۹ پاسخ

زهرا جاااان خودشونم یکم باید هنر بازی کردن و سرگرم شدن تنهایی رو یادبگیرن !

اینقدددد با این بچه ها بازی کردیم واقعا سخت تنهایی سرگرم میشن متاسفانه

میفرستم مهد ماشالا بزرگن وقت مهدو پیش دبستانیشونه هم امورش هم بازی اینقدم شاده اونجا میره

میتونید دسر و غذاهای ساده ام هر روز یدونه باهم در حد کم درست کنید.مثل ترامیسو، کاپ کیک، سالاد ماکارونی، الویه ودسر کدو حلوایی، پاناکوتا ، ژله و...میشه همون کارگاه آشپزی...
ماهی یک بار کشت و کار دانه ی گیاه رو داخل خاک گلدان بکارید ما الان اسفناج کاشتیم و دانه های نارنج....
بازی های حرکتیم مثل انواع پرش ،لی لی ، راه رفتن تو مسیر مشخص، پرش بر اساس جهت ها و....داشته باشید.
کتاب کارم که روزانه ۳،۴صفحه بچه همکاری کنه خوبه.
بازی های دقت و تمرکزم در حد ۲تا روزی خوبه.
کتابم من روزی ۵ تا براش میخونم راستی.
تو نظافت خونه بهش دستمال و شیشه پاک کن رو تو ی ظرف کمتر بریز بهش بده مستقل تمیز کنه ....
لگو بازی کنه برای خودش(ازش بخواید یچیزی بسازه مثلا دلم ی وسیله میخواد که تو دریا بتونه حرکت کنه چی میتونی برام بسازی میگه فرَضا قایق یا کشتی و...)

آزمایش های علمی ساده انجام بدید باهم...

آشپزی،دور دور بیرون، بازی فکری دقت و تمرکز،کتاب کار، ۱ ساعت تیوی، خودش دیگه بازی میکنه.گاهی کاشت گل و گیاه گاهی بازی های مسی پلی،گاهی سفالگری و رنگ کردنش با گواش، (البته ۳ روزم مهد میره)پسرم اکثرا خودش بازی میکنه ولی

من هرکاری انجام بدم مسیحارو باخودم همراه میکنم
یکسره بازی کنیم که به کارای خودم نمیرسم
خونه تمیز کنم یه گردگیر میدم بهش میگم تو میزارو بکش
آشپزی کنم یه بخش از کارم که بتونه بهش میدم و...

من هرروز میبرمش تو کوچه دوچرخه بازی میکنه یه نبم ساعتم پارک پیش خونه بعد یک ساعتم من تایم میذارم خیلی خودش بازی میکنه حالا رنگ انگشت بازی خمیر بازی بادکنک دکتر بازی عروسک بازی ارد بازی اشپزی بازی رنگ امیزی نقاسی خیلی دوس داره روری یک ساعتم تلوزیون میبینه میرقصه خانع بازی هم هفته ای یبار کارا خونه هم بهش میدم حمام اب بازی هیلی دوسداره زیاد میره

دلبند من با خودش بازی میکنه بیشتر😀همش در حال یه چیز ساختنه
البته موقع کتاب کار و نقاشی باهمیم

مهبد همینه
خیلی نقاشی دوست داره
بعدشم توپ و یکمم تی وی
بعدم خواب
غذا

براش همبازی بیار
طفلک تنها چکار کنه خخخ

سوال های مرتبط

مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
امروز که ماهلین رو بردم پیش دکترش ازش خیلی راضی بود می گفت همکاریش باهام عالیه این بچه رو اگه مرتب بیاریش و خودت هم وقت بزاری براش عالی میشه 😍😍گفتم پس چرا با من زیاد همکاری نداره میگه از لجبازیشه یه سری کتاب جدید هم خریدم براش دکترش دید گفت عالیه اینا سعی کن هر روز باهاش کار کنی روزی یک ساعتم که شده البته گفت هفته ای دوبار اگه بتونی بیاریش بهتره گفتم هزینه اش زیاده نمی تونیم گفت پس اشکال نداره تا می تونی خودت باهاش کار کن یه سری تمرین و الگو هم کشیده بود براش و باهاش کار کرده بود گفت ببر تو دفتر بکش براش باهاش تمرین کن تا راه بیافته
پارسال که ۹ ماه واسه گفتارش وقت گذاشتم امسالم می خوام فقط رو ضریب هوشیش کار کنم یه سری بازی فکری هم براش گرفتم ولی گفت الان نمی تونه براش سخته برو عوض کن دوبار بردم عوض کردم ولی فایده نداشت گفت در حده بچه ی تو نیست فعلا از بازی فکری بیا بیرون هر چند خیلی خوبه براش ولی بزار ضریب هوشیش یه کم بیاد بالا بعد برو سر بازی فکری خلاصه جونم براتون بگه خوب شدن ماهلین همش بستگی به خودم داره دعا کنید از لحبازیش کم کنه و باهام راه بیاد و منموهمه ی سعی و تلاشمو براش می کنم دعا کنید نتیجه بخش باشه یعنی میشه یعنی می تونم ؟؟شما هم جای من بودید اینکارو می کردید؟؟
مامان نازدونه مامان نازدونه ۴ سالگی
سلام مامانم میاد صبح دخترمو نگه می داره تا ظهر من میرم سر کار میخواستم بزارم مهد امسال چون اصلا اخلاقم با مامانم نمی سازه همش بحث داریم نزاشت گف بچه فلان میشه مریض میشه دیوونه شدی بزاری مهد و...دخترمم خیلی دوست داشت بره چون مامانم بلد نیس بازی کنه از صبرتا ظهر بچه حوصلش سر می‌ره تا من میرسم بی حوصله و گرسنه هست شروع به بهانه آوردن و گریه می کنه مامانم هم دایم میگه از صبح گریه نکرده همش تورو می بینه بچه را باعث گریش می شی شوهرم بعد من میاد خونه رو مبل دراز کش به اون تیکه میندازه پاشه کار کنه نمی دونه که بیشتر باعث میشه شوهرم لج کنه و اصلا کمک نکنه چون مادرم بهش میگه همش سرت گو شیه و فلان بعد غذا هم اکثرا خودم میام می پزم اما مامانم تا عصر خونه ماهست پدرم چند ساله فوت کرده بعد مامانم تو خونه کل حرفا و حرکتهای منو می پاد یه دفعه هم نشده ها ازم تعریف کنه همش غر زدن و طعنه زدن و سرزنش کردن که تو غذات بد شد با بچه حرف زدی بعد میگه به شوهرم پاسو با بچه بازی کن خلاصه اعصابم خرد میشه امروز دخترم گریه می کرد که مامان نخواب منم خیلی خسته بودم گفتم بزار نیم ساعت بخوابم گوشی دادم نگرف هرچی گفتم قبول نکرد همش ظهرا میگه نخواب بقیه روزا حرفش گوش میدم امروز اما حرصم گرفت گفتم برو بازی کن عصر باهات بازی می کنم همش زر زر گریه کرد محل ندادم مامانم از اتاق اومد سر کن غر زد که پاشو بچه هرچی گف بکن چرا اذیت می کنی منم عصبی شدم گفتم مامان خواهشاً تو ظهر ا برو خونت منم بفهمم چی کار کنم با بچم شوهرم گف درست حرف بزن اسیر شدم به خدا خسته شدم دیگه الان هم عذاب وجدان گرفتم که مامانم ناراحت شد تو کل زندگیم همش منو سرزنش کرده یه بار نگف فلان کار کردی خوب شد