۸ پاسخ

اره خیلی سخته پسره منم اینجوریه دیگه کلا درحال نق زدنه خدانکنه مریض شه دیوونه میشم دیگه خودمو میزنم بخدا هرازگاهی از دستش همه چیو با گریه میخاد

دقیقا پسر من هم همین طور کلا بچه ی سختی بود بخدا دهنم صاف شده واقعا بعضی بچه ها رو میبینن اصلا اذیتی برای مادرشون ندارن واقعا تعجب میکینم میگم شاید اینم شانسیه 🫠

وای دقیقا منم امشب همین حال رو دارم خودمو سرزنش میکنم همش
گریه میکنه نق میزنه

منم وقتایی ک پسرم میفته رو دور نق زدن و گریه کردن واقعا عصبی میشم ینی خودمو میزنم دیگه از دستش . به شوهرت بگو یه ساعت ببرتش بیرون استراحت کنی

وای گلم منم دقیقا شرایط تو رو دارم و شوهرمم اصلا کمکم نیست از وقتی پسرم به دنیا اومده هیچ. مهمونی هیچ جا حتی خونه مامانم از دستش نتونستم برم مدام نق میزنه حتی همه ادمهای اطرافممملافه کرده پدرشوهرمم امروز میگفت من یکبار ندیدم رادمهر اخلاقش خوب باشه نق نزن تازه اونا هفته ایی یکبار درحد نیم ساعت میبیننش میفهمن نق نقوو خدا به داد من برسه که مدام کنارش هستم

چون خودت عصبی هستی اونم عصبی شده واقعا بهت میگم .کافیه باور کنی که فقط بچه است .از کاراش کلافه نشو .چند روز آروم باشی بهت قول میدم اونم آروم میشه

میدونم درکت میکنم مخصوصا بچه ایی گریه کنه ادمو پیر میکنه منم مادرم بعضی موقع ها واقعا دست خودم نیس داد میزنم سر بچه ولی بعدش عذاب وجدان میگیرم چکار کنیم مجبورین تحمل کنیم شما انقد تحمل کرد چهار پنج ماه دیگم تحمل کن بزرگ بشه خوب میشع من انقد بچه دیدم تا دوسالگی شبانه روز جیغ میزدن ولی کم کم خوب شدن انقد مظلوم شدن الان

حق داری
شوهرت کمک حالت نیس؟

سوال های مرتبط

مامان پارساو آیلین مامان پارساو آیلین ۱ سالگی
سلام خوبین ی مشورت میخاستم ازتون من میخاستم بعد تعطیلات عید برم کلاس خیاطی دخترم خیلی اذیت میکنه مدام گریه میکنه ادمو ذله میکنه دیشبم خونه مادربزرگم بودیم همینطوری مدام گریه میکرد شیر هم نمیخورد غذاهم بهش داده بودم خاله هام و مامانم همشون باهم تو همین حین ک بچه گریه میکرد میگفتن شیرش بده نمدونم بچه گناه داره یکی میگف غذاش بده یکی میگف گناه داره بچه چجوری دلت میاد گریه کنه
اینم ک از صب ک بیدار میشه تا اخرشب همش گریهذمیکنه بخدا ک منم جونی نمیمونه برام خلاصه وقتی دیدم همشون باهم هی پشت سرهم و بی وقفه حرفاشونو تکرار میکنن عصبی شدم گفتم میشه ساکت بشین ادمو خسته میکنین خودم میدونم چجوری ارومش کنم یبار گفتین تموم کنید دیگه ....بعدم بردم تو حیاط چرخوندمش تا خابید ..خلاصه امروزم ک رفتیم تفریح بیرون خیلی اذیت کرد غر زد مجبور شدم موقع ناهار ببرمش دورو اطراف بچرخونم خودم اخر از همه غذا خوردم الان از خستگی سرم داره میترکه اخر ک میخاستیم بریم تو ماشینا دخترم بغل مامانم بود منم دستم کلی وسیله بود دخترمم گریه میکرد بیاد بغلم گفتم ببین دستام پره نمیتونم مامانم گف بچمه رو اذیت میکنی همش گریه میکنه😑منم گفتم وسیله دارم خوب گف بده من بگیرش وسایلارو دادم بچه رو گرفتم گفتم ازین ب بعد ماهی یبار میام خونتون ب خنده گفتم البته اونم گف اره نیا کلاس خیاطی هم لازم نیس بری بشین بچتو نگه دار من نمیتونم نگه دار ...دلم خیلی شکست شما جای من بودین میبردین بچه رو پیشش بزارین کلاس برین یا ن.انقد سراین کلاس رفتن ذوقمو کور کردن ک دیگه دلم نمیکشه برم