پارت‌اخر

صدای مامان و شوهرم و ک شنیدم خیالم راحت شد
دستامو گرفتن و فقط میگفتم پیشم باشین🥺😭
بچمو ندیده بودم دلم پر میزد روی ماهشو ببینم
مامانم عکسشو نشون داد گفت ببین چه فرشته ایه🥹😍خلاصه که من یکم هوش و هواسم سرجاش اومد و بچمو اوردن🥲بهترین صحنه زندگیم بود😭🩷👼🏻همه دردا برام قابل تحمل میشد با دیدنش
دیگه اوردنش شیرش دادم یکم و بعدم چون اتاق خصوصی گرفته بودیم مامانم و بابا و شوهرم بودن پیشم.برای فشار رحم یبار تو ریکاوری فشار دادن که یه چیزایی فهمیدم یه بارم تو بخش که خیلی دردم اومد و ناله کردم، میگفت یا خودت زور بزن یا فشار میدم😭در حد دو دقیقه بود ولی خب درد داشت
دیگه با اینکه بیهوش بودم گفتن تا۸صبح چیزی نخور
دخترم ۱۱و ده دقیقه شب دنیا اومده بود🥰
برام اومدن شیاف گذاشتن و پمپ درد یادمون رفته بود قبل عمل بخوایم اما خب دردم با شیاف قابل کنترل بود.
دیگه ساعت۷ونیم صبح من نسکافه و کاپوچینو خوردم بعد چای شیرین و خرما و دیگه کمپوت گلابی بستن به شکمم که کار بده😂
ساعت۱۲ ظهر هم بود که اومدن سوند و کندن و شیاف گذاشتن تا بتونم راه برم
بچم تا ظهر مدفوع کرده بود ولی من اون روز هرچی خوردم شکمم کار نداد.شیافم گذاشتن ولی خب اخرشب شکمم کار داد و راحت شدم
خونریزی هم روز اول خیلیییی زیاد بود و باید مدام عوض میکردم خودمو الان کمتره در حد پریودیم..
خلاصه که همه چی خوب بود بیمارستانمم موسی ابن جعفر که راضی بودم اتاق خصوصی هم رسیدگیش خوب بود..دیگه سعی کردم همه چی و بگم.. هزینه سزارینم با بیمه تامین اجتماعی شد۱۳ تومن،اتاق خصوصی هم۳ تومن..
شما سوالی چیزی دارین بپرسین🥰🩷

۱۷ پاسخ

عاقا همین فشار رحمم نمیشه نباشه؟؟؟

ماشالله بهت‌عزیزکم
دختر صبور و خانوم
مرسی که حورا طلایی رو بدنیا اوردی بشه همبازی دخترای من

ننه مبارکه چه خوب بوده خداروشکر🥹🥹🥹

الهی بگردم چقد خوب بوده برات 🥲
با اینکه خودمم سز شدم و تجربه دارم بازم دلم خواست برگردم عقب و دوباره تجربه کنم 🥲
کدوم بیمارستان بودس

عکس نی نی توبفرست عزیزم

مبارک باشه عزیزم
یه سوال یعنی به غیر از اون ۱۳ میلیون بیمارستان و ۳ تومن اتاق خصوصی دکتر هم ۱۲ تومن گرفت؟
یعنی جمعا۲۸تومن در اومد برات؟

ازبیمارستان راضی بودی .پرستاراش چجوری بودن .من یه شب رفتم‌اونجا شک داشتم کیسه ابم پاره شده .یه‌خانوم هیگل بداخلاق منو بیزون کرد که برو سنو بیار .ازهمونجا میترسم برم

ایجانم
مبارک باشه عزیزم
انشالله قدمش پر خیر پر برکت باشه گل دخترت ♥️

بیمارستان شک نکرد؟
اگه دکترهمه مریض هارواینجوری بفرسته که شک میکنن

مبارک باشه عزیزم 😍✨

در. كل درد سزارين قابل تحمل بود؟ الان روبراه شدي؟ نامه فوبيا و اينا هم داشتي از روانپزشك يا نه ؟

خوشبحالت خداروشکر ک جفتتون سالمین واسه ما هم دعا کن❤

سلام عزیزم به سلامتی خداروشکر
برای منم دعا کن سزارين بشم

من یه لحظه اونجایی که گفتی دختر گلت اوردن دیدیش بغضم گرفت خدایاا بمنم نیرو بده اونموقع راحت بتونم زایمان کنم

مبارکت باشه قدمش عزیزم
ممنون که همه چیو کامل توضیح دادی
من خیلی میترسم هم از سزارین هم از طبیعی
ولی میخام سز بشم دکتر گفته ۳۰ تومن

وای زهرا زهرا زهرااااا
خوشحالم براتتتت
الهی سایه خودت و همسرت ۱۲۰سال بالای سر نی نی باشهههه

بسلامتی عزیزم.دکترت کی بود وچقدر زیر میزی گرفت

سوال های مرتبط

مامان همتا مامان همتا ۲ ماهگی
تجربه سزارین (۵)
بعد مامانم و شوهرم خداحافظی کردن و رفتن مادرشوهرم موند پیشم که گفتن از ۱۱ امشب تا ۱۱ فردا باید هیچی نخوری سرم و همه چی رو وصل کردن و منم هیچ درد حس نمیکردم .ساعتای ۲و۳ صبح یه دردی مثل درد پریودی داشتم و قابل تحمل بود منم هر ۱۰ دقیقه پمپ درد رو فشار میدادم ‌ دیگه کم کم داشت دردم بیشتر می‌شد که گفتن اگر پاهاتو میتونی دولا کنی میایم برات شیاف میزاریم که پاهامو قشنگ جمع میکردم که اومدن شیاف گذاشتن درد داشتم ولی قابل تحمل بود مثل درد پریودی بود دیگه ساعت ۱۱ ظهر شد که گفتن چیزی میتونی بخوری چیزی خوردم و گفتن باید بلند بشی یکم راه بری .پرستارا اومدن کمکم کردن و من از تخت بلند شدم یکم سخت بود برام همش میترسیدم بخیه هام پاره بشه یا کاری بشم کمر خم راه میرفتم و یکم که راه رفتم گفتن برو دراز بکش دراز کشیدم و چیزی میخوردم دیگه هی سعی می‌کردم پاشم و زیاد راه برم تا سرپا بشم دردم قابل تحمل بود بیشتر از بخیه هام ترس داشتم دستشویی هم رفتم برا بار اول یه ذره سخت بود دیگه ۲ شب بیمارستان بودیم ظهر دکتر اومد گفت مرخصین .و اونجا هی میپرسیدن شکمتون کار کرده یا نه که من کار نکرده بود که یه شربت بهم دادن که همون روز شکمم کار کرد و ظهر مرخص شدیم اومدیم خونه و من رفتم دوش گرفتم و بخیه رو دیدم یکم برام سخت بود دیدنش همش میترسیدم که رفتم حموم و با شامپو بچه شستم و اومدن دراز کشیدم .
امیدوارم به دردتون خورده باشه تجربه زایمانم ❤️❤️
مامان 𝑨𝒍𝒊🧸 مامان 𝑨𝒍𝒊🧸 ۲ ماهگی
🌸تجربه سزارین پارت پنجم🌸
همون موقع به خانم پرستار گفتم و اومدن دوتا شیاف هم برام گذاشت تا ساعت چهار اینا که وقت ملاقات تموم میشد با خانواده ام سرگرم بودم در اون حین بیحسی ام کامل رفت وقتی همه رفتن دردم شروع شد اما اونقدر که میگفتن و شنیدم بودم زیاد نبود واسه من مثل درد پریودی بود اما من پریودی های دردناکی هم داشتم خلاصه درد غیر قابل تحملی نبود با شیاف و سرمای که بهم وصل میکردن من اوکی بودم.خب شاید ساعت ده شب و باید یک چیزی میخوردم و از تخت میومدم پایین که قسمت سخت سزارین از نظر من فقط اون لحظه ای بود که خوابیده بودم و باید مینشتم لبه تخت این خیلی واسم سخت بود خلاصه با کمک همراهمیم بلند شدم نشستم لبه تخت یکم بابونه و نبات خوردم پرستار اومد سوند رو خارج کن اصلا درد نداشت سوزش هم نداشت من چون از وقتی از اتاق عمل اومده بودم تکون نخورده بودم و کلا به پشت دراز کشیده بودم موقعی که تکون خوردم و نشستم خون ریزی کردم همین باعث شد شکمم رو فشار بدن چون به دکترم سپرده بودم تو بیحسی انجام بدن که همین کار رو هم کرده بودن اینو یادم رفت بگم موقعی که میخواستم برم پخش از ریکاوری اونجا هم شکمم رو فشار دادن درد نداشت موقعی هم وارد پخش شدم فشار دادن چون هنوز بیحسی داشتم اونم قابل تحمل بود خب داشتم میگفتم چون خون اومد ازم پرستار چند بار شکمم رو فشار دادم خب واقعا دردناک بود اما چند ثانیه فقط دردش میشد
مامان نیایش و نیلآی مامان نیایش و نیلآی ۱ ماهگی
تجدبه زایمان دومم قسمت چهارم:
مامانم اومدنزایشگاه بالای سرم بهم خرما و آبمیوه دادن تا یکم جون بگیرم.
بعد غنچه قشنگم رو آووردن تا شیر بدم یکم شیر که دادم حدود ساعت ۳ صبح بود که پرستارهای بخش اومدن منو رو ویلچیر گذاشتن و به بخش منتقل کردن اتاقم هم اتاق خصوصی بود اما من درخواست اتاق خصوصی نداده بودم چون جا نداشتن تو بخش برن اتاق خصوصی .اتاق خوب و دلبازی بود من تا بعد از ظهر اونجا بودم بعد تاین ملاقات اتاقم رو عوض کردن بردن اتاق عمومی اتاق عمومی هاش دوتخته بودن یکم دلگیر تر بودن و تخت هاشونم برقی نبود اگه خواستین بیمارستان پاستور زایمان کنید بنظرم اتاق خصوصی بگیرید اگه حساسید.من تایم کوتاهی تو اتاق عمومی بودم و ساعت ۹ شب هم مرخص شدم.
من که از همه چیز راضی بودم رسیدگی ماما زایشگاه برخورد پرستار ها و رسیدگی شون همش عالی بود. بیمارستانم پاستور بود.
دکترم هم که دومین تجربه زایمان طبیعی رو باهاشون داشتم باز دوباره به کار بلد بودن و حرفه ای و دلسوز بودنشون ایمان آووردم.و از همه مهمتر احساس مسئولیت و تعهدی که نسبت به بیمارشون دارن و زیر میزی هم نمیگیرن برام قابل توجه بود و هست دکترم هم فاطمه عادلخواه بودن.
مامان کنجد(آرشا)🩵🤱 مامان کنجد(آرشا)🩵🤱 ۱ ماهگی
مامان مهوا🐥 مامان مهوا🐥 ۱ ماهگی
ادامه۳:
این‌داروی بیهوشی بود و بیهوشمم کردن(وقتی انقباض و درد زایمان داشته باشی کامل بیحس نمیشی )اما انگار دوز بیهوشی زیاد بالا نبود چون من یکی دوبار یچیزایی رو شنیدم [خب یه اتفاق جالب و عجیب ک برای من رخ داده بود این بود موقعی ک دکتر شکمم رو باز کرد شنیدم ک گفت بچه با پاعه در صورتی ک من فقط یک روز قبل از زایمانم رفته بودم پیش دکتر دکتر تو مطب سونو انجام واسم و بپه با سر بود کلا بچم تو کل سونو ها سفالیک بود اما تو یک روز چرخیده بود و بریچ شده بود ] و یک چیز دیگم ک شنیدم دکتر گفت مثل پنبه اس بچه ...خلاصه عمل من تموم شد و منو بردن داخل بخش ریکاوری دستگاهارو بهت وصل میکنن و پتو روت میکشن و یچیزی مثل لوله ک گرما ازش بیردن میار رو گذاشتن زیر متو تا لرز نکنم و سردم نشه
زیاد لرز نکردم ما چون اتاق خصوصی گرفته بودیم تقریبا ۳ ساعت داخل بخش ریکاوری بودم ک اتاق خالی بشه تو این فاصله یک بار اومدن رو شکمم افتادن تا خونا بره و اینکه کم کم بی حسی رفت و دردا شروع شد اون فشار دادنه ک بیحسی داشتم دردم نیومد
یچیز دیگه من پمپ درد هم ددشتم ک هزینش ۲ تومن‌بود ب پرستار و دکتر گفتم و داخل همون اتاق عمل برام وصلش کردن
از وقتی بیحسی رفت و دردا شروع شد پمپ دردو فشار میدادم و یکم ارومتر میشدم
دردای داخل ریکاوری زیاد شدید نبود و قابل تحمل
داخل همون ریکاوری یه رب ۲۰ دقیقه بعد از اینکه رفتم بچمو اوردن خودشون گذاشتن رو سینم و چند قطره شیر خورد
خلاصه بعد از اون گذاشتنم روی تخت دیگه و بردنم ک برم‌ سمت بخش و یکبار هم اینجا روی شکمم افتادن ک اینجا خیلی درد داشت
مامان پارسا🐣 مامان پارسا🐣 ۲ ماهگی
بعد از اینکه گل پسرم دنیا اومد و بغلم بود بند نافشو جداکردن و چن دقیقه روی سینم بود بعد بردنش و نوبت اومدن جفت بود که متاسفانه نمیومد چسبیده بود دکترم هرکاری کرد با ماساژ و دارو وفشار تاثیر نداشت اخرشم با دست جفتو از داخل رحم جدا کرد قشنگ حس میکردم دستشو توی شکمم و بعد شروع کرد به بخیه‌زدن که کلا فک کنم دو دقیقه طول کشید کلا چهارتا بخیه خوردم
بعد از چند دقیقه که کار دکترم تموم شد و چک کرد همه چی خوبه منو از زایشگاه بردن تویه اتاق دو تخته و ماما میومد برای فشار دادن من چون خیلی حالم خوب بود و بی حس بودم میگفتم زیاد فشارم بدین اونام گوش میدادن
بعداز اون من لرز گرفتم وسردم بود که میگفتن عادیه عوارض زایمانه
تا موقعی که بیحسی از بدنم رفت من توی اون اتاق بودم بعد از اون ساعت هشت و نیم شب منو بردن بخش و یکم بعدش پسرمو اوردن برام
از اتاق بیمارستان بگم که اتاقای خصوصی همه پر بود و اتاقای عمومی هم شش تخته بود
غذای بیمارستان اصلا خوب نبود فقط رسیدگیشون خوب بود همه خوش اخلاق بودن
دکترمم ملیحه غلامی بود که حرف نداشت واقعا خیلی ازش راضی بودم کل این نه ماه خیلی صبور و با حوصله و مهربون بود
الان هم بعد شش روز بخیه هام اصلا درد ندارن و تقریباً خوب شدن فقط از عوارض اپیدورال من تا سه روز گردن درد و سردردهای شدید میگرنی گرفته بودم که فقط وقتی دراز میکشدم اروم میشد و بعد سه روز کامل خوب شد
انشالله که همگی اونایی که زایمان نکردن زایمان راحتی داشته باشن اوناییم که قصد بارداری دارن دامنشون سبز بشه امیدوارم توضیحاتی که دادم مفید باشه براتون سعی کردم همه اون چیزایی که برای خودم سوال بود اینجا بگم شاید به درد کسی خورد🌺♥️
مامان آرتمیس💗 مامان آرتمیس💗 ۲ ماهگی
تجربه زایمان #سزارین۴
حس پاهام داشت بر میگشت ، درد هم داشتم که اولاش قابل تحمل بود ولی کم کم زیاد و زیادتر میشد ، یه پرستار آقا کنارم بود خیلی خوش اخلاق بود اومد و پمپ درد رو بهم وصل کرد که پمپ درد خیلی خیلی تاثیر داشت ، بهترین کار همین بود که پمپ درد گرفتم
بعدش هم بردنم توی بخش که مامانم اونجا بود خیلی دلگرمی بود برام ، دخترمم که دیدم کل دردام یادم رفت ❤️ نمیگم درد نداره سزارین هم درد داره و کلا زایمان سخته چه طبیعی چه سزارین هردو سخته
فشاری که به شکمم وارد کرد پرستار برای خونریزی چون پاهام و دلم حس داشت خیلی خیلی دردم گرفت و اذیت شدم و جیغ میزدم خیلییی درد داشت دستش رو محکم گرفته بودم اما خب بندع خدا مجبور بود فشار بده بخاطر خودم که بهتر بشم ، یبار یع پرستار دیگه اومد که اون خیلی بداخلاق بود اونم یبار فشار داد و رفت خلاصه این فشار بعد زایمان سزارین ادم مرگ رو به چشم میبینه خیلی وحشتناکه
😐❤️ سرم هایی که میزنن بهت هم خیلی خواب آوره و کلا آدم گیجه گیجه که باعث میشه باز دردت یادت بره
مامان 👼🏻دوقلوهای معجزه🩷 مامان 👼🏻دوقلوهای معجزه🩷 ۳ ماهگی
#پارت سه…

دکترم برام پمپ درد گرفته بود بچه هامو با خودم بردن بیرون از اتاق خیلی خوشحال بودم. که اول از همه همسرم اومد خودشو به من رسوند بعد رفت سراغ دخترامون🩷🌸🫂
لحظه به لحظه خدارو شکر میکردم بردنم توی اتاق پمپ درد هم گذاشتن دکترمم از قبل شیاف و… گفته بود بگیرم بعد دکترم اومد کنترلم کردو خیلی با مهربونی زیاد بخیه هامو چک کرد و رفت واقعا از دکترم خیلی راضی بودم و از بیمارستانم خیلی راضی بودم…
بعد پرستار اومد بچه هامو شیر داد خدارو شکر شیر داشتمو بچه هام کاملا سیر میشدن…🫀
به هیچ عنوان زیر سرم هیچی نذاشتم سرمو هم تکون نمیدادم بعد ۸ ساعت اومدن گفتن باید راه برم شکمم خیلی بزرگ بودو برام سخت بود با نسکافه شروع کردم بعد هم کمپوت برام گذاشتن روی میز که راه میرم ضعف نکنم همسرم کمکم کرد بلند شدم شکمم سنگین بود با دست نکهمیداشتم و راه میرفتم خیلی سرم گیج میرفت خیلی ضعف داشتم ولی تند تند چیزای شیرین میخوردم که ضعف نکنم واقعا یه توصیه برای کسایی که میخوان زایمان کنن سزارین سعی کنید راه زیاد برید کمپوت گلابی بخورید نسکافه زیاد بخورین سرتونو هم زیاد تکون ندین…بعد که بلند شدم رفتم داخل حمام اتاقم شستنم و تونستم شرت و پوسک بزارم بچه هامو با عشق بغل گرفتم هنوزم باورم نمیشد ولی خیلی خوشحال بودم خیلی نمیتونم نمیدونم چجوری توصیفش کنم براتون…
مامان دلنیا💗 مامان دلنیا💗 روزهای ابتدایی تولد
سلام میخام تجربه زایمانم بگم⚠️
من ۴۰هفته ۱روز بودم ولی هیچ دردی نداشتم و فقط ۱سانت بودم .رفتم بیمارستان اکباتان .چهارشنبه بود وهیچ دکتر مامای نداشتن و گفتن با دکتر ماما که تو بیمارستان فاطمیه بود هماهنگ کردن که برم اونجا .
و من رفتم دکتر تا دید گفت باید بستری بشی و من رو بردن بخش زایمان و آمپول فشار زدن بهم و هردقیقه یکی میومد معاینه میکرد خون آب ازم میومد داشتم از درد جون میدادم .فشار خیلی زیادی روم بود فقط میگفتم خدایا کمکم کن خیلی سخت بود اومدن سوند برام وصل تا دهانه رحمم باز بشه .پلاکت خونم اومده بود پایین ۹۸شده بود ادرار نداشتم یه سوزن وارد مثانه کردن تا برا ازمایش نمونه بردارن داشتم میمردم و چشام تاری میدید دکتر اومد ساعت ۶عصر بود معاینه کرد دید آب دور بچه نیس و خون ریزی داخلی کرده بودم البته بگم سونو گرافی کع رفته بودم آب دورش کم بود .دکتر سری گفت اتاق عمل آماده کنید مریض اورژانسی هس منو فورا بردن اتاق عمل و بچمو تو ۱۰دقیقه بدنیا اوردن دیگه دردام یادم رفت با دیدن دخترم😍تو اتاق عمل ۴۰دقیقه طول کشید تا بقیه کردن ومنو بردن بخش و دکتر اومد رو شکمم فشار داد و خون ریزی شدید کردم خلاصه داشتم با هر فشار رو شکمم داد میزدم تورو خدا زور نزنید .همه دکترا ریختن روسرم و آمپول قرص سرم برام وصل کردن داشتم شدید میلرزیدم ومنو بردن یه اتاق مخصوص و من چند ساعت مثل بید میلرزدیم و از ساعت ۹شب تا ۶صبح سنگ رو شکمم بود شیر هم نداشتم به بچه بدم تا صبح درد کشیدم .خلاصه واقعا سخت ترین تجربه درد تو زندگیم بود ولی با اومدن دخترم همه چی رو فراموش کردم🥹
مامان مهبد مامان مهبد ۱ ماهگی
تجربه زایمان سزارین بیمارستان بهبود
پارت ۱
بنده و پسری در شکم ساعت ۱۲ شب نهم بهمن با برگه بستری رفتیم بیمارستان بستری شدیم
اولش که لباس دادن و nst گرفتن و همه چی رو ثبت کردن یه سرمم وصل کردن بعد سوار بر ویلچر راهی بخش زایمان شدیم تا صبح هر دو ساعت یه بار nst میگرفتن و فشار چک میکردن
من اتاق خصوصی رزرو کرده بودم ولی قرار بود فردا که خالی شد بهمون تحویل بدن واسه همین شب قبل عمل رفتم بخش معمولی
تخت بغلی من یه خانومه بود که به خاطر فشار بالا بستری بود صبح قبل من اومدن بردنش موقع سوند گذاشتن انقدر جیغ ویغ کرد که من یه دور اونجا سکته کردم بعدم که آوردنش همش ناله میکرد گریه میکرد جیغ میزد دیگه اصلا رنگ و روی من پرید مامانم و مادرشوهرمم رفتن با پرستارا دعوا که چرا اینو اوردین نشونش دادین دختر ما میترسه
تو همون حین که تنها بودم یه خانوم پرستاره اومد پرده رو کشید تا من بفهمم چیکار داره گفت سوندت وصل کردم پاشو بریم
خلاصه که اصلا نفهمیدم و غول مرحله سوند رد کردم
مامان مهراد مامان مهراد ۳ ماهگی
پارت دوم عمل سزارین


وقتی ب هوش اومدم دیدم دو نفر دارن منو ماساژ رحمی میدن چون حس داشتم درد اش فهمیدم درد داشت اما قابل تحمل بود بد اوردن تو بخش چون بیهوشی رفته بود درد داشتم پمپ درد نداشتم نگرفتم چون دکتر گفت خوب نیست دارو میده کنترل میشه که توی سرم ها مسکن بود شیاف زدن اروم شدم ی یک ساعت بد دوباره کم شروع شد که با تکرار کردن پرستار ها من چون ۱۲ ظهر زایمان کردم بچه چون بند ناف دور گردنش بود بردن گذاشتن تو دستکاه چند ساعتی ۱۱ شب بهم گفتن چیزی بخور اول که میایی فقط تشنه ایی ۱۱ شب اومدن گفتن نسکافه بخور کمپوت بد میام سوند در میاریم کمک ات میکنیم که راه بری اومدن بلندم کردن که قبلش شیاف زدم. اما موقع بلند شدن درد داشتم تا توالت رفتم اومدم بیرون لباس مو عوض کردن کمک ام کردن رو تخت نشستم کمک بهیارم عالی بود مهربون دوست داشتنی. شیاف زد برام مامانم بود بچه مامانم نگه میداشت فیلم برام گذاشتن که از بچه چطور مراقبت اولیه انجام بدم بد که صبح شد دکترم اومد چک کرد منو گفت مرخصی که اماده شدم برای خونه
مامان لیانا👼🏻💗 مامان لیانا👼🏻💗 روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین
پارت سه:

بعدش خوابم میومد خوابیدم بیدار ک شدم ۵ دقیقه بعدش عملم تموم‌شد . کل عملم حدود ۴۰-۴۵ دقیقه طول کشید
بعد یه تخت دیگه آوردن گذاشتنم رو اون بردنم ریکاوری
تو ریکاوری لرز خیلی شدید داشتم جوری که تختم میلرزید
اونجام بهم یه آمپول زدن خوب شدم
حدود ۱ ساعت تو ریکاوری بودم بعدش بردنم جلو در ورودی بخش عمل تا بیان ببرنم بخش اونجام ۱۰ دقیقه منتظر موندم
در بخش باز شد دیدم خانواده موندن پشت در🥹خیلی حس قشنگی بود همشون اومدن پیشم حالم خیلی بهتر شد دیدمشون مخصوصا وقتی شوهرمو دیدم بیچاره میدونست چقد میترسم از اتاق عمل وقتی تو عمل بودم کلی گریه کرده بود🥲
بعد بردنم بخش ۵ دقیقه بعد دخترمو اوردن گذاشتن بغلم و شیرش دادم🥹خیلی حس قشنگی بود انشالله قسمت همه چشم انتظارا❤️
قسمت سختش فقط ماساژ شکمی بود اولین بار ک فشار دادن یکم بیحس بودم زیاد درد نداشت ولی ۱ ساعت بعد اومدن دوباره واسه ماساژ جونم دراومد از درد چشام سیاهی رفت😑
تو اون چند ساعت اصلا شیاف استفاده نکردم پمپ دردم نداشتم دردش قابل تحمل بود فقط وقتی اومدن گفتن پاشو راه برو شیاف زدم ۲۰ دقیقه بعدش پاشدم اولش ک نشستم سرم گیج میرفت یکم آبمیوه خوردم بهتر شدم بعد آروم پاشدم برای اولین بار یکم سخت بود ولی دومین بار یکم فقط درد داشتم
برگردم عقب بازم انتخابم سزارینه😁🤌