۱۰ پاسخ

چی شده عزیزم چرا اینقدناراحتی ؟

ایشالا مشکلت حل بشه گلم امیدت به خداوند بزرگ باشه گلم ایشالا نا امید نمشی

عزیزم جواب آزمایشاتوگرفتی؟دکترچیگفت

بشین یه نامه بنویس از هرکی ناراحتی توش بنویس
مخاطبت خدا
به حالت سجده روبه قبله چند دقیقه سجده کن
اگه نماز میخونی سجدتو طولانی کن

خدا به دلت قرار و آرامش بده

چرخ گردون عزیز تو این مشکلات مرد و نامردا شناخته میشه همین که خدا را داری یعنی امید به اینده داشته باش

این روزا کیه که حالش خوب باشه مخصوصا با این وضع دلار و تورم و گرونی😭

عزیزم خدارو شکر که انقدر شوهرت و دوست داری و انقدر هم شوهرت دوستت داره خیلی ها همین شوهر خوب و ندارن خدارو شکر کن بقیه هم درست میشه . اگر هم دوست داری بگو من گوش میدم

ول کن بابا واسه خودت زندگی کن بیخیال

عزیزم منم مثل توام توی گرفتاری و غم و غصه روحو روان برام نمونده انشالله خداوند کمکمون کنه

ازخانواده‌ناراحتی‌گلم؟

سوال های مرتبط

مامان Radvin😍🫀 مامان Radvin😍🫀 ۱ سالگی
خانما من پسرم ۴ ماهگی در اثر واکسنش افت پلاکت کرد.ینی پلاکت خونش از حد نرمال اومد پایین
چون خیلی کوچولو بود دکتر گفت نمیتونم بهش قرص بدم بخاطر همین بستریش کردن که با سرم پلاکتش اومد بالا....بعد اون تا ۳ ماه تحت نظر بود و هر ماه ازش ازمایش خون میگرفتم خداروشکر همه چی خوب بود تا اینکه دکترش گفت دیگه نیازی نیست ازمایش ببری و نیازیم نیست دیگه تحت نظر باشه....هرروز استرس داشتم تا اینکه دیشب دیدم روی پاش دو جاش کبودی داره اینم بگم که پسرم خیلی بازیگوشه و وقتی خونه مادرشوهرم اینا میریم چون گلخونه دارن دائم از گلخونه میره بالا
حالا از دیشب خیلیییییی نگرانم میگم نکنه خدای نکرده زبونم لال دوباره پلاکتش افت مرده باشه اینجوری شده؟ شوهرم میگه نه چون از گلخونه بالا رفته و از اونطرفم زمین میخوره اینجوری شده میگه اگه خدای نکرده چیزیش بود تمام بدنش کبود میشد
اجازه هم نمیده ببرمش ازمایش آخه میگه دلم‌نمیاد بچم اذیت بشه
چون اون اوایل هرماه وقتی ازمایش میبردیمش پسرم دچار کم‌خونی شد الانم میگه نمیزارم ببریش ازمایش
تو دلم آشوبه خیلی میترسم خدای نکرده زبونم لال چیزی باشه😭😭😭😭😭😭
چیکار کنم؟میشه واسه سلامتیش نفری یه صلوات بفرستین😔😔😔😔😔💔
مامان النا مامان النا ۲ سالگی
سلام خانما
بیاین کمک که دیگه واقعا حس میکنم دارم دیوونه میشم از دست النا
خیلی خیلی اذیت می‌کنه همش به من چسبیده در حدی که هم از جام پامیشم گریه می‌کنه کجا میخوای بری منم ببر یه ظرف می‌خوام بشورم یا غذا درست کنم کل مدت روی پاک میشینه گریه می‌کنه منو بغل کن شب تا صبح صبح تا شب بهم چسبیده الآنم موقع امتحانامه دارم درس میخونم روی پام میشینه میگه درس نمی‌خواد بخونی اصلا سمت شوهرم نمیره تا صبح هزار بار بیدارم می‌کنه پاشو بهم آب بده قمقمه بالا سرشه میگه نه فقط آب تازه تو لیوان زنبوری بعد میگم بگو بابا بده میگه نه فقط مامان بده در حدی که حتی شوهرم میاره میگه نمی‌خورم فقط مامانی بده هرشب تا ساعت ۴یا۵صبح بیداره فقطم میگه تو یه جا بشین مثل صندلی من روتو بشینم دیوونه شدم دیگه هرشب دارم دعواش میکنم و بزور دعوا میخوابونمش آنقدر روانی شدم از دستش که فقط به زور جلوی خودم و میگیرم که نزنمش حتی دستشویی نمیتونم برم از دستش باید تاظهر بشینم که شوهرم بیاد من از دستش فرارکنم برم دستشویی هرچند تا بیام فقط گریه می‌کنه که مامانم کجایی اصلا نمی‌دونم کدوم کارشون بگم دیونه شدم فقط دیشب سه صبح خوابیده ساعت ۶.۳۰صبح بیدار شده یک ساعت پیش دیگه آنقدر هسته شدم بردم گذاشتمش خونه مادرشوهرم گفتم نگهش داریم من یکم درس بخونم دیوونه شدم دیگه فقط دارم دعا میکنم نیارنش پایین چند ساعت از دستش آرامش داشته باشم اینم بگم تقریبا دو سه هفته است از شیر گرفتمش