امروز صبح رفتم ..برادر بزرگم و خواهر ناتنی ام بودن ..سلامی رد و بدل نشد فقط اون هی گوشیش زنگ میخورد معلوم بود انگار با کسی دعوا داره
همسرم ک منو برد یکم موند ولی بش زنگ زدن باید میرقت حتما و رفت و دیگ من و سهیل موندیم منتظر تا صدامون کنن امضا کنیم
حدود ساعت ۱۱ وکیل اون یکی خواهرم اومد
و بعد مدیریت دفترخانه گفت همه باید با هم باشن
و بعد خواهر بزرگم ک تنی هست و گفته بودم خیلی مذهبیه لج کرده بود نمیام چون خریدار ماشین پولدمنو دیر داده و جواب نمی‌داد کلا همه رو معطل کرده بود و منتظر بودیم ببینیم چی میشه

۰ پاسخ

مقالات مرتبط

رفتار با کودک در جمع
رفتار مناسب با کودک در جمع و در مقابل دیگران
استحمام نوزاد بعد واکسن
استحمام نوزاد بعد از واکسن چند روز بعد مجاز است؟| خطرات آب...
خونریزی بعد از زایمان سزارین
خونریزی بعد از سزارین تا کی ادامه دارد؟ + علائم خطر
رفتار خودخواهانه کودکان
علت رفتار خودخواهانه کودکان و برخورد مناسب با آن

سوال های مرتبط

مامان کارن🩵 مامان کارن🩵 ۱۴ ماهگی
مامانا میشه یه چیزی بگید من آروم بشم😔
امروز پسرم تایم عکاسی داشت چقد برنامه ریزی کرده بودم لباس ست خریده بودیم پکیج خوب انتخاب کرده بودیم بعد کلی تحقیق یه آتلیه خوب پیدا کرده بودم که عکساش قشنگ باشه خلاصه همه چه خوب بود ساعت ۱۰ یا ۱۱ نوبت داشتیم از سرکار همسرم زنگ زدن گفتن باید بیای سرکار کارشم ستاده اصلا نمیتونه چیزی بگه خلاصه همسرم رفت سرکار😭😭بعد اسنپ گرفت منو پسرم رفتیم آقا پسرم انقد گریه کرد انقد گریه کرد چون مریض شده بود بیمارستان بسترس کرده بودیم ترسیده بود الان هرکی سمتش اومد وحشت کرد از اون لامپاام ترسید یه گریه ای میکرد که منم گریم گرفت فقط یکی دوتا تونستن عکس بگیرن اونم دلخواه من نشد 😔منم که نتونستم عکس بگیرم باهاش انقر که گریه کرد حالا اومدیم خونه آروم شده بازی میکنه حالم خیلی بده همش گریه میکنم اینهمه هزینه کن برنامه ریزی کن آخرم نشد یه عکس بندازیم آتلیه ای هم کل هزینه رو کامل گرفت
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان محمد مهراد مامان محمد مهراد ۱۵ ماهگی
سلام مهربونا روز سرد تون بخیر
من اومدم ی چیزی تعریف کنم براتون بچه ها بگید حق با کیه
روزی ک جاریم زایمان کرد من رفتم ینی هیشکی نیومد جز من
رفتم گل بردم شیرینی بردم
بعد کسی نبود ببرش خونه شوهرش سرویس بود من با ماشین بردم اونو با خواهرش و سوپ بردم کاچی پختم ک بماند گفته بود این چی بود پخته ریختم رفت شبش با مادرم رفتیم کیک پختم و کدو بردم براش
سه روز بعد ک گوسفند کشتن دعوت کرد رفتم کمک ک البته زنگ زد برادرشوهرم بیا کمک زود من رفتم پلاک طلا خزیدم بردم ۱ گرم بود اون موقع و گفت چرا دیر اومدی اخم کرد برنج گذاشتیم و کلی کمک
بعد زد و من باردار شدم و ب دنیا اومد پسرم دیدنی ک نیاورد هیچی
دو ماه پیش پسر خواهرش مرد من رفتم اون روز پیش شون و بچه هاش بردم خونمون تا دوروز نگهداری و پی پی بشور و لباس بشور و ... آخر نه تشکر ن هیچی بعد ۵۰ روز من تولد گرفتم برا پسرم نیومد و قهر کرده بود
حالا برادرشوهر من زنگ زده شوهرم ک اره کد ملی مهراد بده برا دخترم شیر خشک بگیرم چون دخترش ۲ سالش گذشته نمیدن بش دیگ
واقعا من مشکل دارم با مردم پرو هستن
اینم بگم من زاییدم حتی بیمارستان نیومد ، اومد خونه مادرم ی شیرینی آورد
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان دایان 💙👶 مامان دایان 💙👶 ۱۲ ماهگی
سلام خانوما واکسن پسزم رو باید دهم میزدم یکم سزما خورده بود و تعطیلات بود امروز میخاستم ببرم بزنم بهداشت زنگ زدم میگه باید ۵ نفر باشن بعد واکسن رو بزنم باز باید چند روز صبر کنم تا ۵ نفر پیدا بشن ده روز اینا دیرتر واکسن رو بزنم دیر نمیشه
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان دنیز جان❤️🥺 مامان دنیز جان❤️🥺 ۱۵ ماهگی
بچم ۱۴ روز از وقت واکسنش گذشت هر چی زنگ میزدم کارمند بهداشت میگفت واکسن نداریم فعلا حالا امروز که رفتم نگو مارو بخاطر چند تای دیگه معطل کرده بودن خیلی اعصابم خورد شد
و اینکه وزن دخترم ۱۱ و ۷۰۰ بود قدشم ۷۹ گفتن خوبه ولی ۸ ماهگی قد دخترم ۷۴ بود الان ۷۹ خوبه بنظرتون؟
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان ریزه میزه☺ مامان ریزه میزه☺ ۱۲ ماهگی
من خواهر شوهرم بچش ۲سال ۲ ماهشه بعد تبش زیاد بود یه شیاف دیکلوفناک رو نصف کرده گذاشته دیشب بچش خیلی ببخشید از مقعدش خون میومده من گفتم از شیاف هست ک اینجور شده خواهرشوهرم گفت نه چند بار دیگه گذاشتم قبلا اینجور نشده بود علتش رو کسی میدونه؟؟ دکتر هم دیروز برده آمپول زده دارو داده
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان النا مامان النا ۱۶ ماهگی
من دخترم یکسالگب وزنش ۹ کیلو بود بنظرتون کمه؟ امروز بهداشت زنگ زده چرا نیاوردیش برا وزن فردا حتما بیارش وزنش کمه باید چک شه من نمیخوام ببرمش دکترش که گفته بود نرماله چون باید با وزن تولدش مقایسه کردو مشکلی نیست
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان امیرمحمد مامان امیرمحمد ۱۳ ماهگی
یادآوری خاطرات
پارسال این موقع پسرم تازه 28 روزه بود
چقدر روزهای سختی بود .خستگی و کم توانی بدنی خودم یک طرف ،حجم زیاد رسیدگی به کارهای بچه یک طرف ،کلا همه چیز بهم ریخته بود انگار .
پسرم نسبتا آروم بود .اما دیر خوابیدن شب و کلا همه چیزهایی که تو بچه داری تایم آدم رو میگیره من رو حسابی شوکه کرده بود . تو خونه موندن و کارهای تکراری کردن از همه بدتر بود آخه من تا قبل دنیا آمدن بچه خیلی از تایمم با کارکردن و بیرون رفتن پر میشد .ده سال اینطور گذشته بود و حالا همه چیز تغییر کرده بود . تصور کن از بچه دار شدن فقط همین بود که بچه داشته باشی و مادر بشی ،هیچ تصوری از مادری کردن نداشتم .
که چقدر باید از خودم بگذزم
افسردگی بدی گرفته بودم . همه روزم با اضطراب می‌گذشت .پرخاشگر و غمگین بودم .
اصلا دوست ندارم به اون روزها برگردم . تعجب میکردم که چرا شاد نیستم . انگاری عذاب وجدان داشتم .بیش از سه ماه طول کشید تا کم کم شرایط بهتر شد . من کمکی هم داشتم مادرشوهر و همسرم و مامان خودم در حد امکان کمکم میکردن .اما انکار از اینکه با بچه کل روز تنها باشم و خودم کارهاش رو تنهایی کنم مضطرب میشدم .
تا اینکه شروع کردم لحظه به لحظه با خدا حرف زدن .تو تمام کارهای روزمره مثل یک همنشین باهاش حرف میزدم .خیلی آروم تر شدم .
الان پسرم عشق منه . درسته بازم خستگی هست کلافگی و چیزهای دیگه .اما با یک شیرین زبونی اش همه چیز فراموش میشه انگار شارژ مجدد میشه آدم .
ولی چرا همش تو فکر بچه دومم اما مضطربم .یعنی دوباره همه اون احساسات تکرار میشه
شماها چی ؟؟
مامان محمد حسین👶 مامان محمد حسین👶 ۱۶ ماهگی
امروز رفتم مولودی یکی از همسایه هامون پسرش شیرخشکی بود بعد ی شیشه پر شیر درست کرده بود از ساعت 9تا 1,همون و هی میداد پسرش بخوره ،بعد میگفت پسرم چون شیرخشکی دندون در نیاورده بردیم آمپول زدیم تا در بیاره خب لعنتی اون شیرخشک تا ی ساعت ویتامین داره ،بعدش انگار داری آب میذی بچه بخوره ،خب معلومه کمبود کلسیم پیدا می‌کنه دیگ
گفتم والا پسر منم شیرخشکی ربطی ندارهد6ماهگی دندون در آورد
مشاهده ۱۸ پاسخ دیگر
مامان آویسا مامان آویسا ۱۴ ماهگی
امروز با همسرم بردبم واکسن یک سالگی اویسا رو زدیم البته چون سرما خورده بود یکم دیر شده بود .قدش ۷۵ بود وزنش ۹۷۰۰ دور سرش ۴۵.خیلی واکسن ارومی بود در حد چند ثانیه آویسا گریه‌کرد بلافاصله باباش بغلش کرد میخندید .تب نداره فعلا .استا هم صبح دادم بردم واکسن .انشالله بدون اذیت خوب باشن همه بچه ها 😊💕
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان دلوین مامان دلوین ۱۵ ماهگی
من برای بچم بهداشت اهن داده بود با مولتی فقد یه هفته اول میخورد ولی از اون ب بعد دیگ نمیخورد بالا میاوزد بهش میداام اللن چند ماه نمیخوره چی کار کنم ن اهن میخوره ن مولتی خیلی نگرانم😭😭
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان هیرمان مامان هیرمان ۱۴ ماهگی
امشب بودیم مهمونی که خیلی شلوغ بود و بزن برقص هم بود
حالا بچم ا لحظه ورود تا بیایم کلااا لج یکسره بغلمون بود همش نق نق میزد و گریه🥲😩
بعد سه بار براش شیر درست کردم یعنی لب نزد
کلا تو‌جمع باشه اصلااا شیر نمیخوره و نمیخوابه
خیلی غرغرو‌شده جدیدا
ما بش میگیم هیرمان ناراضی دائما شاکی از همه چی ، همه هی دوس دارن بغلش کنن غر میزنه نمیره پیششون🥲😂😂
بچه های شماهم تو مهمونی ها انقد لجبازی میکنن و گریه؟؟ترفندی هست که عادت کنن به جمع و بهشون خوش بگذزه؟😑
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان آرش و رستا☺️ مامان آرش و رستا☺️ ۱۵ ماهگی
چند روز پیش رستا خانوم رفت که عکس تولدشو بگیره چون مریض بود دیرتر بردمش.و اینکه قبلش هم واکسنشو زدم که خیالم بابت واکسن راحت بشه
یعنی پدری از منو باباش درآورد که نگم براتون 🥴🥴🥴بخاطر قطعی برق وقت های که داده بودن به تداخل خورده بود یکم معطل شدیم اونجا دیگه رستا قشنگ هنر نمایی کرد اونجا😂🤣🤣🤣🤣
خانوم خانوما منتظر بود که بره عکاسی
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان آوینا مامان آوینا ۱۶ ماهگی
سلام.یه سوالی؟برام جالب شد بپرسم ببینم کسی مثل من بود؟شما موقع خرید سیسمونی خودتون هم رفتید بازار؟همه چیز رو خودتون انتخاب کردید یا مادر وخواهرتون؟بعد اینکه همه چیز رو مادرتون خریده؟من خودم ملایرم مامانم اینا تهران بعد مامانم با آبجیام خودشون ازهمون تهران رفتن بازار سیسمونی خریدن به سلیقه خودشون البته اینم بگم به سلیقه مامانم اصلا شک ندارم خدایی همه چیز هم تاحد توانشون خریده بودن برام.بعد ۷ماهه که باردار بودم برام آوردن اینجا ینی دونه دونش رو که میدیدم سوپرایز میشدم همه چی خوشگل وقشنگ بودش.فقط اینکه کمد خودمون گرفتیم چون خواهر دومی که ازدواج کرد یماه بعدش حامله شد اون زمان هم دستشون خالی بود دامادمون خودش کمد گرفت.۴تا دخترهستیم مامانم گفت دیگه واس هیچکدومتون کمد نمیخرم ولی بقیه وسایل رو همه چی میگیرم.تخت هم چون اتاقش جا نمیشد نگرفتیم.
مشاهده ۱۶ پاسخ دیگر
مامان پناه❤ مامان پناه❤ ۱۵ ماهگی
خیلی خیلی خیلیییییی مهم ‌‌..بخونید حتما ‌‌
از ۵ ماهگی پناه ک سایز پوشکش تغییر کرد جایی ک ازش میخریویم نداشت شوهرم چندجا گشته بود بالاخره از ی مغازه گرفت ک با مغازه قبل ۳۵ اختلافش بود ..بعد اومد گفت .گفتم پس از همین بخر دیگ از این ب بعد ..خلاصه از همون ماه هم کمکی پناه شروع شد و این دوتا موضوع خوردن ب هم ..
بعد من هر جی میدادم پناه بین پاهاش سرررررخ میشد و من مدام یه کرم کالاندولا دستم بود ..تا شد ماه پیش .حتی چندبارم تاپیک گزاشتم ک اخه مگ میشه ی بچه مدام ب همه چیز حساسیت بده رو باسن بچم قرررمز میخواستم بشورم گریه میکرد ..
تا شد شوهرم بره مغازه ک باز پوشک بگیره یارو گفته بود نداریم ..و رفته بود از جای قبلی خریده بود ک گرونترم بود ..بعد من ی هفته ای استفاده کردم دیوم عه پناه قرمز نمیشه دیگ ..هی داشتم میگفتم خب تغذیشم مث قبله ..چیشده و فلان ‌.متوجه شدیم پوشکی ک از مغازه قبلی میگرفتیم تاریخ نداشته بخاطر همون اون ادمه نفهم اونو مایین تر ازرقیمت اصلی میفروخته ..ن فقط پوشک ها کلا اجناسش خیلی فیک بود ..الان حدودا یماهه ک من همهههه جی ب بچم میدم ن قرمز نیشه ن حساسیت ن چیزی ..فقط ۶ ماه بچمو از همه چی محروم کرده بودم 🥲🥲واقعا حس عذاب وجدانه بدی دارم ..
این تاپیکو گزاشتم ک بگم هرررررر چی میخرید تاریخشو نگاه کنید ادمه دور از جونتون گاااااااو و پول پرست زیاده ک حتی ب فکره بچه مردمم نیستن ..یاده شوهره مهناز افشار افتادم ک ی مدت میگفتن شیرخشک تاریخ گذشته وارد کرده ..خدایا خودت مواظب کوچولوهامون باش
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان تبسم مامان تبسم ۱۴ ماهگی
بالاخره سزارین تموم شد ساعت ۱۱ تا ۳ ریکاوری بودم خیلی درد دارم ولی بچه رو ندیدم گفتن افت قلب کرده بند ناف دور گردنش بود دعا کنید چیزی نشه این همه زحمت کشیدم
مشاهده ۱۲ پاسخ دیگر