۹ پاسخ

نه بابا برو بادوستان جشن بگیر اگرم کسی گفت بگو من خبرنداشتم اونا خواستن یه جشن کوچیک بگیرن منم گفتم باشه

ما رفتیم آتلیه یه کلیپ و چند تا عکس گرفتیم ،ولی واسه بچه اولم جشن گرفتیم

تصویر

والا این یکی رو من اولین باری که می‌شنوم😳 جشن جنسیت🤔 عجب🤔

واسه خانواده ها ببین خودت دوست داری باشن یا ن اگه دوست داری بگو بیان حرف دوستتو گوش نده ... خوشحالی خانواده ها موندگار تر از خوشحالیه دوسته🙃

منم بارداری دوممه اولیو جشن گرفتم ....
اینو اصلااااا طاقت ندارم که ندونم و خودم میدونم ولی به شوهرم نمیگم میریم اتلیه عکسو فیلم بگیریم .... نمیدونم با خانواده ها یه جشن کوچیک بگیریم یا چی.... 😪😪😪

بهشون نگو ک قراره دوستات بیان

بستگی به ذوق خودت داره عزیزم ولی خاطره میشه قشنگه
دوستت با شما بیاد سونوگرافی بعد جنسیت رو به دوستت بگن دوستم شمارو سورپرایز کنه فیلم بگیرین یادگیری میمونه

نگو بهشون، بعد بگو روز سونو باهام بود اومد غافلگیرم کرد یا اصن از کجا قراره بفهمن تازه میگی این‌جشن‌هارو هم دوست ندارن

حوصله دارین بخدا ، این قرتی بازیارو همین بلاگرا مد کردن
ول کنین
خیلی دوس دارین نهایت دوتایی برید آتلیه عکس بگیرید یادگاری بمونه

سوال های مرتبط

مامان هدیه صورتی خدا مامان هدیه صورتی خدا هفته سی‌ام بارداری
خب مامانا من اومدم با خبرای خوش😀همون‌طور که گفته بودم دیروز آنونالی داشتم و به شدت هیجان داشتم.یه پسره ۶ ساله دارم و این بارداریم خداخواسته بود با خدا معامله کردم و نگهش داشتم و من و شوهرم و خانواده هامون و فامیل ها به شدت دوست داشتیم دختر بشه است یکی.دیروز دوستم باهام اومد و جنسیت رو دکتر روی کاغذ نوشت و داد به دوستم.چقدر تا شب زمان دیر گذشت.خیلی هیجان داشتم.تا اینکه یه طرز غیر قابل باوری لحظه تعیین جنسیت چشمامونو که باز کردیم و رنگ صورتی رو روی صورت هم دیدیم من و شوهرم فقط جیغ زدیم.بعدش من شروع کردم گریه کردن😢😢 چون دنیای ما صورتی شد🩷🩷🩷🩷🩷هنوز باورم نمیشه خدا اون چیزی که میخواستم و به ما داده.خدایا شکرت.از دیشب تا الان اصلا خوابم نمیبره.همش میگم یعنی دنیام صورتی شد🩷خدایا شکرت .از دیشب توی شوکم و خیلی خوشحالم.امیدوارم همه مامانا به آرزوی قلبیشون برسن.تاریخ ۱۷ بهمن ۱۴۰۳ شد یکی از بهترین روزهای زندگیم.بمونه به یادگار.🩷
مامان معجزه🥲🤲 مامان معجزه🥲🤲 هفته بیست‌وچهارم بارداری
خانما ما قرار شد بگیم قراره بعد سونو و آزمایش انومالی که بردم دکتر نگاه کرد بگیم مامانم قراره برام عیدی بیاره به مادرشوهرم وینا هم میگم یه بادکنک میخرم توش هم آبی میریزم مامانم اینا اومدن میگم بهشون هچ کس خبر نداره باردارم الان که ۵ ماهم شده مامانم و شوهرم میدونه شوهرم هم فکر میکنه مامانم نمیدونه نقش بازی می‌کنیم پیشش هر چی مامانم اونجا خودشو به اون راه میزنه که انگار نمیدونه بعد که اومدن جمع شدن بگیم بادکنک رو بترکونیم هم بفهمن باردارم و هم جنسیت بچم بفهمن
من اصلا دوس نداشتم بگم میگفتم ۵ ماه تمام کنم بعد بگیم شوهرم‌نمیزاره الان تازه وارد ۵ ماه شد من میگفتم ۶ ماهگی بگیم عید میشه اونوقت بگیم شوهرم قبول نمیکنه میگه باید بگیم ولی چیزی به عید نمونده میگم نگیم قبور نمیکنه ایشالله همه چی خوب پیش بره🥺🤲❤💙🤰👼
یه جور تعیین جنسیت میشه نمخام آدم زیاد دعوت کنم خانواده شوهرم و خانواده خودم تو جشن اسم هم‌اینکارو میکنم جشن بزرگ برپا نمی‌کنم