۱۱ پاسخ

دقت کردین وقتی ما پریودیم مردا پریودترن ؟اخلاقشون ۱۸۰ درجه تغییر میکنه همسرم میگه تو حساس میشی
مثلا اگ ی شب تو پریودیم خوابش ببره بغلم نکنه فرداش واویلا ب پا میکنم 🫠😑
ولی روزای دیگ میگم خوب خسته بود اشکال نداره 😁

دمنوش گل گاو زبان

خداروشکر اخلاق و روحیات و احساساتم توی تایم pms با روزای دیگه هیچ فرقی نداره نه قبل از اون نه توی تایمش😊

ویتامین ب

به خدا من که تا دعوانکنم آروم نمی شم

من هیچی فقط باید دعوا کنم و سرصدا تا خوب بشم

شکلات تلخ ۹۰٪

ی سری دارو هم هست تو داروخانه ها مخصوص همین دوران pms هست
اگه دمنوش اثر نذاشت
بری ببینی چطورین

یا دمنوش اسطوخودوس بخور یا گل گاوزبون من اینارونخورم اصلا نمیتونم خودمو کنترل کنم ولی اینارومیخورم اروم ارومم

ای خواهر من وقتی پریودم تموم میشه خداروشکر میکنم تو اون دوره طلاق نگرفتم😂😂

منم موقع پریودی پرخاشگر میشم دلم میخواد فقط دعوا کنم 🤭
هیچی آرومم نمیکنه بجز گریه اونم بعضی وقتا جوابه

سوال های مرتبط

مامان جانا مامان جانا ۱۷ ماهگی
چند روز پیش رفته بودیم پاساژ گردی با جانا رفتم که براش جوراب بخرم یهو صدای لرزون و بغضی یه دختری رو شنیدم که توی جوراب فروشی داشت به مامانش میگفت همیشه باید به انتخاب تو بپوشم هیچ وقت نمیذاری خودم انتخاب کنم، مامانش بی توجه بهش داشت پرداخت میکرد ، از در ک اومدن بیرون باز دختره جمله اش رو تکرار کرد و ایندفعه مامانش گفت حرف نزن نمیخوام صدات رو بشنوم🥺 انقدر ناراحت شدم . میخواستم بگم یه جورابه دیگه بذارم خودش انتخاب کنه ، حتی اگه اونی ک تو میخوای نیست ، ولی حق انتخاب بده بهش
اصلا ۲یا ۳ مدل بذار جلوش بگو یکی رو انتخاب کن
چرا بعضیا مادرا نمیذارن بچه خودش انتخاب کنه؟
یاد خودم افتادم که چون مامانم توی یه خانواده‌ی مذهبی بزرگ شده ، یه وقتا تا سن ۱۳_۱۴ سالگی توی انتخاب مانتو یا شلوار نظرش رو به من تحمیل میکرد
و من اون موقع یا اون لباس رو نمی‌پوشیدم یا اگر مجبور بودم با حس بد و خجالت همراه بود برام
مثلا یادمه مانتوی‌ مدرسه ام رو مامانم دوخته بود و خیلی گشاد بود ، من از خجالت به بقیه میگفتم چون دیر اقدام کردم و دیر خریدم همین سایز مونده بوده (نگفته بودم مامانم دوخته) . و هی میگفتن چرا تنگش نمیکنی😥
شما از این تجربه ها داشتید؟
مامان سوین😍 مامان سوین😍 ۱۴ ماهگی
امشب خیلی خیلی دلم گرفته نیمدونم چرا یکسال گذشته از روزی که دختر کوچولوم به دنیا امده خیلی سختی کشیدم تنهایی خیلی وختا از تنهایی جوری هق هق زدم دلم به حال خودم سوخته سن کم تنهایی بچی کوچیکی که هیچی ازش نمیدونی من به تنهایی این جوجومو بزرگ کردم دختری که خیلی نازک نارنجی بود از همه چیز میترسید حتی تو عمرم یک بارم بچی کوچیک ندیده بودم یعینی جوری نبوده که با بچی کوچیکی که تازه بدنیا امده باشم تک فرزند باشی از روزی که دخترم به دنیا امد خیلی سرسخت شدم حتی مامانم میترسید لباساشو عوض کنه یا بلندش کنه من همی اینارو انجام میدادم نمیترسیدم بلندش میکردم یاداوری اون لحظات خیلی برام سخته زخم سزارین و زمستون باشه و بچه ای که بستری باشه فقط گریه میکردم اگه میرفتم ملاقاتش حتی پرستارا هم دلشون به حالم میسوخت اینارو نوشتم که بگم همه چی مگذره چ خوب چ بد دختر کوچولوی من خیلی دوست دارم از هرکسو هر چیز بیشتر تو دلیل نفس کشیدنو ادامه دادن زندگی من هستی همیشه خوشحال باشی الاهی مامانی😘🧸🌻