سلام عزیزم اومدم با تجربه زایمان اولی
چهار روز از وقتم گذشته بود قبلش رفتم بیمارستان بستری نکردن منو تو چهل هفته و دو روز رفتم بهداشت یه نامه ارجاع داد به بیمارستان چهل هفته و چهار روز بستریم کردن اول گفتن با قرص زیر زبونی تا پنج دفعه بعدش اگه دردات نیومد امپول فشاز میزنیم منم یک روز و نصفه روز با قرص زیر زبونی دردام نیومد هرچهار ساعت یکبار یه نصفه قرص زبونی میزاشتن بعد امپول فشار زدن روز بعدی بعدازظهر با امپول فشار دردام شروع شد شبش تا صبح درد کشیدم دهانه رحمم ۱۰سانت باز شد هرچی زور زدم بچه ام نیومد بعد با کلی درد و اذیتی بردنم اتاق عمل دیگه با اینکه از اتاق عمل میترسیدم از بس درد کشیده بودم فقط گفتم یه آمپول چیزی بزنم دردام ساکت شه خلاصه که منو بردن اتاق عمل بعدش بی حس کردن و شروع کزدن ب جراحی بچم گیر کرده بود تو لگن. بزور درش اوردن صداشونو میشنیدم دکتر می‌گفت چطور درش بیارم‌گیر کرده سه نفری بچمو میکشیدن من فقط منتظر بودم صدا بچمو بشنوم خیالم راحت شه درش که آوردن ب زحمتی یه دوتا نق زد و ساکت شد ترسیدم و زنه کنارم بود ازش پرسیدم بچه ام حالش چطوره گفت خوبه خیالم یکم راحت شد بخاطر اینکه بچه ام نفس کم اورده بود بردنش ان ای سیو از دیروز که بدنیا آوردنش تا الان پیشم نیاوردن فقط منو میگن تو بیا شیرش بده منم میرم سینه ام رو خوب نمیگیره واسه همین میخوان از شیر خوردنش خاطر حمع شن بعد ترخیص میکنن منم تا ۱۹ام بخاطر زایمان سختم نگه داشتن

۸ پاسخ

چقدشدهزینه

آها خوب دکتر ها باید معاینه کنن که لگنت کوچیکه

عزیزم چقدر درد کشیدی چرا انقدر اذیت میکنن خدایی نکرده بچه اگه چیزیش میشد کی جواب گو بود خدایی کدوم بیمارستان رفتی دکترت کی بود

بسلامتی ودل خوش عزیزم مبارکه کدوم بیمارستان

ای جانم
انشاءالله زودی بیارینش خونه❤️❤️

کدوم بیمارستان بودی عزیزم؟

عزیزم🥺 چقدر اذیت شدی
انشاالله هم خودت و هم بچت زود زود عالی بشید و خیالت راحت بشه
کدوم بیمارستان بودی؟

انشالله بسلامتی بغل بگیریش
کدوم بیمارستان رفتی عزیزم؟؟

سوال های مرتبط

مامان امیر حسین مامان امیر حسین ۲ ماهگی
مامان رادوین👶🧿 مامان رادوین👶🧿 ۲ ماهگی
خب خب بریم برای تجربه ی زایمان طبیعی....

من تقریبا سه روز پیش شب بخاطر فشار بالا اعزام شدم زایشگاه چون دو هفته پیش هم بخاطر فشار بالا دو روز بستری بودم و این دفه هم فکر کردم دو روزی بستری میشم و بعد مرخص میشم فشارمم رو ۱۵ بود هواستون باشه اگه یوقت فقط سردرد هم داشتین پشت گوش نندازین و برین فشارتونو چک کنید چون فشار بالا واسه مادر و بچه خطر داره خلاصه وقتی رسیدم رایشگاه معاینم کردن گفتن یه سانتی و منو بستری کردن بعد فهمیدم که ختم بارداری دادن و اینکه من هیچ دردی نداشتم شب تا صب زیر نظر بودم بلاخره ساعت هشت صبح بهم امپول فشار زدن یساعت بعدش یعنی ساعت ۹ کیسه ابم پاره شد و کم کم دردام شروع شد اول از کمرم شروع شد ولی زیاد نبود حالت پریودی بود و اینکه منو بعد پاره شدن کیسه آبم دوباره معاینه کردن هنوز همون یه سانت بودم کم کم دردام شدت میگرفت ولی چند ساعت اول خوب بود قبل تحمل بود دردامو با نفس عمیق و ورزش کردن کنترل میکردم دخترا فقط اینو بگم نفس عمیییق خیلیی خوبه و بهتون کمک میکنه و یکی دیگه اسکات زدن من دردام دو سه دقیقه یبار شده بود رفتم سرویس و موقع درد اسکات میزدم
مامان نیکان

🩵 مامان نیکان 🩵 ۴ ماهگی
منتظر بودم بچه رو بیارن ببینم که با پارچه سبز آوردنش صورتش انقد تمیز بود دلم میخواست بذارن روی صورتم که اینکارو نکردن☹️فقط سه ثانیه بهم نشون دادن🥲۸:۴۵ بچم بدنیا اومد که باز وقتی داشتن جفت و اینجور‌ چیزا در میاوردن درد حس نمیکردم ولی اینکه دستشون داخل شکمم هست و تکون میخوره رو حس‌میکردم.ساعت۹:۲۵ منو بردن ریکاوری و ده دقیقه اونجا بودم بعدش بردنم اتاق خودم که از تخت جابه جام کردن و من اصلا هیییچ حسی نداشتم و اومدن نوار بهداشتی گذاشتن دوتا و شیاف و شکممو فشار دادن که هیچی حس نکردم یه آمپول به باسن هم زدن بازم حس نداشتم
ساعت۱۲ونیم این موقع ها بود که بیحسی داشت میرفت و دردام داشت شروع میشد
بااینکه کلی امپول زدن داخل سرم،یه حس خیلی بدی بود🥲راستی یادم رفت بگم برای منکه گفتن عوارض امپول بیحسی اینه که فک لرزش داره و من از اتاق عمل تا یه ساعت بعد عمل که اومدم توی اتاق فکم خیلیییی صدا میداد و دندونام بهمدیگه میخوردن،که شوهر و برادرم فکمو توی اون تایم نگه داشتن.
بیحسی که داشت کم میشد کمر درد شروع شد همراه با درد جای بخیه و درددددد شکممممم🥲🥲که‌میگن رحم میچرخه تا جاشو‌پیدا کنه و چون دستکاری میکنن توی شکمو درد داره و برای من درد شکم بیشتر بود🥲
این وسطا هم پرستار اومد سینمو با دست فشار میداد نوکشو باز میکرد که شیر بیاد وبچه رو آوردن شیر نمیتونست خوب بگیره
یه درد باز به این دردام اضافه شد که درد سینه بود از بس فشار دادن
مامان یسنا مامان یسنا ۴ ماهگی
سلام خانوما
دلم خواست از تجربه زایمان سزارین شدم با شما خواهرای گلم به اشتراک بذارم
من تو هفته های اخر آبان ماه رفتم پیش دکترم برای معاینه که دکترم دید گفت 1سانت دهانه رحمم بازه و تا هفته آینده که آذر میشه زایمان میکنم بهم گفت طبیعی زایمان میکنم وباید منتظر باشم تا کیسه آبم پاره بشه هفته آینده شد من دردام شروع شده بود شبا از درد شکم لگن نمتونستم بخوابم پهلوهام درد میکردن واژنم همش تیر میکشید چهارشنبه ظهر ساعت 1نیم 7اذر بود ک میخواستم دوش بگیرم وقتی میخواستم برم زیره دوش که کیسه ابم پاره شد اصلان درد نداشتم خیلی تعجب کردم سری زنگ زدم به شوهرم اونم سری از سرکار اومد و منم رفتم بیمارستان بدون هیچ دردی زایشگاه که رفتم بستریم کردن گفتن بخاطره اینکه درد نداری باید بستری بشی خلاصه اون شب رو با کلی امپول فشار دردام شروع شدن اما دهانه رحمم فقط 5سانت باز شده بود سره بچه تو واژنم نبود دکتر گفت لگنم برای طبیعی کوچیکه باید سزارین بشم صبح پنجشنبه 8اذر ساعت 8صبح من اماده شدم تا برم اتاق عمل بهم امپول زدن درد نداشتم وقتی از اتاق عمل اومدم بیرون ساعت 9نیم بود بعد از تموم شدن امپول بی حسی درد داشتم اما قابل تحمل بود میومدن شکمم فشار میدادن دکترا واقعا درد داشت جیغ میزدم خلاصه با گذشت همه اینا من 12روزه جای بخیم خوب شد رفتم بخیمو در اوردم راحت شدم الان به همه کارام میرسم
مامان مهوا🩷 مامان مهوا🩷 ۲ ماهگی
چهارشنبه صب ساعت ۵ دل دردام شروع شد
هی میگرفت ول میکرد هر چی سعی کردم بخوابم دیدم نمیتونم
هم میترسیدم برم بیمارستان هم اینکه ماما همراهم گفته بود هر موقع دردت شدید شد برو تو خونه درد بکشی بهتره
دیگه ساعت ۷ بود دیدم نمیتونم تحمل کنم شوهرمو بیدار کردم زنگ زدم به مامانم اماده شه بریم بیمارستان
۴۵ دقیقه راهمونه تا همدان
وقتی رسیدم معاینه کردن گفتن یه سانتی ولی خیلی درد داشتم
گفتن برو ساعت ۲ بیا
منم رفتم خونه پیاده روی کردم و حموم کردم ساعت ۲ونیم ناهار خوردم ۳ رفتم گفتن ۲ سانتی بستریم کردن
بعدش رفتم اتاق زایمان مامانم پیشم بود ولی بیرونش کردن
بعدش شوهرمو گزاشتن اومد پیشم
کمرمو ماساژ داد کمکم کرد یکم دوبار معاینه ام کردن
بعدش ان اس اتی خیلی انقباظات قوی نشون میداد و درد منم خیلی شدید بود شوهرمو بیرون کردن گفتن کیسه ابتو پاره کنیم زود پیشرفت کنه دهانه رحمت
وقتی پاره کردن یکم پرستارا و دکترا بهم مشکوک نگا کردن یه چیزایی هم گفتن من نفهمیدم
بعدش اوردن سوند و سرم و امپول زدن ازم یه سری سوال پرسیدن و بعدش دیدم ویلچر میارن منم چون تجربه زایمان نداشتم نمیدونستم چی به چیه که فکر میکردم دارن برا طبیعی اماده ام میکنن دیگه
یهو وقتی ویلچر اوردن یکی از پرستارا گفت بچت مدفوع کرده داریم میبریمت اتاق عمل وقتی شنیدم مردم از استرس فقط گفتم به همراهام بگین
موقع رفتن به اتاق عمل همراهامو راه دادن تو منم که فقط گریه میکردم از استرس
وقتی رفتم اتاق عمل کلی پرستارو دکتر تو اتاق عمل بودن
تو عرض ۵ دقیقه بچه رو اوردن بیرون
تایپک بعد میزارم بقیه رو
مامان ‌‌آیلین مامان ‌‌آیلین روزهای ابتدایی تولد
خب منم اومدم که از زایمانم بگم
من دیروز ساعت ۸ کیسه آبم ترکید بدون هیچ دردی رفتم حموم آرایش کردم مسواک زدم ساکم رو که از قبل آماده بود برداشتم رفتم بیمارستان ۸ونیم بود نوار قلب و معاینه شدم که گفت ۳ یا ۴ سانت بازی ولی دردی نداشتم زنگ زدن دکترم که بیاد بالا سرم نیومد خیلی دلم شکست چون قبلش کاغذ داده بود که زایمان ویژه ام خودش میاد بالاسرم که نیومد اونجا یه دکتر دیگه رو معرفی کردن به ناچار قبول کردم منو بردن بخش زایمان بعدش دکترم اومد گفت درد داری گفتم نه از اول تا آخر بالا سرم بود خیلی خوش اخلاق بود با یه ماما همراهش هر دو واقعا خوش اخلاق بودن راسی برا گرفتن این دکتر هم ۵ میلیون دادیم ولی خب خوب بود بعدش ساعت ۱۰ اومد آمپول فشار زد یدونه هم آمپول ریه چون من ۳۶ هفته و ۵ روز بودم بعد ۱۰ و نیم اومد گفت درد داری گفتم نه یکی دیگه آمپول فشار زد که ساعت ۱۱ دردام شروع شد ولی اصلا دادوبیداد نمیکردم قابل تحمل بود مامانم رو هم از اول راه داده بودن داخل بعدش مادرشوهرم اومد بعدش مامان بزرگم اومد بعدشم خواهرشوهرم تا ۱۱ونیم پیشم بودن منم درد داشتم ولی قابل تحمل بود که بعدش اینا رفتن ولی مامانم تا لحظه آخر پیشم بود ساعت ۱۱ ونیم دردم شدید شد که باعث شد جیغ بزنم دکترم معاینه کرد گفت ۶ سانتی یه ربع بعدش یدفعه حس کردم بچه داره میاد
ادامه تو تایپیک👇
مامان شاهزاده کوچولو مامان شاهزاده کوچولو ۴ ماهگی
خب خانم ها تجربه زایمانم سزارین

من از ۲۷ هفته استراحت مطلق بودم تا ۳۱ هفته گفتن دیگه نمیخواد خوب شدی از ۳۴ هفته هم شروع کردم ورزش کردن و پیاده روی روزی نیم ساعت تا اینکه ۳۵ هفته شدم صبح روز چهارشنبه بود از خواب بیدار شدم چشام پف کرده بودن رفتم بهداشت فشارم رو گرفتن ۱۴ بود بعد عصری رفتم برا دکترم بهم آزمایش نوشت انجام دادم نشونش دادم رفتم گفت که بستری نامه بستری رو دادن زودی اعزام شدم بیمارستان و من کلی اشک و غصه میخوردم تو زایشگاه بودم هر کاری کردن فشارم کنترل نشد شدم ۳۵ هفته و ۱ روز ختم بارداری دادن ساعت ۴ عصر بود که بهم گفتن از این به بعد چیزی نخور و به شوهرت زنگ بزن بیاد منم با کلی گریه که نکنه بچم بره دستگاه رفتم اتاق عمل خلاصه رفتم اتاق عمل و سوند وصل کردن زیاد درد نداشت بعد آمپول بی حسی رو زدن و شروع کردن به عمل کردن وسط عمل یهویی فشارم‌۱۶ شد زودی اکسیژن وصل کردن و صدای گریه بچه رو شنیدم تو ریکاوری ۲ ساعت بودم و همچنان اکسیژن بهم وصل بود همراهم‌رو صدا درد داشتم ولی قابل تحمل بود منو آوردن تو بخش کلی درد داشتم بهم سرم و شیافت زدن خوب شدم بعد از چند دقیقه بچم رو آوردن اینم تجربه زایمانم من از اول عاشق طبیعی بودم ولی الان میگم خوبه که سزارین رو انتخاب کردم چون با مسکن میتونم‌درد رو تحمل کنم عالیه فقط اینکه وقتی راه میرین واسه اولین بار درد داره ولی بعد از چندتا قدم عالی میشین الان انگار من زایمان نکردم خداروشکر فقط زیادی راه برین من زیادی راه رفتم که بی‌حال نشدم
مامان دلنیا💗 مامان دلنیا💗 ۲ ماهگی
سلام میخام تجربه زایمانم بگم⚠️
من ۴۰هفته ۱روز بودم ولی هیچ دردی نداشتم و فقط ۱سانت بودم .رفتم بیمارستان اکباتان .چهارشنبه بود وهیچ دکتر مامای نداشتن و گفتن با دکتر ماما که تو بیمارستان فاطمیه بود هماهنگ کردن که برم اونجا .
و من رفتم دکتر تا دید گفت باید بستری بشی و من رو بردن بخش زایمان و آمپول فشار زدن بهم و هردقیقه یکی میومد معاینه میکرد خون آب ازم میومد داشتم از درد جون میدادم .فشار خیلی زیادی روم بود فقط میگفتم خدایا کمکم کن خیلی سخت بود اومدن سوند برام وصل تا دهانه رحمم باز بشه .پلاکت خونم اومده بود پایین ۹۸شده بود ادرار نداشتم یه سوزن وارد مثانه کردن تا برا ازمایش نمونه بردارن داشتم میمردم و چشام تاری میدید دکتر اومد ساعت ۶عصر بود معاینه کرد دید آب دور بچه نیس و خون ریزی داخلی کرده بودم البته بگم سونو گرافی کع رفته بودم آب دورش کم بود .دکتر سری گفت اتاق عمل آماده کنید مریض اورژانسی هس منو فورا بردن اتاق عمل و بچمو تو ۱۰دقیقه بدنیا اوردن دیگه دردام یادم رفت با دیدن دخترم😍تو اتاق عمل ۴۰دقیقه طول کشید تا بقیه کردن ومنو بردن بخش و دکتر اومد رو شکمم فشار داد و خون ریزی شدید کردم خلاصه داشتم با هر فشار رو شکمم داد میزدم تورو خدا زور نزنید .همه دکترا ریختن روسرم و آمپول قرص سرم برام وصل کردن داشتم شدید میلرزیدم ومنو بردن یه اتاق مخصوص و من چند ساعت مثل بید میلرزدیم و از ساعت ۹شب تا ۶صبح سنگ رو شکمم بود شیر هم نداشتم به بچه بدم تا صبح درد کشیدم .خلاصه واقعا سخت ترین تجربه درد تو زندگیم بود ولی با اومدن دخترم همه چی رو فراموش کردم🥹
مامان آرین مامان آرین ۲ ماهگی
تجربه زایمان من
پارت دوم : خلاصه فرداش با کلی استرس رفتم زایشگاه و بعد از اینکه کلی دکترم با ماماها چک و چونه زد منو بستری کرد که با دهانه رحم یک سانت و بدون درد زایمان طبیعی کنم .همه میگفتن تو نباید بستری میشدی چرا دکتر اینکارو کرده ولی دکتره گفت من خودم کلا سخت نمی‌گیرم .
من حتی یک روز زودتر از تاریخ سونو ان تی ساعت هشت شب بستری شدم و تا صبح قرص زیر زبونی گرفتم . اصلا دهانه رحمم باز نمیشد و همون یک سانت موندم . واقعا تو زایشگاه ترسیده بودم چون خیلی جیغ می‌کشیدن و از لحاظ روانی کاملا خودمو باختم ولی دردام قابل کنترل بود ولی بازم در همون حالت به دکتر گفتم اگه امکانش هست منو ببرین سزارین .
دکتر گفت دلیلی وجود نداره ولی تا صبح صبر میکنیم اگه نتونستی میبرم سزارین . من تا صبح دردام قابل تحمل بود ولی ساعت هشت و نیم ماما اومد و کیسه ابمو زد و آمپول فشار وصل کرد که بعدش دردام هر سه دقیقه شد و خیلی وحشتناک . اونجا بود که دیگه به التماس کردن افتادم و گفتن فقط دو سانت باز شدی 🥴
دکتر میگفت باید یه دلیلی باشه بفرستم سزارین بذار ماماهای شیفت عوض شن من با بقیه چک و چونه میزنم . منم فقط به این امید که تموم میشه و میرم سزارین داشتم میگذروندم .
بالاخره شیفت عوض شد و مامای جدید اومد و با کلی حرف زدن دکتر و بررسی مدارک و ... گفت حالا یکم بهت زمان میدیم ببینیم چی میشه 🤦
ادامه پارت بعد
مامان 👶🏻hirad💙 مامان 👶🏻hirad💙 ۴ ماهگی
۳۹ هفته و ۴ روز بودم دیدم خبری از دردا نیست و تو شهرمون هم سزارین انجام نمیدادن گفتن نباید شاخصه ی طبییمون بیاد پایین منم وزن بچم داشت میرفت بالا و نظرم شد سزارین..که از طریق دوست همسرم معرفی شدیم به یه دکتر شهری دیگه و رفتم ۳۶ هفته و ۴ روز نامه سز گرفتم هزینشم تسویه کردم اومدم خونه فرداش صبح یعنی صبح روز چهارشنبه دردام شروع شد...کمر درد بشدت زیاد که دردام ۳ دقیقه ای یه بار بود رفتم معاینه گفت ۲ سانتی برو ورزش و اینا انجام بده وقتی دردات زیاد شد و نتونستی تحمل کنی بیا ..منم گفتم خب حالا که شروع شدن بزار همین طبیعی رو برم..از ظهر تا شب ساعت ۱۲ دردام نامنظم شد ۱۰ و ۱۵ دقیقه ای یه بار..و ازونجایی که باید میرفتم بستری شم زنگ زدم دکتر که تاریخمو عقب بنداز ..شب ۱۲ به بعد دردام دوباره شدیدددد شد در حدی که تا ۸ صبح تو خونه درد کشیدم و فقط جیغ میزدم و پتو رو گاز میگرفتم و میگفتم یا زهرا ..۸ صب روز پنجشنبه رفتم بیمارستان گفت ۳ سانتی اما اینجا بستری نمی‌کنیم باید ۴ باشی برو یه بیمارستان دیگه..منم دردام خیلی زیاد بود نتونستم بیشترشو تحمل کنم همسرم زنگ زد به دکتر گفت دردام شروع شدن الان بیارمش برا سز اگفت نه امروز عمل زیاد دارم شب بیار بستری کنیم برا فردا صبح منم بیمارستان بهم گفت این بچه تا ظهر بدنیا میاد دیگه میل با خودته که بستری شی برا طبیعی یا بری شهری دیگه برا سز ..بعدش..
مامان ماهلین مامان ماهلین ۲ ماهگی
سلام خانما خوب اومدم از تجربه زایمان سزارین ام بگم
دکتر من ۱ هفته قبل نامه بستری مو داد بعدم رفتم یدونه آزمایش دادم و رفتم پیش مشاور دکتر بیهوشی
من ۲۱ بهمن روز یکشنبه ساعت ۸ صبح رفتم بیمارستان
اونجا کاری بستری مو انجام دادم
و بعدم بیمارستان ولیعصر تبریز زایمان کردم
و بعد بهم گفته بودن از ۱۲ شب چیزی نخورم و بعد رفتم اتاقم اونجا اومدن برام سوند گذاشتن گذاشتن سوند اولش یکم درد داشت بعدش اومدن و منو بردن اتاق عمل ساعت ۱۰ بود که رفتم اتاق عمل و بعدش از آمپول بی حسی از کمر زدن که من هیچ دردی احساس نکردم بعدش پاهام که گرم شد زود شروع کردن واسه برش من حین عمل که حالت تهوع دست داد برام آمپول زدن و عمل شروع کردن و چند ثانیه بعد دختر قشنگم به دنیا اومد اون پاک کردن گذاشتن روی سینه ام و بعدش بخیه هارو زدن و یه ساعت بردن ریکاوری بعدش رفتم اتاقم درد داشتم برام شیاف گذاشتن بعدش چند ساعت بعد اومدن سوند در آوردن کمک کردن راه رفتم فقط اولین راه رفتن خیلی سخت ولی بعدش کم کم خودت می تونی راه بری و بعدش چند ساعت خودشون میان بهت سر میزنن و اگه درد داشتی خودشون شیاف میزارن برات اگه راه برین کم کم خیلی راحت میشه براتون و در کل بگم که اونجوری که میگن سزارین سخت نیست و بعد ۶ ساعت اومدن به من گفتن مایعات بخورم فقط یک روز اول سخت برات که اونم با شیاف می تونی درد تحمل کن و بعد از اینکه رفتین دستشویی بزرگ میگن که بهتون می تونید همه چیز بخورید و در کل که سزارین خیلی راحت تر از زایمان طبیعی است