🔶️ تجربه من از زایمان سزارین🔶️ (۱)

بعضی وقتا با کلی برنامه ریزی سعی میکنی که ازقبل آمادگی لازم رو داشته بشی اما آخر کار تمام برنامه هات بهم میریزه. من از اول میخواستم که طبیعی زایمان کنم ولی متاسفانه تا لحظه آخر دردی نداشتم و دهانه رحمم باز نشد. چندین بار رفتم تریاژ مامایی و معاینه شدم اما حتی یه فینگر هم نبودم. خلاصه ۳۹ هفته طبق نامه پزشکم رفتم بیمارستان و بستری شدم. تصورم این بود که با آمپول و شیاف و قرص بتونم زایمان طبیعی انجام بدم اما قسمت چیز دیگری بود. دوتا ماما و دکترم منو معاینه کردن و همه گفتن که بچه خیلی بالاست در سطح شکمیه و اصلا تو لگن نیومده ، لگن هم محدوده و با اینکه عضلات کف لگن خوبه اما برای زایمان طبیعی اونم بدون درد و با آمپول فشار خیلی ریسکیه. یعنی ممکنه زایمان خوبی از آب در نیاد و احتمال اینکه ساعتها اذیت بشم و آخر کار فایده ای نداشته باشه و یا بخیه زیاد بخورم ، بیشتره. منم چون نمیخواستم ریسک کنم و درد طبیعی بکشم و آخر کار سزارین بشم، دیگه از همون اول بنا به توصیه پزشکم سزارین رو انتخاب کردم. واقعا خدارو هزارمرتبه شکر میکنم که دکتر خوبی نصیبم شد و بیمارستان خوبی انتخاب کردم. خیلی هوامو داشتن و از همه نظر واقعا راضی بودم. حالا که فکر میکنم من اصلا طاقت زایمان طبیعی رو نداشتم بدنم آماده نبود خداروشکر دکترم منو آگاه کرد ...

۶ پاسخ

وای وای وای هرچی از خوبی دکتر خوان پایه بگم کم گفتم واقعا عالی عالی عالیه🤩🤩🤩

دکتر منم ایشونه خیلی دوسش دارم

خداروشکر
دکترا کی بود
کدوم بیمارستان بودی؟

خداروشکر که زایمان خوبی داشتی عزیزم
دکترت کی بود کدوم بیمارستان رفتی؟

منم نسبت ب شناخت بدن خودم میدونستم که اصلا تحمل ساعت ها درد و نداشتم تا بچم بدنیا بیاد یا تحمل بخیه اونجارو
و خوشحال ترینم ک سزارین انتخاب کردم خیلی بدون درد و راحت بود برام واقعا راضی بودم واقعا سختی نکشیدم خیلی سریع و زود هم دخترمو بغل گرفتم

خوش به حالت که زود متوجه شدی دکتر من دکتر خیلی خوب و معروفیه ولی هنوز منو معاینه لگن هم نکرده🥲

سوال های مرتبط

مامان امیرعلی 🧸💙 مامان امیرعلی 🧸💙 ۱ ماهگی
🔶️ تجربه من از زایمان سزارین🔶️ (۴)

بابت بیمارستان و دکترم، من خیلی خیلی راضی بودم. دکترم مهدیه خوان پایه و بیمارستان خصوصی مجیبیان یزد زایمان کردم.

اول بارداری پیش یه دکتر دیگه میرفتم که خیلی بهم استرس میداد. مثلا اوایل هماتوم داشتم و انقدر منو ترسوندن که کارم شده بود گریه. یا هفته ۵ که فهمیدم باردارم، رفتم سونو و قلب بچه تشکیل نشده بود هر هفته منو میفرستاد سونوقلب با کلی استرس و نگرانی. دیگه تصمیم گرفتم دکترم رو عوض کنم. دکتر خوان پایه خیلی بهم آرامش و قوت قلب میداد و اصلا استرسی بهم وارد نمیکرد. با صبر و حوصله منو ویزیت میکرد و همه چیز رو کامل برام توضیح میداد تا خوب متوجه بشم. برای زایمان هم گفتم که تصمیمم بر این بود که طبیعی زایمان کنم و خانم دکتر همراهی کردن و گفتن حتما سر زایمان طبیعی میان پیشم مگر اینکه شرایط ویژه ای پیش بیاد. اصلا اصرار به زایمان طبیعی یا سزارین نداشتن و حق انتخاب رو به خودم دادن. من هم دوست داشتم طبیعی زایمان کنم. اما آخر کار با توجه به شرایطی که داشتم، منو آگاه کردن که سزارین برات بهتره. حتی سزارین اورژانسی برام ثبت کردن (چون دوتا ماما منو معاینا کردن و تایید کردن) و هزینه زیادی مثل سزارین اجباری برامون نداشت. واقعا داشتن دکتر خوب نعمته
مامان هانا🎀🎀 مامان هانا🎀🎀 ۲ ماهگی
سلام دوستان من امروز معاینه شدم علی رغم اینکه هرروز ورزش می کنم و کارهایی که برای باز شدن دهانه رحم هست انجام میدم دهانه رحمم کامل بسته بود و دکتر گفت هنوز سر بچه حتی توی لگن هم نیومده و دهانه رحمم خیلی بالاس گفت لگن خوبی هم برای زایمان طبیعی ندارم ممکنه بچه گیر کنه ولی باز تا زمان زایمان لگن جا باز میکنه
من از اول بارداری روی زایمان طبیعی مصمم بودم کلاساشو می رفتم اصلا به سزارین فکرم نمی کردم ولی امروز که اینارو دکتر بهم گفت کلا پشیمون شدم ترسیدم برم درد طبیعی رو بکشم اخرم نتونم برم سزارین شم.. حالا الان کارای سزارین رو هم انجام دادم ولی خیلییی فکرم درگیره نمیدونم انتخاب درستی کردم یا نه دکتر گفت من پیشنهادم سزارینه ولی باز به انتخاب خودته اگه میتونی تحمل کنی و آستانه تحمل دردت بالاس برو طبیعی ولی خب من چ بدونم دردش برام چجوریه اخه😭الانم که اصلا کلا درد ندارم برای طبیعی باید تا اخرین لحظه بمونم به نظر شما چیکار کنم واقعا توی دوراهی گیر کردم
مامان 😍دختر نازم💞 مامان 😍دختر نازم💞 ۱۱ ماهگی
تجربه زایمان😍
سلام مامانا
من از اول بچم سفالیک بود و دلمم میخواست طبیعی زایمان کنم
تحت نظر دکتر بهناز افتخارزاده بودم
سه شب یهو تو خواب خیس میشدم که شب سوم رفتم بیمارستان سینا تست امینوشور بدم
که گفتن منفی . از ماما خواستم معاینه لگن واسم انجام بدن که گفتن اصلا لگنت واسه زایمان طبیعی مناسب نیست
و الانم بیمارستان خصوصی بیای مثل سینا باید حتما درداتو بکشی و از آخرش که دیگه طبیعی نشد سزارین میکنن
منم از جائیکه خیلی ترسوام خیلی ترسیدم
همون شب واسع بیمارستان امام حسین با دکترم افتخارزاده نوبت گرفتم تا برم معاینه لگن
)هفته ۳۹ بودم و معاینه لگن نرفته بودم )
صبح رفتم و بهشون نگفتم دیشب بیمارستان بودم
معاینه انجام دادن و گفتن لگنت کوچیکه ممکنه خیلی درد بکشی تا زایمان کنی یا اگرم نشد سزارین میکنن اما باید درداتو ۱ روز بکشی و اینا
اطرافیانم طبیعی زایمان کردن ماما همراه و اپیدورال گفتن داحت بوده نسبت به سزارین چون سابقه هردو مدل داشتن
بعدازظهر رفتم مطب افتخارزاده و گفتم دکتر واسم کاری کن منو خودت سزارین کن
معرفی کردن به دکتر براتیان
گفتن من نمیتونم و حتما باید مشکلی باشه ک بتونم سز کنم با لگن کوچیک سز نمیکنن
خلاصه روز بعد رفتم براتیان و گفتن ۵ زیرمیزی
روز بعدش هم ۷ صبح بیمارستان موسي بن جعفر سز شدم
خانماااااااا خیییییلی خوب بود
یعنی هرررچی بگم کم گفتم
اخلاق هاشون عالی
دوخت بخیه ها عالی
درد نداشتم قابل تحمل بود برای منی ک ترسو بودم خیلی خوب بود
خداروشکر ک دکترم خانوم براتیان بودن خدا خیرشون بده
مامان یسنا مامان یسنا ۲ ماهگی
سلام خانوما
دلم خواست از تجربه زایمان سزارین شدم با شما خواهرای گلم به اشتراک بذارم
من تو هفته های اخر آبان ماه رفتم پیش دکترم برای معاینه که دکترم دید گفت 1سانت دهانه رحمم بازه و تا هفته آینده که آذر میشه زایمان میکنم بهم گفت طبیعی زایمان میکنم وباید منتظر باشم تا کیسه آبم پاره بشه هفته آینده شد من دردام شروع شده بود شبا از درد شکم لگن نمتونستم بخوابم پهلوهام درد میکردن واژنم همش تیر میکشید چهارشنبه ظهر ساعت 1نیم 7اذر بود ک میخواستم دوش بگیرم وقتی میخواستم برم زیره دوش که کیسه ابم پاره شد اصلان درد نداشتم خیلی تعجب کردم سری زنگ زدم به شوهرم اونم سری از سرکار اومد و منم رفتم بیمارستان بدون هیچ دردی زایشگاه که رفتم بستریم کردن گفتن بخاطره اینکه درد نداری باید بستری بشی خلاصه اون شب رو با کلی امپول فشار دردام شروع شدن اما دهانه رحمم فقط 5سانت باز شده بود سره بچه تو واژنم نبود دکتر گفت لگنم برای طبیعی کوچیکه باید سزارین بشم صبح پنجشنبه 8اذر ساعت 8صبح من اماده شدم تا برم اتاق عمل بهم امپول زدن درد نداشتم وقتی از اتاق عمل اومدم بیرون ساعت 9نیم بود بعد از تموم شدن امپول بی حسی درد داشتم اما قابل تحمل بود میومدن شکمم فشار میدادن دکترا واقعا درد داشت جیغ میزدم خلاصه با گذشت همه اینا من 12روزه جای بخیم خوب شد رفتم بخیمو در اوردم راحت شدم الان به همه کارام میرسم
مامان ꜱʜᴀʜᴀɴ مامان ꜱʜᴀʜᴀɴ ۳ ماهگی
بخش اول تجربه زایمانم😁🔥 :
خب اول اینکه من کلا آدم ترسویی هستم و از زایمان هم واقعا میترسیدم و استرس این و داشتم که قرار چطور این مرحله رو پشت سر بزارم ؛ اول میخواستم طبیعی زایمان کنم یعنی دکترم گفت می‌برمت طبیعی اگر وسطاش دیدم نمیتونی می‌برمت سزارین ولی هرچی جلوتر رفتم و به موعد زایمانم نزدیک میشدم می‌دیدم من آدم طبیعی نیستم و از پسش برنمیام و کم کم تصمیمم بر این شد که برم سزارین 🤓👩🏻‍🦯 ؛ اما مامانم مخالف بیحسی از کمر بود و می‌گفت بعداً کمردرد میگیری و فلان و از اون جایی هم که میدونید بیهوشی کامل رو به سختی قبول میکنند.
خلاصه با دکترم صحبت کردم که من بیهوشی کامل و سزارین اختیاری می‌خوام چون بچه اول بودم و مشکلی هم نداشتم میگفتند باید طبیعی بیاری که دیگه تو ۳۸ هفته و اینا بود که دیگه خیلی درد لگن داشتم و واژنم تیر میکشید و اذیت میشدم حتی دکترم می‌گفت بیشتر صبرکن ولی دیگه نتونستم و دوشنبه ۲۸ آبان شبش بود که شوهرم دید خیلی اذیت میشم رفتیم دکتر و به هر زحمتی بود نامه سزارین و گرفت برای فرداش😍
مامان آرتمیس💗 مامان آرتمیس💗 ۲ ماهگی
تجربه زایمان #سزارین 1

من وارد ۴۰ هفته شده بودم و کامل کامل آماده بودم برای زایمان طبیعی اما هیچ دردی سراغم نمیومد ، دهانه رحمم هم که هیچی باز نشده بود و ماما همراه گرفته بودم که یکبار معاینه تحریکی کرد و یکسانت باز شدم ، بازهم درد خاصی نداشتم دردی بود که قابل تحمل بود خیلی خیلی ورزش میکردم پله میرفتم که زایمان طبیعی راحتی داشته باشم ، ولی دیگه من چهل هفته بودم ، ماماهمراهم گفت باید هر روز نوار قلب بچه رو بگیری و یه سونو هم نوشت برام، سونو رو رفتم انجام دادم وزن بچه ام چهار کیلو بود ، حقیقتن اون شب خیلی از زایمان طبیعی ترسیدم و فقط گریه میکردم و میگفتم وزن بچه بالاست و من نمیتونم.
خداراشکر توی این راه خدا خیلی خیلی هوامو داشت و کمکم کرد ، عکس سونو رو فرستادم برای ماماهمراهم ، گفت وزن بچه بالاست چهار کیلوعه و قبلش هم که معاینه لگنی کردع بود گفت زیاد لگنت مناسب زایمان طبیعی نیست اگر بخایی طبیعی زایمان کنی احتمال اینکه سر بچه توی لگن گیر کنه خیلی زیاده و بعدش باز مجبوری سزارین کنی ، همون شب اینقدر من ترسیده بودم و گریه میکردم که همسرم گفت سزارین کنی بهتره و پیشنهاد دکترم و ماماهمراهمم سزارین بود، فردا صبحش ماماهمراهم بهم زنگ زد و گفت بیا بستری شو برای سزارین منم ساعت هفت صبح بیدار شدم و رفتم حموم موهای شکمم و کامل زدم ، البته کلی هم استرس داشتم و توی راه همش خدا و حضرت فاطمه زهرارو صدا میزدم نذر کردم از بغل زیاد سید مظفر هم مه رد شدم کلی گریه میکردم و دعا میکردم تا خلاصه رسیدم بیمارستان نوار قلب بچه رو گرفتن و دکتر کشیک معاینه کرد و نامه داد برای سزارین ، پرستارا هم اومدن من و آماده کردن که بفرستن برای زایمان