴. توی خواب نیم روز پوشکش خشک باشه.
۵. بتونه بین ۵ تا ۷ دقیقه به حالت دستشویی کردن بشینه.

حسنا همه این نشونه ها رو داشت و من آخرهای اسفند که دیگه تعطیل هم بودم تصمیم گرفتم با این غول بزرگ رو به رو بشم. ولی واقعا راحت‌تر از اون چیزی بود که فکرشو می‌کردم.

اول اینکه من از قبل بهش گفته بودم که ببین ما بزرگ میشیم دیگه پوشک نداریم و می‌ریم دستشویی. براش از اونایی که بهشون علاقه داره، یا دوستای بزرگترش مثال زده بودم. بعضی وقتا توی خونه باز میذاشتمش و جیش و پی پی‌ش رو دیده بود و فرقشون رو میدونست. هیچوقت هم وقتی دستشویی میکرد و بو می‌داد، اه اه و زشته و بده نگفته بودم. چون دیده بودم که بچه هایی که از مدفوعشون میترسن دچار یبوست میشن.

البته حسنا هم دو، سه روز اول یه کم یبوست شد که پیشنهاد میکنم حتما روزای اول چیزای ملین به بچه‌ها بدین.

بقیه‌ش تو کامنت‌ها😁
مامان گیسو و گیلدا مامان گیسو و گیلدا ۲ سالگی
از پوشک گرفتن گیلدا شده بود برام یه بار سنگین چرا که هیچ جور همکاری نمی‌کرد به بهونه ی آب بازی و یا عروسکش رو میذاشتم میگفتم ببین نینی جیش میکنه یا با خودم می‌بردم سرویس اصلا انگار نه انگار دریغ از یه بار نشستن رو دستشویی فرنگی یا به قول قدیمیا سرپا میگرفتم گریه میکرد و بهونه می‌گرفت .
احساس ناتوانایی و عجز میکردم منی که دختر بزرگمو یکسالو نیمه از پوشک گرفتم حالا با گیلدا همه جوره به در بسته خورده بودم.
گفتم خدایا خودت گیلدا رو بشونش روی دستشویی فرنگی واقعا نمیتونم از دست من کاری بر نمیاد همش واسه این مسئله در دعا بودم.
تاچند شب پیش گیلدا بدجور همه پاش سوخته بود [به موقع عوضش میکردم با این حال سوخته بود ] هرچی پماد میزدم انگار نه انگار تا دیشب که به همسرم گفتم حتما از پوشکه بچمون دیگه نمی‌بندمش دلم نمیاد با اینکه میدونستم همکاری نمیکنه قراره گریه کنه .
گیلدایی که تا دیشب و دیروز گریه میکرد و باهاش به در بسته میخوردم یهویی یه شب، سوختگیش شد بهونه که دیگه نبندمش و به این راحتی بیاد بشینه روی دستشویی فرنگی نه اعصابی خوردکنه نه چیزی ،اینقد تغییر از دیروز تا حدی که وقتی جیش داره میگه جیش و تو دستشویی فرنگی جیشش رو میکنه این یعنی معجزه[گیلدایی که وقتی شلوارش رو درمیاوردم که جیش کنه ولی جیشش رو نگه می‌داشت. تا شلوارش رو پاش میکردم شِلوارش رو کثیف میکرد].
باز قوت خداوندمو در ضعف خودم دیدم.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️