۱۷ پاسخ

خودمون خریدیم اونم فقط وسایل ضروری

ما خودمون خریدیم هم جهیزیه رو هم سیسمونی رو
خیلی رسم بد و اشتباهیه

والا من نزاشتم چیزی بخرن
یعنی چی یکی دیگه میخاد بچه دار شه یکی دیگه خرج لباس و پوشکش بده!؟
اصلا برام قابل درک نیست و خانواده دختر هیچ وظیفه ای ندارن
دوتا آدم بالغ تصمیم گرفتن بچه دار شن، اگر از پس هزینش بر نمیان نباید بچه دار شن

دستشون درد نکن منم مامانم خرید طفلی ولی
اصلا سیسمونی وظیفه خانواده عروس نیس
ولی نمیدونم چرا این رسم اشتباه جا افتاده و مرد و خانواده شوهر سو استفاده میکنن

من پدرم فوت شده مادرمم سنگ تموم‌گزاشت ولی واقعاراضی نبودم مادرم بگیره هرچیم گفتم‌چون به دوتا خواهردیگم داده بود به منم داد.ولی بعدش رفتارای زشت شوهرم وخانواده شوهرم با مادرم دیدم گفتم‌کاش پافشاری میکردم نمیزاشتم بگیره

ببخشید ما چنین مسخره بازی ها نداریم
خودمون در حد ضروری گرفتیم نه تخت نه کمد نه گهواره ، تاب هم هدیه ، فقط سرویس پارچه ای تشک و قنداق و ...
مرد باید خرج زن و بچش رو بده چه ربطی به خانواده هاشون داره
سخت گرفتن نمیذاره دیگه جرات کنی بری سمت بچه آوردن
به نظرم تغذیه مفید مغزیجات گوشت آموزش و تربیت مهمه، تجملات اضافیه

اره عزیزم مامان منم کل سیسمونی ازاون پستونک بگیرتا لباس ۸سالگی برای دخترم خریدن نیم ست ام خریدن براش

من برا پسر بزرگم رو با مامانم رفتیم خریدیم
سرویس خواب رو بابام گف میام میریم میخریم بعد دبه ک کرد مستاجرید و خراب میشه و فلان دیگه نخرید
هرچند بچه ما بوده کسی وظیفه خرید سیسمونی رو نداشته جز شوهرم ولی اینجوری رسم داشتیم
برا دومی هم هیچی

من همه رو کار کردم خودم خریدم به سلیقه خودم آخرشم بابام قبول نکرد همون اندازه طلا خرید برای بچم منم گذاشتم خونه مامانم گفتم هر وقت خونمو بزرگ کردم بدید که سرویس چوب بخرم براش

برا ما برعکس مادرم شهرستان بود پول ریخت خودم رفتم خرید

والا من بچه اوردم حداقل۱۰۰میلیون خرج کردم بچه خیلی خرج داره

والا من خودمم رفتم اما چون خواهرم و خواهر زادم با سلیقه بودن خودشون انتخاب میکردن خواهرم بره پسرم کم نذاشت سنگ تموم گذاشت براش بعدا هم خودشون رفته بودن تخت ووکمد و خودشون انتخاب کرده بودن خریدن اوردن برام

سیسمونی من پارسال ۴۰ میلیون شد البته سرویس خواب نگرفتم چون یه خواب بیشتر نداشتیم فقط کمد بود که مادرم خریدن غیر این ۴۰ میلیون هرچی که فانتزی بود خوشم میومد خودم میخریدم چون حقوق داشتم و همه رو هم خودم انتخاب کردم

من خودم و همسرم انتخاب میکردیم

والا هرچی اورده باشن کافیه،من یسریارو پول میزدن برام میرفتم‌میخریدم،،اکثرا هم همینطور بود

با مامانم اومدیم سیسمونی فروشی محمدی که تو بازاره . از اونجا با سلیقه خودم ولی با پول مامانم خریدیم😂

من خودم خریدم چون مادرم اصلا توان خریدن نداشت و هم اینکه منطقه ما سیسمونی با مادر نیست منطقه شوهرم این رسم دارن مادرم میخواست بخره خودم شوهرم قبول نکردیم هم اینکه نمیشد بخره سخت بود برا آوردنش

سوال های مرتبط

مامان امیر عباس 😍 مامان امیر عباس 😍 ۱۵ ماهگی
نمی‌دونم شمام این حس رو دارید یا نه!
ولی من از وقتی مادر شدم اخلاقم فرق کرده رفتارم فرق کرده
انگار یه خورده که چه عرض کنم بعضی مواقع خیلی زود حساس میشم عصبی میشم به کمترین توجه نسبت به بچم سریع جبهه میگیرم
نمی‌دونم این کارم درسته یا نه، ولی انگار کم لطفی نسبت به بچم رو نمیتونم تحمل کنم
انگار بعد از مادر شدن همه چیز فرق می‌کنه علایق سلیقه همه چیز انگار همه ی دنیات میشه یه موجود کوچولو که خودت پرورشش دادی و ۹ ماه خودت تغذیه اش کردی تا شده اینی که الان میبینی، چه صبوری هایی کردی چه دردایی رو کشیدی چه سختی هایی کشیدی ولی همه و همه رو به خاطر اون کوچولو که تو خونت تو دلت جا باز کرده تحمل کردی
یه کوچولویی که با اومدنش زندگی همه تغییر کرد یه فرشته!
یه فرشته ای که هربار نگاش کنی خدا رو به خاطرش شکر می‌کنی و خوشحالی از داشتنش، با خندش میخندی با گریه اش ناراحت میشی!
روزی که خدا فرشته‌اش رو بهم داد فکر میکردم از پسش برنمیام و نمیتونم ولی نمی‌دونم این حس مادری چیه که همه جوره داره منو میسازه اصلا انگار نسبت به دوران متاهل بودنم منو کلا عوض کرده، منی که حوصله بچه نداشتم الان دارم صبوری رو بیشتر میکنم منی که اونقدر خوابم سنگین بود حالا با یه صدای گریه از خواب بیدار میشم، منی که کسی موهامو میکشید سر و صدا میکردم ولی الان فقط میخندم به کاراش، نمی‌دونم خدا چی دید تو زن که این حس قشنگ و دلچسب رو قسمتش کرد، ولی هرچی بود خوشحالم از اینکه صاحب به این حس شدم 😍😍😍😍

ان‌شاءالله قسمت چشم انتظارا به حق میلاد حضرت مادر ♥️♥️

ببخشید اگه سر هم بندی شد ولی یه متن خوشگل می‌خوام واسه روز مادر بنویسم انشاءالله برسم بنویسم😊☺️
ببخشید اگه اشتباه و اشکال داره 🥰🥰☺️
مامان محیا(زندگی) مامان محیا(زندگی) ۱۳ ماهگی
اینم از دیشب ما که پسر برادرشوهرم تررررر زد توش، دیشب تولد محیا بود اینا رو هم دعوت کردیم که ای کاش نمی‌کردیم از وقتی اومد شلوغی خرابکاری کرد شام از رستوران سفارش داده بودیم زد سوپ رو ریخت رو فرش هام چیزی نگفتم چندتا بادکنک های تک رو ترکوند چیزی نگفتم تا اینکه کادوی محیا رو آوردیم که عکس بگیریم براش ماشین شارژی گرفته بودیم محیا رو زد که ماشین مال منه من سوار بشم گفتیم باشه 10دقیقه سوار شو بعد ما عکس بگیریم بعد 10دقیقه که سوار شد گفتیم حالا پیاده شو محیا رو بزاریم توش ما عکس بگیریم عکاس معطل ما بود یه جیغی زد یه گریه ای کرد همه جا رو زد بهم کل همسایه های آپارتمان اومدن دم در ما، پدر مادرش به زور بردنش گفتن دیگه نمیشه اینو نگه داشت بقیه هم دیدن این اینطوری کرد بدون اینکه کیک رو ببریم یا پذیرایی بشن رفتن، وسایل پذیرایی و کیک رو گذاشتم براشون بردن خونه هاشون بخورن، خلاصه حیف اون همه هزینه و خرجی که کرده بودم به خاطر یه بچه وحشی اینطوری شد اولین تولد دخترم 😔
مامان جانا مامان جانا ۱۷ ماهگی
چند روز پیش رفته بودیم پاساژ گردی با جانا رفتم که براش جوراب بخرم یهو صدای لرزون و بغضی یه دختری رو شنیدم که توی جوراب فروشی داشت به مامانش میگفت همیشه باید به انتخاب تو بپوشم هیچ وقت نمیذاری خودم انتخاب کنم، مامانش بی توجه بهش داشت پرداخت میکرد ، از در ک اومدن بیرون باز دختره جمله اش رو تکرار کرد و ایندفعه مامانش گفت حرف نزن نمیخوام صدات رو بشنوم🥺 انقدر ناراحت شدم . میخواستم بگم یه جورابه دیگه بذارم خودش انتخاب کنه ، حتی اگه اونی ک تو میخوای نیست ، ولی حق انتخاب بده بهش
اصلا ۲یا ۳ مدل بذار جلوش بگو یکی رو انتخاب کن
چرا بعضیا مادرا نمیذارن بچه خودش انتخاب کنه؟
یاد خودم افتادم که چون مامانم توی یه خانواده‌ی مذهبی بزرگ شده ، یه وقتا تا سن ۱۳_۱۴ سالگی توی انتخاب مانتو یا شلوار نظرش رو به من تحمیل میکرد
و من اون موقع یا اون لباس رو نمی‌پوشیدم یا اگر مجبور بودم با حس بد و خجالت همراه بود برام
مثلا یادمه مانتوی‌ مدرسه ام رو مامانم دوخته بود و خیلی گشاد بود ، من از خجالت به بقیه میگفتم چون دیر اقدام کردم و دیر خریدم همین سایز مونده بوده (نگفته بودم مامانم دوخته) . و هی میگفتن چرا تنگش نمیکنی😥
شما از این تجربه ها داشتید؟