چند روز پیش رفته بودیم پاساژ گردی با جانا رفتم که براش جوراب بخرم یهو صدای لرزون و بغضی یه دختری رو شنیدم که توی جوراب فروشی داشت به مامانش میگفت همیشه باید به انتخاب تو بپوشم هیچ وقت نمیذاری خودم انتخاب کنم، مامانش بی توجه بهش داشت پرداخت میکرد ، از در ک اومدن بیرون باز دختره جمله اش رو تکرار کرد و ایندفعه مامانش گفت حرف نزن نمیخوام صدات رو بشنوم🥺 انقدر ناراحت شدم . میخواستم بگم یه جورابه دیگه بذارم خودش انتخاب کنه ، حتی اگه اونی ک تو میخوای نیست ، ولی حق انتخاب بده بهش
اصلا ۲یا ۳ مدل بذار جلوش بگو یکی رو انتخاب کن
چرا بعضیا مادرا نمیذارن بچه خودش انتخاب کنه؟
یاد خودم افتادم که چون مامانم توی یه خانواده‌ی مذهبی بزرگ شده ، یه وقتا تا سن ۱۳_۱۴ سالگی توی انتخاب مانتو یا شلوار نظرش رو به من تحمیل میکرد
و من اون موقع یا اون لباس رو نمی‌پوشیدم یا اگر مجبور بودم با حس بد و خجالت همراه بود برام
مثلا یادمه مانتوی‌ مدرسه ام رو مامانم دوخته بود و خیلی گشاد بود ، من از خجالت به بقیه میگفتم چون دیر اقدام کردم و دیر خریدم همین سایز مونده بوده (نگفته بودم مامانم دوخته) . و هی میگفتن چرا تنگش نمیکنی😥
شما از این تجربه ها داشتید؟

۱۸ پاسخ

منم اینقدر برام انتخاب کردن الان خودم تنهایی نمیتونم برم خرید با اینکه طراح لباسم خیر سرم🤣🤣🤣🤣

ارهه خیلی بده منم خیلی جاها دیدم همچین خونوادهایی واقعا خیلی ناراحتت کنندس برا بچه ی عقده میشه

راستش من دوران مجردی آدم بی عاری بودم برام مهم نبود بقیه راجبم چه فکری میکنن یا دوستام چجوری راه میرن خریدم ک میرفتم مامانم سلیقه اش خوب بود خودش میخرید فقط دلم میخواست ساده باشه و بهم بیاد.زیاد چیزی بهم تحمیل نشده بود تجربه ی اینجوری نداشتم ینی یادم نمیاد😁

منم آنقدر برام انتخاب کردن که الان قدرت انتخابم فوق العاده داغانه

من از الان انتخاب رو به عهده خود لنا گذاشتم.
چندهفته پیش رفتیم باغ هنر اونجا میخاستم براش فرفره بخرم میدونستم رنگ زرد خیلی دوس داره ولی باز ب خانمه گفتم همه رو بچرخون خودش هرکدومو برداشت اونو میخرم. و دقیقام همون رنگ زردو برداشت😍🤗
من با کادرم مشکلات اینجوری نداشتم همیشه دوست داشت خیلی شیک پوش باشم طبق نظرمم میخرید.
ولی یادمه ۸سالم بود میخاسیم عروسی بریم منو برد یه لباس انتخاب کردم یه پیرهن مخمل کبریتی ازین دوبنده ها دامنش پر چین، زیرشم یه لباس قرمز داشت خیلی ناز بود. مادرم گف فردا میام میخرمش. فرداش ک من از مدرسه اومدم دیدم یه لباس بنفش روشن خریده لباس و دامنش سوا بود جنسشم ازین لیزا پایینشو یراستیناشم هویه کاری. دامنشم انقد پایینش تنگ بود نمیتونستم قشنگ راه برم.
اونو خرید فقط چون یکی از فامیلامون برا دخترش از همین خریده بود و گفته بود مشکی برا عروسی خوب نیس😭😭😭
باورت نمیشه هنوز بداز این همه سال چشمم تو اون لباس مونده☹️🫠

آخه یه جوراب باید مادر انتخاب کنه... اخییییی 🥲

خداییش سخته مامانم یه چیزی انتخاب می‌کرد من دوست نداشتم..

من الانم همینم شوهرم نمیزاره لگ بپوشم یا مانتو جلو باز یا ناخن بکارم 🤣 تو مجردی هم بابام اینارو اجازه نمیداد بپوشم

اووووف...اره من از‌این تجربه ها زیاد داشتم..واقعا مجردیمو دوس ندارم...به خاطر همونم وقتی ازدواج کردم تا ۶سال بچه نمیخواستم میخواستم یکم جووونی کنم😁😁

من همین الانم که بچه ها خیلی متوجه نمیشن حتی لپ لپ میخوام بخرم میزارم جلوش هرکدوم دست دراز کنه میخرم

خدارو شکر مامانم همیشه بهم حق انتخاب میداد

من واسه خودم جوراب میگیرم جفتی ۲۰تومن.. واسه دخترم و پسرم تا جفتی ۷۰تومنم گرفتم، نمیدونم چرا انقد هرچیزی رو بیخودی گرون میکنن

حالا این که همه تایید کردن به کنار، من تاالان ب سلیقه ی خودم واسه دخترم خرید میکردم، همیشه شیک ترین و گرون ترین لباس هارو براش گرفتم، ی مدته هرچیزی ک میخواد خودش انتخاب میکنه، در کنار خریدای انتخابیه خودش ی سری هم خودم انتخاب میکنم ک بخوایم جایی بریم حداقل یکی نگه این چه سر و وضعیه،مثلا واسه انتخاب کش مو وگیره سر ی چیزایی براشته ک تا ده سال دیگه هم مناسبش نیست و منم استفاده نمیکنم.. پس ی وقتا موضوع پولش نیست، شاید اون جوراب مناسبه سنش نبوده، شاید پول اضافه نداشته و خیلی شاید های دیگه..

منم دخترم هشت سالشه میذارم هرچی خودش میخاد انتخاب کنه
وللللللی مادرشوهرم ب زور رفته چادر واسش گرفته توقع داره همه جا سرش کنه در صورتی ک من خودمم چادری نیستم یا ب زور میگه نماز بخون داره بچه رو از همه چی بیزار میکنه

همیشه مانتوی بلند تنم میکرد الان خواهرم با بلوز شلوار میگرده🙂تا زیر زانوالان ی ست س تیکه داشتم دادم خواهرم‌مال مجردیم بود بردش کوتاه کرد تا روی باسن براش

والا بچه من ازهمون نوزادی میزارم خودش انتخاب کنه شایدبگی نمیفهمه ولی میفهمه خوبم میفهمه حتی اسباب بازیاش لباساش....یه عکس لباس نشونش دادم گوشیم برداشته برده نشون بابام میده که اره این برام بخر🤣🤣....اره زیاد دیدم اینجور ادما

آره من که خواهربزرگترم خیاطی بلدبودمانتوبلندوگشادازپشت یه مترچاک داشت برام میدوخت😂خدابگم چکارش کنه ازبس حسودبود😁😂

وای مامان منم همین اخلاق رو داره ولی آبجیم خیلی لجبازه و حرف خودشه ولی من سوختم😅

آره واقعا خیلی بده من دوست دارم بچه خودش انتخاب کنه و صد البته به قولا وقتی دیدی انتخاب بچه اونقدرا خوب نیست توی خیابون و مناسبتی بپوشه چندتا مدل میذاری میگی از بین اینا کدومو دوست داری یا مثلا چیزای کوچیک مثل جوراب اونقدرا مهم نیست هر کدوم بچه دلش خواست برداره

سوال های مرتبط

مامان مهراب مامان مهراب ۱۲ ماهگی
میخوام از بغل مادر و محبت مادری بگم از چیزی که خودم تجربه نکردم مادرم دوست نداشت همش میگف این اداها چیه خوشم نمیاد مثل دخترای لوس از بچگی این کمبود رو داشتم که دوست داشتم مادرم بغلم کنه و نمی‌کرد چون مادربزرگمم اینطور بود و حتی نمیزاشت باهاش حرف بزنم و خیلی چیزهایی که مادرا به دختراشون یاد میدن مادر من به من یاد نداد همیشه میگفت برو بیرون یاد میگیری ولی من برای پسرم نمیخوام اینجوری باشم همه جوره بغلش میکنم و محبت میکنم بهش تا هروقت ترسید بیاد بغلم هروقت مشکل داشت و خواست آرومش کنم بیاد بغلم بغل مادر بهترین بغله آرومت میکنه که من تجربه نکردم من هر وقت دلم می‌گرفت مثلا مریض تومور بدخیم داشت میدونستم خوب شدنی نیست میگفت دعام کن خوش‌خیم باشه دعا کن خوب بشم یا پسر بچه کوچولویی که ۴تا آلت تناسلی داشت و به اشتباه دکتر ۴تا زده شد و پسر بچه میگفت میدونم که میمیرم یا پسر جوونی که دیابت داشت و پاش سیاه شده بود و قطع کردن و بدنش طاقت نیاورد و فوت کرد و خودم کفن کردمش. و...من میومدم خونه حالم بد بود خیلی بد دلم بغل مامانم رو میخواست که هیچوقت نمیزاشت و من روز به روز داغونتر میشدم.مادری کردن فقط زاییدن نیست فقط شب بیداری و شیر دادن نیست مادری کردن یعنی از خودت گذشتن یعنی هروقت بچت احتیاج به محبت داشت کم نزاری براش که بچه های دیگه رو که میبینه بغض کنه
مامان آیهان مامان آیهان ۱۴ ماهگی
سلام مامانایی که بچشون بدغذاست ،
ریفلاکس یا آلرژی دارن، یا توی اعتصاب شیر هستن و کوچیک ان
خواهش میکنم تایپک منو بخونید ....
چون زجری که من کشیدم رو نکشید
چون من توی یک هفته بعد از ۱۰ ماه تلاش بیهوده به نتیجه رسیدم
‌..
اگه تایپک های قبلی منو بخونید ایهان از دوماهگی اعتصاب شیر کرد جوری که ۱۲ ساعت شیر نمی‌خورد به زور قطره چکون، خواب، سرپا تا ۷ ماهگی من داغون شدم از همه بدتر وقتی از چهارماهگی به غذا افتاد اصلا نمی‌خورد
به زور و به هیچ طریقی فقط من توی گهواره دردم همین بود
انواع دارو و دکتر و فوق تخصص گفتار درمان و هزار جور بدبختی
تا اینکه با یه پیج اونم ناگهانی توی اکسپلور اینستام روبه رو شدم
و مشاورشون کاملا رایگان
و اونقدر تبحر داره که کل علائم ایهان رو نگفته گفت و فقط من گفتم ریفلاکس و آلرژی داره
فقط ایهان با قرص نکسیوم و شربت موتیلیوم خارجی از این رو به اون رو شده
خودم باورم نمیشه که سه وعده در روز رو کامل میخوره
مولتی ویتامین هم براش تجویز کرده که باید دو سه روز دیگه تجربه کنم
خواهشا مامانایی که بچه هاتون ریفلاکس دارن تجربه کنید اونم برای یکبار ببینید چی میگم
چون خودم واقعا درد کشیدم
مامان پناه🧚 مامان پناه🧚 ۱۴ ماهگی
بابا بزرگم فوت کرد
رفتیم شهرستان همه بچه ها تو اتاق بودیم توی اون جمع من از همه یه سال بزرگتر بود البته با یکی از دختر خاله هام هم سن بودم
کلا ده سالم بود یه دختر بچه ده ساله
بچه ها بالشتا رو گذاشته بودن وسط و داشتن بازی می‌کردن
خاله ها و داییام و اعصاب درستی نداشتن و از فوت پدر بزرگم همه عصبی بودن
صدای بچه ها بالا رفت
داییم اومد یهو با داد اومد وسط اتاق و من از چشای قرمزش ترسیدم و دویدم رفتم تو حیاط
یهو دیدم همه تو حیاطن و همه فرار کردن منو دیدن ولی بقیه بچه ها تو اتاق بودن سر همین فقط من تنها شدم مقصر
مامانم جلو همه به بدترین شکل ممکن دعوام کرد
جوری بغض کرده بودم که داشتم خفه میشدم
من اصلا تو اون بازی نبودم و یه گوشه نشسته بودم و داشتم به بقیه بچه ها می‌خندیدم تنها گناه من خنده بود اونا بودن که اتاق و بهم ریخته بودن
اون لحظه خیلی بد بود حس میکردم جلو همه ضایع شدم
همه بزرگترا یجور خاصی نگام میکردن و نچ نچ میکردن که چه بچه بدی مامانشو همش حرص میده
تازه داییم هم دوباره اومد رو ایوان و باز هم منو دعوا کرد ولی حتی اجازه ندادن که من از خودم دفاع کنم چرا؟ چرا واقعا؟
مگه چهار تا دونه بالش اینقدر ارزش داره که یه دختر ده ساله تو جمع اونجوری دعوا بشه؟
خب گناه من چی بود؟
نکنید توروخدا با بچه هاتون اینکارا رو نکنید🌿
مامان یونس🌜 و السا⭐ مامان یونس🌜 و السا⭐ ۱۴ ماهگی
یونس رو که میبرم کلاس
اونجا با مادر ها هم‌صحبت میشم
یکیشون ۴۴ سالشه اما بچه هامون همسنن
یه دختر بزرگ تر هم داره که ۹ سالشه
داشت تعریف میکرد که با یه خانومی دوست بود خیلی صمیمی بودن
اون خانم هم یه دختر توی سن ۱۵یا۱۶ داشت
انگار اون دختر دوستش خیلی روی دختر خودش تاثیر منفی میزاشت
خب به واسطه سنش زیاد در مورد پسر و دوست پسر و تنهایی بیرون رفتن حرف میزده
بعد می‌گفت یه روز دیدم تاثیرات منفی داره زیاد میشه به دوستم زنگ زدم گفتم بیا دیگه با هم رفت و آمد نکنیم دوستیمون سر جاش
اما دخترامون هم سن نیستن و اخلاق هاشون خیلی فرق می‌کنه دلم نمی‌خواد دخترم خیلی چیز ها رو از الان بدونه

خیلی کیف کردم از این طرز فکرش
که اینقدر حواسش به اخلاق بچش بود که داره عوض میشه
و بخاطر دخترش قید روابط دوستانه رو زده بود با اون خانم
از صحبت هایش متوجه شدم یه جورایی مثل عقاب بالا سر بچه هایش هست که کسی تاثیر بد روشون نزاره
یجورایی بخوام بگم تربیت درست داشت اما محدود نمیکردشون

امروز فکرم خیلی درگیر حرف هایش بود
گفتم اینجا هم بزارم
خیلی خوبه که توی هر سنی مراقب رشدشون باشیم
مخصوصا رشد اخلاقی


دسر عربی👇