۹ پاسخ

سلام عزیزم مبارک باشه

کاش یکم درست مینوشتید.

واااااا😐
چرا پرستارا همچین کردن 😑

ببخشید میخواستن با تیغ ببرن بی‌حس کرده بودن؟؟؟

الان ما که طبیعیم با این تعریف شما چکار کنیم 😑

خوشبحالت خواهر جون❣️ امیدوارم منم مثل شما دردام شروع بشه و بتونم یه زایمان طبیعی رو تجربه کنم 😍

خداروشکر ک ب خیر گذشت مهم سلامتی شما و نی نی

عزیزمممم‌چقدر قوی بودین که طبیعی انتخاب کردین و از پسش بر اومدین / ای کاش اوناییکه تا حالا زایمان طبیعی نکردن و وقتی یکی میگه از طبیعی میترسم بهش فش میدن بیان این تاپیکارو‌بخونن‌و‌زیر همیناهم از طبیعی دفاع کنن بگن کوچکترین دردی نداره ، مگه میشه زایمان بدون درد باشه چه طبیعی چه سزارین هرکدوم سختیای خودشو دارن

مبارک باشه عزیزم
کدوم بیمارستان رفتی ؟

سوال های مرتبط

مامان 💙آیهان🥹💙 مامان 💙آیهان🥹💙 ۱۱ ماهگی
وقتی به مرحله ی آخر رسیدم دردام غیر قابل تحمل بود گفتن باید زور بزنم تا سر بچه بیاد بیرون انقدرم استرس داشتم کل بدنم رو لرزش بود اصلا نمیتونستم استرسمو کنترل کنم ولی مجبور بودم هرموقع دردام میومد زور میزدم تا بچه بیاد بیرون آخه شنیدم خانم دکتر گفت اگه تا ساعت هفت زایمان نکردم مجبورن عمل کنن منم تمام قدرتمو جمع کردم تا بتونم تا اون زمان زایمان کنم هی زور زدم هی زور زدم و بالاخره خداروشکر با زورام سر بچه اومد پایین تر تا ساعت شیش و بیست دقیقه سرش اومد پایین کلا یه زور دیگه زدم که سرش بیاد لبه واژنم و اومد که تیغ زدن و بهم گفتن از این به بعد یه زور بزنم یه نفس عمیق تا پاره نشم که بچه بدنیا بیاد😂  منم زور میزدم و یه نفس عمیق سه چهار تا زور زدم بعدش تیغ زدن تیغ که زدن با دوتا زور بچه تا شانه اومد بیرون یه زور دیگه زدم و بالاخره ساعت هفت صبح نفسم بدنیا اومد و با دیدنش کل دردام فراموش شد فقد تو فکر این بودم که کی بیارنش بغلم و اصلا انگار هیچی نشده بود دردام به کل از ذهنم رفت سرتون درد نیارم جفتش مونده بود که اونم با یه چیزی عین چاقو داخل هی دور میدادن با دستشم معاینه میکرد تا جفت اومد بکشش بیرون جفتمم اومد بیرون آمپول بی حسی زدن بخیه هامو هم زدن و بچه رو تمیز کردن دادن دستم تا بهش شیر بدم واقعا نمیتونم بگم چه  حس خوبیه و چقدر مادر شدن شیرینه😍😍😍


زایمانم طبیعی بود و راضی بودم خداروشکر نمیگم راحت بود سخت بود درد زیاد کشیدم ولی الان راحت میتونم پاشم راه برم❤️


تولد آیهان جونم 1402/12/17😍❤️


ببخشید طولانی شد
مامان زینب خانوم🥰 مامان زینب خانوم🥰 ۱ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۲
دیگه تا رسیدم بیمارستان شد ساعت یک با اجازه خود ماما زایشگاه توی بیمارستان راه رفتم تا دردم بگیره دردا گرف اما خیلی دیر ب دیر ساعت دو نیم بستری شدم و تا ۳ طول کشید تا رفتم تو زایشگاه تا ساعتای ۶و۷ دردای دیر ب دیر میگرفت ک قابل تحمل بود معاینه شدم ۱ سانت بودم بعدش دردا نزدیک تر و شدتش بیشتر شد ک با فشار دادن میله تخت و اسم اماما قابل تحمل میشد برام ساعتا ۹ و رب دوباره معاینه کرد ۵ و ۶ بودم دردامم شدید تر شده بود ک زنگ زدن ماما همراهم تا ساعت ۱۰ امد تا ۱۰ نیم باهام ورزش انجام داد ک فول شدم و بهم ناخوادگاه زور وارد میشد ک میگف بچه داره دنیا میاد رفتیم روی تخت زایمان اما چون دکترم نرسیده بود میگفتن زور نزن با تنفس کنترل کن تا دکتر بیاد دو سه تا رو تونستم با تنفس کنترا کنم اما دگ نشد و نمیتونستم شدید بهم زور وارد میشد اخر گفتم عیبی نداره دکتر دیگه اییم اگ بود دگ سریع یک دکتر از بیمارستان امد و با سه تا زور محکم بچم دنیا اورد و بند ناف ک قیچی کرد دکتر خودم رسید برای جفتم در اورد و بخیه زد و از درد بخیه هیچ نفهمیوم چون ب درخاست خودم امپول بی دردی زدم وقتی جفت در اوردن امپول به دستم تزریق کردن و دیگه هیچی نفهمیدم از درد بخیه و ایناها ساعت ۱۱ ۵ دقیقه زایمان کردم تا ساعت ۱۲ نیم کلن گیج بودم هیج نمیفهمیدم من از زایمانم رازی بودم با اینک دردا خیلی شدت دار بود اما خب قابل تحمله و مخصوصن از ماما همراه داشتن انشالله همگی بسلامتی زایمان کنین
مامان کارن مامان کارن ۶ ماهگی
تجربه زایمان پارت۱
روز پنجشنبه رفتم دکتر معاینه شدم گفت۴سانتی ولی من اصلا درد نداشتم دکتر گفت امروز فردا دردت میگیره ولی من اصلا درد نداشتم تا روز شنبه پیاده روی کردم ورزش کردم ولی اصلا دردم نگرفت صبح روز شنبه تکونای بچه کم شدرفتم بیمارستان گفتم دهانه رحمم بازه قبول نکردن دوباره معاینه‌م کردن دیدن ۴سانتم بعدش بستریم کردن اول کیسه آبمو ترکوندن ک درد نداشت پاره کردنش بعد اون دردام شروع شد ولی خیلی کم بعدش بهم آمپول فشار زدن ک دردام بیشتر و بیشتر میشد بعد برام گاز بی دردی آوردن ک واقعا تاثیر گذاشت رو دردام یکم قابل تحمل میکردش (ساعت ۳:۳۰بستری شدم)ساعت ۵:۳۰رسیدم ب فولی وگفتن چندتا زور بزن ک سر بچه داره میاد بیرون چندتا زور خوب دادم بعد منو بردن سر تخت زایمان با سه تا زور خوب بچه ب دنیا اومد ولی بعد اینکه بچه اومد دچار پارگی شدم و خونریزی کردم تو اتاق زایمان کنترل کردن ولی بعد اینکه وارد بخش شدم دوباره حالم بده شد انگار میخواستم دوباره زایمان کنم اومدن منو چک کردن دیدن خونریزی شدیده و من عین مار ب خودم میپیچیدم و همش حالم بدتر میشد سرم گیج می‌رفت عرق میکردم حالت تهوع داشتم دکتر ک اومد بالا سرم منو برد اتاق عمل و دوباره از دهانه واژن جراحی شدم سه روز تو بیمارستان بستری شدم و تحت نظر بودم زایمان خیلی راحتی داشتم ولی پارگی بعدش خیلی اذیتم کرد ولی خداروشکر الان حال منو پسرم خوبه
مامان فندق مامان فندق ۲ ماهگی
🌸پارت ۳ زایمان طبیعی🌸
تا اتاق زایمان راه رفتم سر بچه هم وارد رحم شده بود همون چند قدم ک رفتم خیلی عذاب کشیدم خوابیدم رو‌تخت زایمان میگفتن تا دردت فول شد‌ زور بزن ولی من بدون درد زور زدم
زور اول ک زدم گفت موهای بچه پیداست گفتن اگ یه زور طولانی داشته باشی بچت میاد بیرون منم دیگ همینجور زور زدم ک احساس کردم یه چیز گرم از بین پاهام اومد بیرون صدای گریش رو شنیدم اینقدر قبلش زور زدم ک سر بچه حالت کانال زایمان گرفت ک گفتن تا ۲ و ۳ روز دیگ ورمش کم میشه خداروشکر کم شده ورمش بعد از اون جفت اومد بیرون قشنگ احساس کردم ولی درست ماساژ رحمی ندادن خلاصه شروع کردن به بخیه زدن درد داشت ولی قابل تحمل زیاد بخیه هم نخوردم خوشحال از این ک زایمان کردم رفتم اتاق ک بعدش پرستار بیاد چک کنه ببرنم بخش اینقدر خسته بودم ک وقتی رفتم اتاق چون هیچی نخورده بودم و اصلا نخوابیده بودم در جا خوابم برد وقتی پرستار اومد بیدارم کرد فکر کردم نزدیک دوساعت خوابیدم ولی همش ۱۰ دقیقه خوابم برده بود پرستار ک چکم میکرد گفت رحمت رو احساس نمیکنم منم جدی نگرفتم اونم فک کرد اشتباه کرده مادرم همراهم بود گفتن برو لباس بخش بگیر ک منتقلش کنم بخش تا اینجا همه چی خوب بود مادرم اومد لباس بخش رو تنم کردن همین ک خواستم رو ویلچر بشینم…
مامان ˡⁱʸan💕🐣 مامان ˡⁱʸan💕🐣 ۷ ماهگی
مامانا من زایمان کردم دوروزه درد زایمان کشیدم خیلی ب سختی بود چون زایمانم طبیعی و خیلی سخت بود خدا از این پرستا نگذره ک پارم کردن با معاینهه کردن بعد ۴سانت شدم ماما گف بستری کیسه آبم پاره نشده بود دستشو کرد داخل پارش کرد نگم از درد واقعا مرگ جلو چشام دیدم بعد قسمت خیلی بدش میگف لگن و معاینت عالیه ولی همکاری نمیکنی واسه زور زدن من از بس این دوروز درد کشیده بودم اصلا قدرتی برام نمونده اخراش ک بچه میخاس بدنیا بیاد من نمیتونستم زور بدم اون لحظه تلخ ترینش بود چون هرکاری کردم نتونستم زور محکم بزنم ایقد رو شکمم زدن مقدع و رودم نابود کردن گفتن بچت خفه میشه همکاری نکنی ولی خلاصه هرکاری کردم نتونستم زور بدم بی حال و بی جون افتاده بودم رو تخت دیگ گفتم تموم میکنم همش بفکر بچه بودم چجوری میاد من قدرت زور زدن نداشتم اصلا جون نداشتم دیگه خلاصه نم چجوری زور زدم درحد توانم و. کمک خدا بود بچه بدنیا اومد ایقد گریع کردم😭خیلی زیاد بخیه خوردم خیلی زیاد درد کشیدم ولی خداروشکر بچم سالم بدنیا اومد ولی برام خیلی دردناک بود خیلی سخت خیلی حتی الان نمیتونم رو باسنم بشینم ایقد پارم کردم بخیه زیااد خوردم
مامان مامان ستایش مامان مامان ستایش ۴ ماهگی
بعد هشت نیم معاینه اومدم پیاده روی دگ شدت دردا زیاد تر شد فاصله هاش هر دودقیقه شد دگ ده نیم شد دردا به اوجش رسید احساس دفع داشتم فشار میومد بهم انگار بچه میخاد خارج شه هر سی ثانیه درد شدید دگ تحمل نتونستم رفتم بخش معاینه کردن هفت سانت شده بودم تا لباسم عوض کردن کارا پذیرشم تموم شد سیروم وصل کردن دگ فول شده بودم ده سانت بودم کسیه آب بچه پاره کردن بعد گفتن زور بزن منم نفس عمیق میگرفتن زور میزدم اما چون لگن من تنگه زایمان قبل هم بچم تو کانال گیر مونده بود با دستگاه کشیدن اینم توکانال گیر مونده بود برا همین یکم برش زدن به دو زور دگ دنیا اومد اما بند ناف پیچیده بود دور گردنش خفه شده بود بعد پنج دقیقه گریه کرد اما خداروشکر بسلامتی دنیا اومدم دیروز دو بعد ظهر ترخیص شدیم کلا از ده نیم تا یازده نیم طول کشید بچم دنیا بیاد منی با بی دردی، واسه زایمان با آمپول فشار رفته بودم 😂با درد طبیعی بدنیا اوردم دخترم از موقعه داداششو دیده تعجب کرده هر بار نینی گریه میکنه😂😂
مامان آرتین💙 مامان آرتین💙 ۲ ماهگی
زایمان پارت7
خوب بعد دوباره ساعت3معاینه کردن کفتن 4 سانتی هنوز منو میگی میگفتم خدا زود زایمان کنم دیگه تحمل ندارم ولی همین ک دردام قطع میشد اروم میشدم ساعتای چهار شدم 7سانت و دیگه ساعت پنج خیلی احساس زور بهم میومد بدون اینکه بخام زور میزدم داد زدم گفتم دارم زور میزنم فک کنم بچه داره میاد ماما اومد گف افرین زور بزن سر بچه رو میبینم انقد خوشحال شدم و تلاش میکردم دردام ک شروع میشد با تمام وجود زور میزدم بعد ماما دکتر صدا کرد گف بیاین دیگ وقتشه منو بردن روی تخت مخصوص زایمان و بعد چند تا زور دیدم ماما میگه وااای چه پسری خوش اومدی 🥹🥹بدنم یخ شد یهو حس کردم سبک شدم بیحال بودم خسته بودم گیج بودم و حس شیرینی بود تموم دردام تموم شده بود تا صدای بچه رو شنیدم گفتم جاانممم مامان گذاشتنش روی سینم داغ بود بچه گریه میکرد منم نازش میکردم و برای همه اقدامی ها دعا کردم و باردارا اشکم میومد بچم اروم شده بود دیگه جفتمم کشیدن بیرون بچه رو بردن لباس بپوشونن نوبت بخیه بود بخیه هم اصلا درد نداشت بی حسی برام زدن داخلی سه چهار تا خوردم بیرونی هم چهار تا منو برش ندادن خودش برش خورده بود بیرونی هارو یکم حس کردم ولی دردش قابل تحمل بود دیگه بخیه هم خوردم شکمم ک انقد ازش غول ساختن فشار میدن اصلا درد نداشت فشارم نمیدناا دستشونو میزارن حالت چرخشی ماساژ میدن دیگه من خیلی حس خوبی داشتم راحت شده بودم بعد دوسه دیقه بلند شدم راه رفتم به بچم شیر دادم مامانم اومد بردنم بخش انقد مامانم خوشحال بود قربون صدقه منو بچه میرف دیگ بردنم توبخش و تموم شد این حس قشنگ رو برا همه خانوما ارزو میکنم 💙🥹🥹🥹آرتین کوجولو من روز 27ابان ساعت پنج و نیم صبح به دنیا اومد♥♥🥹
مامان آقا فراز مامان آقا فراز ۴ ماهگی
اینقد درد داشتم اشکم درنمیومدش فقط با نفس کنترلش میکردم که بگذره دیدم ن هعی ورزشای مختلف ک دردم کم بشه مگ کم میشدش دیگ ب حدی رسیدم ک فقط زور میزدم حس زور زدن داشتم مامام میگفت زور نزن مگ میشد کنار تخت حالت چمپاته گرفتم قبلش ی زور زدم دستمو گذاشتم رو بدنم دستم خورد ب سر بچه ینی ریدم ب خودم سریع ب مامام گفتم دستم خورد به سر بچه سریع منو بلند کرد نشستم رو تخت معاینه کرد گفت عععع بچه اومدش زور نزن بریم اتاق زایمان نفهمیدم چجوری رفتم رو تخت که واسه زایمانه دیگ ن درد داشتم ن حس زور ی چند دقیقه راحت بودم خوابم گرفته بودش فقط مث آبشار از سروصورتم عرق میرفت مامام هعس نازم میداد نوازش میکرد میگفت اومد دیگ تمومه اینقد خسسته بودم نفهمیدم کی امپول زدن کی پارع کردش فقط اون موقع ک حس زور داشتم زور مسزدم دادم در نمیومد مامام گفت داد بزن که بچه بیاد من فقط مامانمو صدا میزدم با ۳ تا زور بچه اومد بعد حالا مگ جفت میومدش😂 هعی سرفه فلان نمیومد من ک بیحال بودم مامام میگفت بفرستینش اتاق عمل جفت و بخیه بزنن میگفتن ن دیگ کشید بند نافو اومد دم بدنم که گفتم بکش دارع میاد کشید جفتم اومد ولی دیگ واسه بخیه فرستادن منو اتاق عمل چون موقع زور زدن خودمو کشیدم عقب پارع شدم بدجور هیچ رفتم اتاق عمل بیهوش شدم راحت خوابیدم بعدش اومدم بخش پیش بچم
مامان ❤️محمد یاسین❤️ مامان ❤️محمد یاسین❤️ ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت۲
دیگه بل ایپدوال خوب بودم با پرستار ها بگو بخند کردم توپ اوردن نشستم ورزش کردم دوباره بعد ساعت۳اومدن گفتن۵سانت دهانه رحم نرم برد کیسه ابو پاره کرد انقباضات شدید تر شد ولی خب من تقریبا ۴۰درصد می‌فهمیدم همش .ساعتای۵ونیم زور روم بود خود ب خود حالت ‌ببخشید دسشویی داشتم میگفتن زور بزن بیاد پایین من زور میزدم گریه میکردم فقط موقع زور هام صدامو مامانم اینا ک پشت در زایشگاه بودن شنیدن خلاصه هی میگفتم زنگ بزنید دکترم بیاد اون بیاد من خیالم راحته گفتن زنگ زدیم سر زایمان دیگس شما تا آماده زایمان نشی نمیاد ک .خلاصه ساعتی ربع۷ کلی زور و صدا دکترم اومد درخواست کردم دوباره از رگ کمرم بی حسی زدن و مسکن دکتر برش داد با دوتا زور اومد بیرون ی حس قشنگ و عااالی بود بعدم جفت در آوردن و بخیه و تمام .اما همون موقع شکم فشار میدن بده برای من بعد از بخیه دستش رو برد معاینه کرد بشدت درد میکنه بخیه هام بخاطر همونه ولی در کل من اذیت شدم ولی خب بهتر از سزارینی ها بودم .
مامان آیــــــسل💋 مامان آیــــــسل💋 ۹ ماهگی
پارت ۸
دیگه همه پرستارا و تکنسین بیهوشی و دکتر خودم جمع شدن منو زود بردن اتاق وسط امپول بی حسی زدن من دردم گرفته بود صبر نکردن من دردم قطع شه بعد بزنن همونجوری امپولو زدن و حتی صبر نکردن کامل سر بشم شکممو بریدن
میگفتم من هنوز حس دارم میفهمم دارین میبرین
ولی چون بیرون دعوا بود هیشکی به حرفم گوش نمیکرد
صدای گریه بچم اومد و میگفتم نشونم بدید میگفتن کارش تموم شه میاریمش
گاز بی هوشی برام زدن و من تو خوابو بیداری بودم
حتی وقتی بهوش اومدم دیدم داره یه پسره برام بخیه میزنه گفتم چرا بچمو نمیارید گفت اوردن دیدیش گفتی چقد خوشگله و دوباره خابیدی
گفتم یادم نمیاد
لرز شدید گرفته بودم تو اتاق بخیم تموم شد منو بردن ریکاوری
اونجا هم سرم گرفتم و بعد منو برگردوندند بخش
توی بخش همه میدونستن من کیم میگفتن دم شوهرت گرم اون نبود تو مرده بودی و فلان من از دردی ک بهم وارد شده بود هیچی حس نمیکردم عین دیونه ها بودم
رفتم تو اتاق جاب جام کردن و گفتن بچت اماده شه میاریمش
وقتی میگم درد یعنی نه سوندو فهمیدم ن امپول بی حسی ن فشار شکم هیچکدوم در مقابل دردی ک تجربه کردم سر سوزنی حس نمیشد