۳ پاسخ

خسته بودم همش دوست داستم به یه چی یابه کسی گیربدم حوصله پسرم وشوهرم رونداشتم روشون سروصدامیکردم ودوست نداشتم مامانم تنهام بزارهه

بیشتر وقتی دلت میخاد بگیره بغض بیاد سراغت یهو ایت الرکسی بخون به بچت فک کن تلقین های خوبی به خودت کن تا اون حس حال دور بشه
تلقین ناراحتی به خودت کنی بدتر میشی

از اونجایی ک همش دلم میخواست گریه کنم تا تنها میشدم گریه میکردم دلم پر بود دوست نداشتم مامانم بره از پیشم خیلی داغون بودم چند شب پشت سر هم آیت الکرسی میخوندم برای اینکه حالم خوب بشه واقعا هم خوب شدم

سوال های مرتبط